رفت برون میر رسیده فرم
پخچ شده بوق و دریده علم.
منجیک.
چنین گفت کآمد سپهدار طوس یکی لشکر آورد با بوق و کوس.
فردوسی.
به پیش سپاه اندرون بوق و کوس درفش از پس پشت گودرز و طوس.
فردوسی.
چو آمد بگوش اندرش کرنای دم بوق و آوای هندی درای.
فردوسی.
بدین طرب همه شب دوش تا سپیده بام همی ز کوس غریو آمد و ز بوق شغب.
فرخی.
ز بانگ بوق و هول کوس هزمان درافتد زلزله در هفت کشور.
عنصری.
بامداد برنشست ، کوسها فروکوفتند و بوقها دمیدند. ( تاریخ بیهقی ). و بوق بزدند و آهنگ ری کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 38 ).در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خرد
ورنه مجنونی چرا می پای کوبی در سرب.
ناصرخسرو.
جهان در جهان لشکر آراسته ز بوق و دهل بانگ برخاسته.
نظامی.
- بوق اتومبیل ؛ نوعی بوق مغناطیسی است که در اتومبیلها از آن استفاده کنند. ( فرهنگ فارسی معین ).- امثال :
بوق روی حمام است ؛ هر کس حمامی را خرد بوق حمام نیز ازاوست. ( امثال و حکم ).
بیشتر بخوانید ...