حجره

/hojre/

مترادف حجره: دکان، دکه، غرفه، مغازه، تجارتخانه، کلبه، اتاق، خانه، اتاق طلبه، دکان تاجر

برابر پارسی: دکه، کلبه، خانه

معنی انگلیسی:
chamber, cell, commercial office

لغت نامه دهخدا

( حجرة ) حجرة. [ ح ُ رَ ] ( ع اِ ) رجوع به حجره شود.

حجرة. [ ح َ رَ ] ( ع اِ ) ناحیه سرای. ج ، حجر. حجرات. حواجر، یقال للرجل اذا کثرماله انتشرت حجرته ، و فی المثل یربض حجرةً و یرتعی وسطاً.

حجرة. [ ح َ ج َ رَ ] ( ع اِ ) یکی سنگ. ج ، احجار، حجاره.

حجرة. [ ح َ ج َ رَ ] ( ع ص ) ارض حجرة، زمین بسیار سنگ. سنگلاخ.

حجرة. [ ح َ رَ ] ( اِخ ) نام بلده ای به یمن. ( معجم البلدان ). قصبه ای است به یمامه ( مهذب الاسماء ). شاید بنو حجرة بدان منسوب باشند. ( صبح الاعشی ج 1 ص 335 و 334 ).
حجره. [ ح ُ رَ ] ( ع اِ ) پاره ای زمین دیوار در کشیده مسقف. پاره ای از زمین. ( دهار ). ج ، حُجَر، حُجرات ، حُجَرات و حُجُرات. || در تداول فارسی زبانان ، اطاق طلبه در مدرسه. || دکان تاجر. || هریک از خلوتهای حمام : حمامی دارای ده حجره. || خانه خرد . ( منتهی الارب ). خانه. اتاق. غرفه :
ز خراد برزین گل مهر خواست
ببالین مست آمد از حجره راست.
فردوسی.
چو خورشید تابنده شد ناپدید
در حجره بستند و گم شد کلید.
فردوسی.
زن از حجره رفت و به ایوان رسید
نگه کرد سین دخت او را بدید.
فردوسی.
بیامد سوی حجره آرزوی
بدو گفت ای ماه آزاده خوی.
فردوسی.
یکی حجره بگرفت آنجایگاه
بدان شارع شهر و بازارگاه.
فردوسی.
بهر حجره ای هر شبی دستبند
بکردند تا دل ندارد نژند.
فردوسی.
سوی حجره خویش رفت آرزوی
سرائی همه خفته بد چارسوی.
فردوسی.
کنیزک در آن حجره هفتاد بود
که هریک بتن سرو آزاد بود.
فردوسی.
سوی حجره خویش رفت آرزوی
ز مهمان بیگانه پرچین بروی.
فردوسی.
یکی چون خیمه خاقان دوم چون خرگه خاتون
سیم چون حجره قیصرچهارم قبه کسری.
منوچهری.
فلاطوس برگشت و آمد براه
بر حجره وامق نیکخواه.
عنصری.
بفرمود تا پای بونعیم گرفتند و بکشیدند و بحجره بازداشتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 417 ). نزدیک حجره من رسید فرمود تا مرا بخواندند و دیرتر رسیدم بدو، اسب براند تا در حجره. ( تاریخ بیهقی ).
بگشاد درین حجره ترا پنج در خوب
بنشسته تو چون شاه در او بر سر منظر.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

خانه، اطاق، ناحیه، کاروانسرا، حجرات
( اسم ) ۱ - خانه اطاق غرفه . ۲ - کلبه . جمع : حجرات . یا حجر. دست چپ . دل قلب .
جائیست که در میان سیاه چال واقع بود و ارمیای نبی را در آنجا حبس نمودند

فرهنگ معین

(حُ رِ ) [ ع . حجرة ] (اِ. ) خانه ، اتاق . ج . حجرات .

فرهنگ عمید

۱. اتاقی در مدرسه یا کاروان سرا.
۲. [قدیمی] غرفه، اتاق.
۳. [قدیمی] خانه.
۴. [قدیمی] ناحیه.

