یار یشمیشی

لغت نامه دهخدا

یاریشمیشی. ( ترکی ، اِ ) یارشمیشی. صلح و موافقت. و رجوع به یارشمشی شود.
- یاریشمیشی کردن ؛ صلح و موافقت کردن : و از جمله آداب یکی آن که روزی هر یک به اسب راهوار برنشسته بودند و سرمست با وی گفته که راهوار را به گرو یاریشمیشی کنیم و گروبسته یاریشمیشی کردند. ( جامع التواریخ چ بلوشه ص 183 ). و بهیچوجه با او مقاومت نکنیم دیروز من گروبسته با او راهوار را یاریشمیشی کرده ام و ما را چه راه آن باشد که با قاآن گرو بندیم. ( جامع التواریخ بلوشه ص 183 ). و رجوع به یارشمیشی شود.

فرهنگ فارسی

یار شمیشی صلح و موافقت یار شمشی

پیشنهاد کاربران

بپرس