جانماز

/jAnamAz/

مترادف جانماز: تسلیخ، تشلیخ، سجاده، مصلی

لغت نامه دهخدا

جانماز. [ ن َ ] ( اِ مرکب ) مصلا. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). || سجاده. پلاسی که مخصوص به نماز است و در وقت نماز گزاردن وی را گسترده و در روی آن سجده بجای آورند. ( ناظم الاطباء ). مخفف جای نماز. جامه ای که در آن مهر و سبحه نهند و گاه نماز خواندن در زیر پیشانی و روی گسترند :
جلوه شمشیر از روی تو تا محراب شد
برگرفته از جهان دل جانماز انداخته.
اسیر ( بهار عجم ) ( آنندراج ).
دو شال سفید آورد صبح راز
که سازد یکی زان دو تا جانماز.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
برمیکنم بروی میان بند جانماز
لنگوته را معارض شلوار میکنم.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 25 ).

فرهنگ فارسی

جای نماز، فرش کوچکی که زیرپامی اندازند، سجاده
( اسم ) فرشی کوچک که بر کف اطاق یا زمین گسترند و روی آن نماز گزارند سجاده .

فرهنگ معین

(نَ ) (اِمر. ) فرشی کوچک که بر کف اتاق یا زمین گسترند و روی آن نماز گزارند، سجاده . ، ~ آب کشیدن تظاهر به پاکی و تقدس کردن .

فرهنگ عمید

پارچۀ کوچکی که که در آن مُهر و تسبیح می گذارند و هنگام خواندن نماز پیش روی خود پهن می کنند، سجاده.
* جانماز آب کشیدن: [مجاز] زهد و تقوا نشان دادن و اظهار دین داری کردن.

جدول کلمات

سجاده

پیشنهاد کاربران

بپرس