کوکب

/kowkab/

مترادف کوکب: اختر، ستاره، سها، نجم، دالیا

برابر پارسی: ستاره، اختر

معنی انگلیسی:
dahlia, star

فرهنگ اسم ها

اسم: کوکب (دختر) (عربی) (طبیعت، گل، مذهبی و قرآنی، کهکشانی) (تلفظ: ko (w) kab) (فارسی: کوکب) (انگلیسی: kowkab)
معنی: ستاره، نام نوعی گل زینتی، ( در گیاهی ) گل زینتی درشتِ پر پَر به رنگهای ارغوانی، سفید، زرد، قرمز یا بنفش، ( در گیاهی ) گل زینتی درشتِ پُر پَر به رنگهای ارغوانی، گلی زینتی، درشت و پُرپَر به رنگهای ارغوانی، قرمز، یا بنفش
برچسب ها: اسم، اسم با ک، اسم دختر، اسم عربی، اسم طبیعت، اسم گل، اسم مذهبی و قرآنی، اسم کهکشانی

لغت نامه دهخدا

کوکب. [ ک َ ک َ] ( ع اِ ) ستاره. ( ترجمان القرآن ). ستاره بزرگ یا عام است. ج ، کواکب. و ذهب القوم تحت کل کوکب ؛ یعنی پراکنده و متفرق شدند. ( منتهی الارب ). ستاره بزرگ یا عام است. ج ، کواکب. و سیم و شرار و داغ و اشک و نمکدان و گره از تشبیهات اوست و با لفظ بالیدن و افتادن مستعمل. ( آنندراج ). ستاره روشن و بزرگ. ( غیاث ). ستاره و ستاره بزرگ. ( ناظم الاطباء ). نجم. ( اقرب الموارد ). ستاره. ج ، کواکب. ( فرهنگ فارسی معین ). ستاره بزرگ. ستاره. اختر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : فلمّا جن علیه اللیل رَءا کوکباً قال هذا ربی فلمّا افل قال لااحب الأَفلین. ( قرآن 76/6 ). اذِ قال یوسف لاِ َٔبیه یا اءَبت اًِنی رأیت احدعشر کوکباً والشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین. ( قرآن 4/12 ). اﷲ نور السموات و الأَرض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرةمبارکة زیتونة لاشرقیة و لاغربیة... ( قرآن 35/24 ).
چشمه آفتاب و زهره و ماه
تیر و برجیس و کوکب بهرام.
خسروی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
الاتا همی بتابد بر چرخ کوکبی
الا تا همی بماند بر خاک پیکری.
عنصری ( از یادداشت ایضاً ).
گر نیی کوکب چرا پیدا نگردی جز به شب
ور نیی عاشق چرا گریی همی بر خویشتن.
منوچهری.
کوکبی آری ولیکن آسمان توست موم
عاشقی آری ولیکن هست معشوقت لگن.
منوچهری.
مسعود شاه نامی و تا سعد کوکب است
با طالع تو کوکب مسعود یار باد.
مسعودسعد.
بیدقی مدح شاه می گوید
کوکبی وصف ماه می گوید.
خاقانی.
درج بی گوهر روشن به چه کار
برج بی کوکب رخشان چه کنم.
خاقانی.
کوکب ناهید باد بر در تو پرده دار
چشمه خورشید باد بر سر تو سایبان.
خاقانی.
هر یک کوکبی بود در سماء سیادت و بدری بر افق سعادت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 179 ). برج طالعش از نور کوکب او متلألی گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 284 ).
ز شش کوکبه صف برآراستی
ز هر کوکبی یاریی خواستی.
نظامی.
شنیدستم که هرکوکب جهانی است
جداگانه زمین و آسمانی است.
نظامی.
از بدی چشم تو کوکب نرست
کوکبه مهد کواکب شکست.
نظامی ( مخزن الاسرار چ وحید ص 112 ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ستاره
( اسم ) ۱ - ستاره جمع کواکب . یا کوکب سعد . ستاره ای که بعقید. احکامیان موجب سعادت میشود : و طلوع کوکب سعد از افق مطالعم روی نمود . یا کوکب نحس . ستاره ای که بعقید. احکامیان موجب نحوست میشود . ۲ - گیاهی است از تیر. مرکبان و از دست. آفتابیها که دارای نهنج بزرگی است و برگهای متقابل دارد . ریشه اش غده ای افشان و محتوی ذخایر اینولین فراوان است ( نظیر غده های سیب زمینی ترشی ) . این گیاه را بجهت گلهای زیبایی که دارد در باغها بعنوان گلی زمینی میکارند . گلهای کوکب درشت و پرپر و برنگهای ارغوانی زرد سفید قرمز یا بنفش میباشند : دهلیه دالیا کوکب معمولی کوکب باغی . توضیح چند قسم ازین گل در زمان ناصر الدین شاه در ایران متداول گردید . یا کوکب ساموس . ( شاموس ) . یا کوکب معمولی . یا کوکب کفش . میخ کفش گل کفش : کوکب چرخ همچو کوکب کفش میدهد بوسه بر کف پایت . ( کمال اسماعیل )

فرهنگ معین

(کَ کَ ) [ ع . ] (اِ. ) ستاره . ج . کواکب .
(کُ کَ ) (اِ. ) گیاهی زینتی دایمی از تیرة مرکبان دارای گل های پُر پَر، زیبا و بادوام .

