ارزیابی

/~arzyAbi/

مترادف ارزیابی: برآورد، تخمین، تقویم، سنجش، قیمت گزاری، محاسبه

معنی انگلیسی:
appraisal, assessment, conspectus, estimate, estimation, evaluation, measure

لغت نامه دهخدا

ارزیابی. [ اَرْزْ ] ( حامص مرکب ) عمل یافتن ارزش هر چیز. تقویم.

فرهنگ فارسی

عمل ارزیاب عمل یافتن ارزش و بهای هر چیز سنجش و بررسی حدود هر چیز و بر آورد کردن ارزش آن تقویم : ( خانه های شهر ارزیابی شد . )

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . )بهای چیزی را معین کردن .

فرهنگ عمید

۱. تعیین بها و ارزش چیزی.
۲. بررسی.

فرهنگستان زبان و ادب

{grading} [گردشگری و جهانگردی] بررسی و سنجش کیفی واحدهای اقامتی و خدماتی و شیوه های پخت وپز و امکانات رفاهی

مترادف ها

estimate (اسم)
ارزیابی، تقویم، تخمین، براورد، اعتبار، قیمت، دیدزنی

cost accounting (اسم)
حسابداری، ارزیابی

indiction (اسم)
اگهی، اعلام، ارزیابی، مالیات پانزده ساله املاک، دوره پانزده ساله

appraisal (اسم)
ارزیابی کردن، ارزیابی، تعیین قیمت، تقویم

evaluation (اسم)
ارزیابی، سنجش

assessment (اسم)
ارزیابی، تقویم، تخمین، تشخیص، براورد، اظهارنظر، تعیین مالیات، وضع مالیات

valuation (اسم)
ارزیابی، تقویم، بها

appraisement (اسم)
ارزیابی

فارسی به عربی

تخمین , تقدیر , تقییم ، اِخْتبارُ الْکفاءَة

پیشنهاد کاربران

وارسی
تحقیق
ممیزی
Assessment
برسی کردن
مثلا اگر کسی با کسی همکاری نمی کند ان را ارزیابی کنند
یعنی نقاط ضعف ان نفر را برطرف کنند
reckoning
حسابرسی
ارزیابی
ارزیابی ( Appraisal ) :[ اصطلاح بازار کسب و کار ] یک بررسی عمیق راجع به طرح کسب و کار، تأیید اطلاعات جاری مشخص در خصوص سودهای مخاطره آمیز و ارزیابی مقدماتی است.
ارزیابی ( Appraisal ) : [ اصطلاح بازار کسب و کار ] برآورد رسمی ارزش چیزی در بازار آزاد. همچنین توضیح می دهد که برآورد و نتیجه گیری ارزش، چگونه صورت می گیرد. این یکی از اصطلاحات معمول کارآفرینی است.
برآورد کردن و سنجش
*ارز *برگرفته از ارزیدن است. . . . . . سونیک ارزش. . . . . . . . . پس ارزیابی . . . . . گمانه زنی در مورد چیزی یا کسی است
ک هو 2576 پاد هخامنشی

بررسی ، ارزشگذاری، سنجیدن ،

بپرس