فرهنگستان زبان و ادب

{cryptand} [شیمی] واحد مولکولی متشکل از مجموعه ای چندحلقه ای که یک حفرۀ مولکولی به وجود می آورد که می تواند واحد دیگری، یعنی کاتیون یا آنیون یا مولکول خنثی، را به عنوان مهمان در خود نگه دارد

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] پرده یا پرچینی است که در پیش خانه نهند تا از نظر بیگانگان پوشیده مانند. و چون خانه های پیغمبر صلی الله علیه وآله مشرف بر مسجد بود. بیرون آن از فاصله اندک پر چینی نهاده بودند تا از بیرون خانه کسی که در مسجد است درون خانه را نبیند، و مردم بیرون آن حجرات یعنی پر چین ها منتظر بیرون آمدن پیغمبر صلی الله علیه و آله می نشستند «ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لایعقلون»(سوره حجرات/آیه4) آنها که تو را از پشت حجره ها آواز می دهند بیشتر ایشان عقل ندارند. در باره گروهی از اعراب است که رعایت آداب نمی کردند.
نثر طوبی، علامه شعرانی، انتشارات اسلامیه، ج1، ص159

دانشنامه آزاد فارسی

حُجره
در بازارهای ایرانی، فضایی کوچک که اجناس و کالاهای تجاری را در آن به معرض فروش می گذارند. در مرسوم ترین شکلِ بازار ایرانی، که بازارهای دو طبقه است، حجره های طبقۀ بالا معمولاً دفترِ کارِ تجارتخانه ای بود که اجناس خود را در حجرۀ زیرین به تماشا می گذارْد. حجره ها را در دو سوی راستۀ بازار کناربه کنار می سازند. مساحتِ هر حجره، به تقریب، از دَه تا بیست متر متفاوت است. در برخی حجره ها، مثلاً، در گذشته، حجره های راستۀ مسگرها (← مِسگری )، کالاهایی به فروش گذاشته می شد که در همان جا تولید می شدند. به غرفه های کاروان سراها نیز حجره می گویند. همچنین طلاب علوم دینی نیز، به اُتراق گاه های شخصی خود در مدرسه علمیه حجره می گویند. معمولاً انفرادی یا دو نفره اند و سکونت در آن برای طلبه مجانی است. گاهی نیز به منزلۀ کلاس درس نیز از آن استفاده می شود. در بعضی از حوزه های علمیه، طلبه ای از امتیاز حجره برخوردار می شود که لُمعتَین را خوانده و وارد دورۀ سطح شده باشد.

جدول کلمات

غرفه

مترادف ها

chamber (اسم)
تالار، اپارتمان، خوابگاه، خان، حجره، اتاق، اتاق خواب، فشنگ خوریاخزانه، دفترکار

cell (اسم)
باطری، پیل، خانه، حفره، سلول، یاخته، حجره، زندان تکی، سلول یکنفری

فارسی به عربی

غرفة

پیشنهاد کاربران

حجره اتاقی بوده که پرچین یا پرده ای در جلوی محل ورود به خانه قرار می دادند تا از نظر پوشیده بماند. از آنجایی که خانه های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مشرف بر مسجد بود، بیرون آن از فاصله اندک پرچین نهاده
...
[مشاهده متن کامل]
بودند تا از بیرون خانه کسی که در مسجد است درون خانه را نبیند و مردم به دستور خداوند، بیرون آن حجرات یا پرچین ها منتظر بیرون آمدن پیغمبر صلی الله علیه و آله بودند

تریاک ، شیره
دکه، دکان، مغازه، کاروان سرا
فروشگاه
مغازه
به اتاق کوچک حجره گفته می شود ۰
حجره: [ اصطلاح آخوندی] اتاقی است که طلاب در آن اقامت دارند. به دوستان هم اتاقی �هم حجره� می گویند.
دکان، دکه، غرفه، مغازه، تجارتخانه، کلبه، اتاق، خانه، اتاق طلبه، دکان تاجر
دکان غرفه
اتاق کوچک
غرفه
سرایه ( زبر "س" - زیر "ی" )
دکان
تیمچه
اتاق
خانه
غرفه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس