یاسامیشی

لغت نامه دهخدا

یاسامیشی. ( مغولی ، ص ) پسندیده. ( فرهنگ وصاف از آنندراج ). || ( اِ ) سرانجام کارها. ( فرهنگ وصاف از آنندراج ). نظم. آراستگی. ( فرهنگ فارسی معین ). تدبیر و کارسازی. ( فرهنگ وصاف از آنندراج ). کارسازی. سپاه و منظم و مرتب داشتن آن. سامان سپاه کردن : امرا قتلغ شاه و چوپان و ساتلمش و سوتای وایل باسمیش به اتفاق لشکرها را گرد کردند در اثناء آن یاسامیشی امیر مولای از خراسان برسید. ( تاریخ غازانی چ کارل یان ص 99 ). امیرهورقوداق را به امارت ملک فارس و یاسامیشی امور استخراج اموال آنجا فرستاد. ( تاریخ غازانی ص 100 ). چون روز پیشتر لشکر از ضبط افتاده بود و هزارها از هم جدا شده بهیچ وجه یاسامیشی میسر نمی شد. ( تاریخ غازانی ص 148 ). برجمله اصل الباب یاسامیشی لشکر است نگذاشتی که هیچ لشکری بی اجازت جائی رود. ( تاریخ غازانی ص 195 ). به طریق حیل و انواع تزویرات و تأویلات حق هیچ مستحقی باطل نگردد و انواع منازعات از میان خلائق مرتفع شود و چون در یاسامیشی و ترتیب و قاعده هر کاری اندیشه می فرمودیم... ( تاریخ غازانی ص 226 ). در یاسامیشی لشکر رسوم سیاست و زجر مجدد گردانیدی. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 97 ). در اول بهار اجتماع کرده پیش پادشاه حسین در اوجان جمع گشتند و عادل آقا جهت یاسامیشی مملکت از سلطانیه آمده بود. ( ذیل حافظ ابرو ).
- یاسامیشی فرمودن ؛نظم و ترتیب دادن. سامان بخشیدن. نظام دادن. کارسازی کردن : به شفاعت هیچکدام التفات نانموده جمله را از میان برداشت و ملک را یاسامیشی فرمود. ( تاریخ غازانی ص 192 ). در قضیه جنگ مصر و شام مردم پنداشتند که چنانکه کس نداند و او برخلاف آن متهورانه درآمد و تمامیت لشکر را خویشتن یاسامیشی فرمود و در پیش لشکر بایستاد. ( تاریخ غازانی ص 193 ). پادشاه اسلام خلد ملکه چون یاسامیشی ملک می فرمود حکم کرد که هر خربنده و شتربان و پیک که از کسی چیزی خواهد او را به یاسا رسانند. ( تاریخ غازانی ص 363 ).
- یاسامیشی کردن ؛ نظم و ترتیب دادن. کارسازی کردن. سامان و نظام دادن : به جانب زیر مشهد رضوی کوچ کرده ساعتی آنجا نزول فرمود و لشکر را یاسامیشی کرده منتظر وصول امیر قتلغ شاه می بود. ( تاریخ غازانی چ کارل یان ص 27 ). ایلچیان را اجازت مراجعت داد و امراء بزرگ نوین و قتلغ شاه را فرمود تا لشکرها را یاسامیشی کنند. ( تاریخ غازانی ص 59 ). شهزاده فرمود تا طبل رحیل که متضمن فتنه عظیم بود فرو کوفتند و امرا را فرمود تا لشکرها را یاسامیشی کنند. ( تاریخ غازانی ص 62 ). چون نوروز لشکرها را یاسامیشی کرده بود و مرتب گردانیده فرمان شد تا تمامت لشکرها جمع شوند. ( تاریخ غازانی ص 82 ). امیر قتلغ شاه را از راه آنجا فرستاد تا یاسامیشی ولایت کرد و زود مراجعت نمود... ( تاریخ غازانی ص 117 ). لشکرها تمامت برنشسته و یاسامیشی کردند و جنگ درپیوستند. ( تاریخ غازانی ص 127 ). آنکه مقدم اقوام باشند مقدم دارند و آن را دستور ساخته یاسامیشی ملک کنند. ( تاریخ غازانی ص 198 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱-نظم آراستگی . ۲- تدبیر.

پیشنهاد کاربران

بپرس