فرهنگ عمید

۱. (نجوم ) ستاره.
۲. (زیست شناسی ) گلی زینتی، پُرپَر، و به رنگ های سرخ، زرد، سفید، و بنفش که از طریق پیاز زیاد می شود.
۳. [قدیمی، مجاز] اشک.
۴. [قدیمی، مجاز] میخ تزئینی شمشیر.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی کَوْکَب: ستاره - سیّاره - شهاب - جرم آسمانی
معنی دُرِّیٌّ: پر نور("کوکب دری "به تعداد معدودی از ستاره های آسمان می گویند که درخشان تر از بقیه هستند)
معنی کُنَّسِ: پنهان شونده ها (جمع کانس ،مصدر کنوس به معنای داخل شدن وحشیهایی از قبیل آهو و طیور به درون لانهشان می باشد ،الکنس نیز از صفات ستارگان است ، چون هر یک در برج خود کنوس میکند ، یعنی پنهان میشود ، همانطور که آهوان در کناسه و آشیانه خود پنهان میشوند ، و ای...
تکرار در قرآن: ۵(بار)
ستاره. . چون شب او را فراگرفت ستاره‏ای دید، جمع آن کواکب است . ما آسمان نزدیکتر را با زینتی که ستارگان باشند زینت کرده‏ایم. در «سماء» توضیح داده شده که ظاهراً مراد از «اَلسَّماء الدُّنْیا» آسمان منظومه شمسی است و کواکب ستارگان همان منظومه است و در «رجم» و «صبح» گذشت که کواکب غیر از مصابیح است و آیه . در از بین رفتن کواکب صریح است.

دانشنامه عمومی

کوکب (سرده). کوکب ( نام علمی: Dahlia ) گل بومی مکزیک، آمریکای مرکزی، و کلمبیا است. دست کم ۳۶ گونه از این گل شناخته شده است که بعضی از آن ها تا ۱۰ متر قد می کشند.
گل های کوکب در اواخر تابستان و اوایل پاییز می رویند. این گل ها به وسیله تقسیم غدد یا قلمه و گاهی بذر تکثیر می شوند. غده های کوکب تحمل سرمای زیاد را ندارند. باید قبل از سرد شدن هوا، از زمین بیرون آورده و همراه با کمی خاک در جای خشک و خنک نگهداری کرده و در بهار دوباره کاشت. رنگ گل های کوکب زرد، بنفش، سفید، قرمز است. گل هایش درشت و زیباست.
برای ضدعفونی کردن زخم ها از جوشانده ان استفاده می وشد. برای دفع ترک های لب و پاشنهٔ پا به مدت یک ماه ۱۰۰ گرم از گل های کوکب را در بادام تلخ گذاشته و بعد از صاف کردن هر روز بر روی محل ترک ها و زخم های پا و لب مالیده شود. در کتاب تحفه الملوک گل کوکب درمان کننده دفع ورم روده و معده و کم اشتهایی معرفی شده است. [ ۳]
عکس کوکب (سرده)

کوکب (گیاه). کوکب ( نام علمی: Dahlia pinnata ) نام یک گونه از سرده کوکب است.
عکس کوکب (گیاه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

کوکَب (dahlia)
کوکَب
کوکَب
کوکَب
کوکَب
گیاهانی دایم، از خانوادۀ مرکبان (Compositae)، جنس Dahlia، شامل بیست گونه. بسیاری از آن ها گونه های زراعی اند. کوکب گیاهی قوی با ریشه هایی غده ای و گل هایی زیبا ورنگ های متنوع است. این گیاهان بومی مکزیک و امریکای مرکزی اند.

جدول کلمات

ستاره

مترادف ها

star (اسم)
ستاره، نشان ستاره، اختر، کوکب، نجم، خط سفید پیشانی اسب

پیشنهاد کاربران

کوکب : کوکب اسم دختر ( عربی ) به معنی : ستاره، اختر ، سها ، گلی زینتی و درشت و پُرپَر به رنگهای ارغوانی، سفید، قرمز، زرد یا بنفش. اسم گل .
در شعر دقیقی ور نبودی کوکبش در زیر لب مونسم تا روز کوکب نیستی این کلمه کوکب به معنای دندان به کار رفته با توجه به معنا
کوکب: مراد از کوکب ستارگانی است که از خود نور دارند
الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ
حق تعالی کوکب را ستاره ای درخشان معرفی می کند که از درون نور دارد و بدون نیاز به نور دیگر، نور درون آن باعث دیده شدن آن از هر سو می شود یا بدون آنکه از جایی به آن آتش و سوختی برسد، خود نور دارد و سوخت آن از خود اوست.
...
[مشاهده متن کامل]

کوکب دری: خورشید ستاره ای است که به همه اطراف خود نور می دهد و در اصل همه طرف آن در نور است، برعکس سیاره ای چون زمین که یک طرف آن در نور و طرف دیگر آن همیشه در ظلمت است.

