توخوم را از ریشه دوغماق و ترکی دانسته اند. توخوم ( دوغوم ) یعنی چیزی که اگر بکاری می زاید و دانه های زیادی به بار می آورد.
به بیضه هم خایَه گویند.
در زبان وزین کُردی کرمانشاهی تیوَم ( تۊەم ) گویند. به تخم مرغ، خا گویند.
واژه تخم
معادل ابجد 1040
تعداد حروف 3
تلفظ toxam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [قدیمی][[پهلوی]]
مختصات ( تُ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی toxm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
معانی زیادی داره
تخم : تخم مرغ
تخم : تخم پرندگان
تخم: بیضه
تخم : تخمک ها
تخم : دانه
تخم : مغز آجیل
و. . . . . . .
سوزن به تخم خود فرو کردن و آخ گفتن
از ترسی بیهوده و بزرگنمایی شده بخود آسیب رساندن / هوچی بازی و نمایشِ �ننه من غریبم�، همراه با بزرگنمایی بر سر ترسی بی پایه با آماج کشاندن پای دیگران به ماجرای ساخته و پرداخته شده
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از پی نوشتِ یادداشت در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2022/05/blog - post_17. html
واژه ( تخم ) واژه ای پارسی است که در زبان اوستایی به دیسه یِ ( تَئوخمَن، تَخمَ ) و در پارسیِ باستان به دیسه یِ ( تَئوما ) و در زبان پارسی میانه - پهلوی به دیسه یِ ( تُهم، تُم، تُخم، تُهمَگ ( تخمَگ ) ) بوده است. بماند که واژگانی همچون توماسپَ ( تهماسپ ) ، توماسپَنَ و. . . نیز در اوستا آمده اند.
... [مشاهده متن کامل]
پَسگشت ها ( references ) :
1 - رویه هایِ 608، 609 و 610 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
2 - رویه یِ 191 از نبیگِ ( فرهنگ ریشه های هندواروپاییِ زبانِ پارسی ) ( پسگشتهایِ دیگری نیز در این نبیگ آورده شده است. )
3 - رویه هایِ83 و 147 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچکِ پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی )
تَخم: [عامیانه، اصطلاح] مهمل تَخم ( مانند اخم و تخم ) .
《تخم واژه ای فارسی است. 》
آقای باقری هم به خوبی اشاره کرد.
توخوماق ربطی به تخم ندارد و به معنی بافتن است. "خود واژه ی توخوماق در ترکی از دوختن فارسی گرفته شده " و ریشه ی فارسی دارد.
دوغماق هم که اصلا ربطی ندارد.
... [مشاهده متن کامل]
تخم�؛تهم در اصل ( تا هم ) از ترکیب دو واژه ( تا ؛ هم ) درست شده ( تا ) به معنی مانند ؛ لنگه ؛شبیه و ( هم ) مخفف همان ورویهم یعنی ( لنگه همان ) است.
تخم: در پهلوی توهم tōhm و توم tom بوده است .
( ( چراگاه مردم بدان برفزود
پراگند پس تخم و کِشت و درود. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 251. )
و واژه ای کاملا فارسی است.
با جعل و تحریف نمیشه کاری کرد باید چشمانتان را روی راستی و حقیقت باز کنید. البته از کسایی که تو روز روشن به کوردا میگفتن ترک، نمیشه چشم داشتی بیش از این داشت👍🏻
نخست اینکه اصل کلمه تخمه و تخمک است و به محصول نخستین اعضا تناسلی گفته میشود.
اصل کلمه به ریخت دو ماءک است به معنی دوآب کوچک
تخمک یا هسته لقاح شده از دو آب که از اعضای تناسلی نر و ماده ترشح میشود بوجود می آید.
تخم ؛تهم در اصل ( تا هم ) از ترکیب دو واژه ( تا ؛ هم ) درست شده ( تا ) به معنی مانند ؛ لنگه ؛شبیه و ( هم ) مخفف همان ورویهم یعنی ( لنگه همان ) است
تخم: در پهلوی توهم tōhm و توم tom بوده است .
( ( چراگاه مردم بدان برفزود
پراگند پس تخم و کِشت و درود. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 251. )
[ ت ُ ] ( اِ ) دانه . ( برهان ) . تخم درخت و غله . ( فرهنگ رشیدی ) . تخم غله و درخت ، چون تخم کدو و تخم ریحان و تخم گل و تخم سنبل و امثال آن . ( آنندراج ) . دانه و بزر هر چیز. ( ناظم الاطباء ) . پهلوی «توهم » و «تم » ( بذر، تخم ) و «توخم » ، «توهم » شکل تلفظ شمال غربی از ایرانی باستان «تخمن » ، اوستایی «تخمن » و «توم » ، از پارسی باستان «تما» ، از «تهما» از «تخما» تلفظ جنوب غربی است . در ارمنی «تهم » ، در پازند «توخم » ، هندی باستان «توخمن » ، کردی «توم » ، وخی «تغم » ، سریکلی «تغم » ، یودغا «توغوم » . . . طبری «تیم » ( تخم ، بذر ) . . . ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . با لفظ کاشتن و افکندن و پریشان کردن و بر خاک افشاندن و ریختن و در خاک کردن و فروکردن و در زمین کردن . . . همه ٔ اینها به یک معنی مستعمل و با لفظ دمیدن و بالیدن و سبز شدن مشهور است . . . ( آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
ندانم یک تن از [ جمع یا جمله ] خلایق
که در دل تخم مهر تو نکشته .
بوالمثل ( از صحاح الفرس ) .
کسی را کجا تخم یا چارپای
بهنگام ورزش نبودی بجای .
فردوسی .
اگر بودن ایدر دراز آیدت
به تخم گیاهان نیاز آیدت .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)