گجنه

لغت نامه دهخدا

گجنه. [ گ ُ ن ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه ، 50هزارگزی جنوب رود و3هزارگزی شمال زوزن. جلگه ، گرمسیر و سکنه آن 150 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. راه مالرو و تلفن خانه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

پیشنهاد کاربران

گجنه در گویش سیستانی به آدمهای بدقیافه و زشت گفته نیشود
در. زابل به کسانی که بدقیافه هستن و کار بد یا رفتار بد دارند میگن با قیافه گجنه تو

بپرس