کوکب: مراد از کوکب ستارگانی است که از خود نور دارند. الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ
حق تعالی کوکب را ستاره ای درخشان معرفی می کند که از درون نور دارد و بدون نیاز به نور دیگر، نور درون آن باعث دیده شدن آن از هر سو می شود یا بدون آنکه از جایی به آن آتش و سوختی برسد، خود نور دارد و سوخت آن از خود اوست.
...
[مشاهده متن کامل]

کوکب دری: خورشید ستاره ای است که به همه اطراف خود نور می دهد و در اصل همه طرف آن در نور است، برعکس سیاره ای چون زمین که یک طرف آن در نور و طرف دیگر آن همیشه در ظلمت است.

کو کب ، کوکاه ، کوکَه به معنی ستاره ی تندرو.
کوکه به قوپه تبدیل میشود مثل قوپه سرهنگی درجه نظامی.
قوپه به قوپا و قوپاتر ، قباذر ، قباذ ، قباد تبدیل میشود و همه به معنی شهاب است.
شهاب هم سنگ آتشین آسمانی است
کوکب : واژه ی کوکب از واژه کوکه گرفته شده است . واژه ی کوکه در لغتنامه پهلوی به شکلKoka به معنی ماه آمده است که خود از دو بخش: کو ( =درخشش ) / کا ( =کننده ) تابان معنی می دهد. ریشه لغت کوکه در اوستایی به شکل kahv و به معنای درخشیدن ثبت شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

Zend - Avesta: ouvrage de Zoroastre Volume
فرهنگ واژگان اوستایی - شادروان احسان بهرامی - فریدون جُنیدی
کوکب در لغت عرب معانی زیادى دارد از جمله : ستاره به طور اعم ، و ستاره زهره به طور اخص ، سفیدى که در چشم ظاهر می شود ، گیاهان بلند ، شکوفه درختان ، درخشندگی فولاد ، نوجوان زیبا ، شمشیر ، آب ، رئیس یک جمعیت ، و غیر آن . ولی ظاهرا معنی حقیقی آن ، همان ستاره درخشنده و فروزان است . ( تفسیر نمونه ج : 26 ص : 210 )

ستاره، اختر، نجم، تارا
واژه ی کوکب در پارسی پهلوی به شکل کُکبا kokb� و به ماناک ستاره آمده است! این لغت پارسی است!
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) از واژه پهلوىِ کوکْپا Kokpa برداشته و معرب نموده و ساخته اند: الکوکب ، کواکب و . . . !!!! همتایان دیگر آن در پارسى اینهاست: ستاره Setareh ( پهلوى : سْتارَگ ، سْتار ، سْتَر ، سْرَتَک . . . همریشه واژه Star در
...
[مشاهده متن کامل]

انگلیسى ) ، اختر Axtar ( پهلوى ) ، سَدْویس Sadvis ( پهلوى: ستاره ، اختر ) برخى گونه ها و صورت هاى ستارگان : پروین Parvin :پهلوى: صورت فلکى پروین ، ثریا میخگاه Mixgah ( پهلوى: مِخى گاس: ستاره قطبى ) موشْپرى Mushpari ( پهلوى: موشپریک : ستاره دنباله دار ) سَتْوِس Satves
( پهلوى: نام ستاره اى که تازیان نسرالواقع مى گویند ) دوبَران Dubaran : پهلوى : نام ستاره اى پیش پرویز Pishparviz ( پهلوى: پِش پَرْوِچ : نام ستاره اى ) بَشْن Bashn ( پهلوى: نام ستاره اى ) اَویابانیک Aviabanik ( پهلوى: ستاره قطبى ) بْراتران Brataran ( پهلوى: هفت برادر
، ستارگان دب اکبر و دب اصغر ) مَس تاتموتا Mas tatmuta ( پهلوى : خرس بزرگ ، دب اکبر ) کَس تاتموتا Kas tatmuta ( پهلوى: خرس کوچک ، دب اصغر ) نام ستارگانى در پهلوى : اَبْدُم ، اَزَرَگ ، اسپور ، بُنزه ، پارسى ، پَدیسْپَر ، پَدیوَر ، پَها ، پَسْپاى ، پَسیگ ، پورماه
، پوزخرس ، تگمن ، دیهیم ، روژینه ، سروش ، سها ، شاهین ، شاهین ترازو ، شپاهنگ ، شگفت اختر ، کاس ، کَهت ، کَهتسر ، کَهت میان ، ماشاهه ، گرزدار ، میان ، ونند ، نخو ، یوک و . . .

بپرس