تامل

/ta~ammol/

مترادف تامل: ( تأمل ) تانی، درنگ، مکث، تأخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن | تانی، درنگ، مکث، تاخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن

برابر پارسی: درنگ، اندیشه، ژرف نگری، نگرش

معنی انگلیسی:
calculation, consideration, reflection, thought, dellberation, hesitation

لغت نامه دهخدا

تأمل. [ ت َ ءَم ْ م ُ ]( ع مص ) نیک نگریستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( فرهنگ نظام ). نیک نگریستن در چیزی. ( آنندراج ). نگاه کردن. ( ناظم الاطباء ). اندیشیدن تا عاقبت کاری معلوم شود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اندیشه کردن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). تفکر. ( از تاج العروس درفکر ) : پیش بردم و بستد دوبار بتأمل بخواند و گفت اگر مخالفان... ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 664 ). و او را خود تصنیفات و وصایا است که تأمل آن سخت مفید باشد. ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ص 96 ). و هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد... و در تجارب متقدمان تأمل عاقلانه واجب دید، آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. ( کلیله و دمنه ). پادشاه را در همه معانی... تأمل و تثبت واجب است. ( کلیله و دمنه ). بعد از تأمل این معنی مصلحت آن دیدم که درنشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراچینم. ( گلستان ).
هرچه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم.
سعدی.
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آنکه تدبیر و تأمل بایدش.
حافظ.
هیچ کاری بی تأمل صائبا گر خوب نیست
بی تأمل آستین افشاندن از دنیا خوشست.
صائب.
|| درنگ کردن در کار. ( منتهی الارب ). عقب انداختن و توقف کردن. ( فرهنگ نظام ). || بایستادن در مجامعت . ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

اندیشه کردن، فکرکردن، درنگ کردن، دقت کردن درامری

فرهنگ معین

( تأمل ) (تَ أَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) نیک نگریستن ، اندیشه کردن .

فرهنگ عمید

۱. اندیشه کردن، فکر کردن.
۲. درنگ کردن.
۳. دقت کردن در امری.
۴. دوراندیشی.

فرهنگستان زبان و ادب

تأمل
{contemplation} [اعتیاد] دومین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن مُراجع وجود مشکل اعتیادی را پذیرفته است، اما هنوز برای تغییر مصمم نیست متـ . مرحلۀ تأمل contemplation stage

مترادف ها

indecision (اسم)
دودلی، تامل، تردید، بی تصمیمی، بی عزمی

deliberation (اسم)
مشورت، تامل، اندیشه، خیال، غور، شور، بررسی، سنجش

advisement (اسم)
مشورت، تامل

reflection (اسم)
تامل، اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب، انعکس

contemplation (اسم)
تامل، مراقبت، غور، تفکر، تعمق، خلسه

hesitation (اسم)
دودلی، تامل، درنگ

فارسی به عربی

تردد , تشاور

پیشنهاد کاربران

تامل
عادت
ایستگاه هایی
عمیق
برای مثال یک جمله یاسروده زیبایی را میبینیم.
برای معرفی به مخاطب
میگوییم این ترانه خیلی قشنگِ
که ازکلمات ژرف وجمله های قابل تامل
برخورداراست
اندیشیدن
فکرکردن
تامل=من کارهایم را باتامل انجام می دهم
تامل = من کارهایم را با کمی تامل انجام می دهم
صبر، درنگ، شکیبایی😑
وقف
معنی تامل
جای که سنگ پراکنده شده است ، ناهموار
صبر ، شکیبایی
درنگ
اندیشیدن
تامل=درنگ_شکیبایی
مقاومت کردن
بازنگری ( نیک نگریستن در چیزی ـ دهخدا )
بسته به آرش و مانشِ گزاره از واژه های �بازاندیشی� و �درنگ� نیز می توان سود جست.
تامل
راسو قراضه
اندیشه ( فکر کردن )
فکرکردن ، اندیشیدن
فکر کردن. اندیشیدن. تفکر کردن.
اندیشه کردن. فکر کردن
فکر ، صبر 💌
مکث، درنگ
اندیشه کردن
اندیشیدن آرامش فکر کردن
مکث. به فکر فرو رفتن. فرصت . اندیشیدن
تامل اندیشه
به فکر فرورفتن. درنگ کردن
اندیشیدن. آموختن. یاد گرفتن .
فکر کردن �، اندیشیدن
صبر کردن
درباره ی امری به دقت فکر کردن ، درنگ کرد در کاری
کاربرد در جمله :
در کار ها پیش از تامّل و تدبّر آغاز نکند ( زبان 96 ) 🍰
صبر جهت اندیشیدن

تأمّل: اندیشیدن
تأمل: درنگ کردن
درنگ/اندیشه
قابل تامل= در خور درنگ/اندیشیرن
مکث
حسنا رنجبر اندیشیدن
اندیشه
فکر و اندیشه
اندیشیدن
صبر همراه باتفکر
تفکر کردن
فکر کردن
بازاندیشی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس