خانمان

/xAnemAn/

مترادف خانمان: خان ومان، خانه، سامان، سرا، ماوا، مسکن، اهل بیت، اهل وعیال، زن و فرزند، اسباب زندگی

معنی انگلیسی:
home, house, family, household goods

لغت نامه دهخدا

خانمان. [ ن ْ / ن ُ / ن ِ ] ( اِ مرکب )خانه با اهل خانه. ( ناظم الاطباء ). اهل و عیال و خانه و اسباب خانه. رجوع به خان و مان شود :
که در ارگ باشد مرا خانمان
به آسودگی امشب آنجا بمان.
فردوسی.
لیکن چو خان بخدمت درگاه او دوید
حرّی نمود و نستد ازو ملک و خانمان.
فرخی.
تو نیکبختی کز مهر خاندان رسول
غریب و رانده و بی نان و خانمان شده ای.
ناصرخسرو.
گرد ایشان رمیده کرد مرا
از سر خانمان و نعمت و ناز.
ناصرخسرو.
بلکه از چسبندگی بر خانمان
تلخ آیدشان شنیدن این بیان.
مولوی.
|| خویشان و اهل و عیال :
جلب کشی و همه خانمانت پرجلب است
بلی جلب کش و کرده به کودکی جلبی.
عسجدی.
در زینهار خویش بداری و بند خویش
او را و خانمان و تنش را ز روزگار.
منوچهری.
غریب اگر چه وزیر شه جهان باشد
همیشه میل دلش سوی خانمان باشد.
ابن یمین.
|| خانه و اسباب خانه :
چون دیو ببرد خانمان از من
به زین بجهان نیافتم داری.
ناصرخسرو.
اگر دوستی خاندان بایدت هم
چو ناصربه دشمن بده خانمان را.
ناصرخسرو.
بود شخصی مفلسی بی خانمان
مانده در زندان و بند بی امان.
مولوی.
به دوستان گله آغاز کرد و حجّت ساخت
که خانمان من این شوخ دیده پاک برفت.
سعدی ( گلستان ).
- از خانمان برکندن ؛ آواره ساختن. ریشه کن نمودن از خانه و منزل. ( ناظم الاطباء ).
- بی خانمان ؛ بی کس و کار. بی خانواده. بی کس.
- خانمان برانداز ؛ امری که اساس و پایه خانمانی را از بین ببرد. نابودکننده خانمان. پریشان کننده خانمان.
- نوخانمان ؛ تازه بدوران رسیده. آنکه تازه خانمانی بهم زده.
|| میهن. وطن. چون :از خانمان بیرون کردن ، بمعنی : از وطن راندن. اجلاء. ( مجمل اللغة ). || حیوان اهلی. جانور خانگی. || دولت و ثروت خصوصاً ثروت موروثی که قابل حمل باشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خانه سرای . ۲ - خانه و اثاث. آن . ۳ - اهل خانه اهل البیت زن و فرزند .

فرهنگ معین

(نْ یا نُ ) (اِمر. ) نک خان و مان .

فرهنگ عمید

۱. خانه.
۲. زن و فرزند، اهل خانه: غریب اگرچه وزیر شه جهان باشد / همیشه میل دلش سوی خانمان باشد (ابن یمین: لغت نامه: خانمان ).
۳. خانه و اسباب خانه، اسباب زندگانی.

دانشنامه عمومی

سرپناه یا خانمان، [ ۱] [ ۲] و نیز منزل، مکانی است برای استراحت کردن، زندگی کردن و آسودن. یک سرپناه می تواند یک خانه، آپارتمان یا هر سازهای دیگر همچون یک چادر باشد. در هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو، سرپناه یک نیاز زیستی تلقی می شود و همانند خوراک، خواب و سکس، از اساسی ترین نیازهای انسان به شمار می رود. بر اساس شواهد تاریخی، اولین سرپناه انسان های نخستین غارها بودند.
بی خانمان به اشخاصی گفته می شود که با دشوارهایی از جمله اعتیاد، طلاق، بحران های اقتصادی روبرو هستند، آنها جوامعی منحصر به فرد برای خود درست می کنند و علاقه ای نیز به ترک این جوامع نشان نمی دهند، [ ۳] [ ۴] همچنین امروزه به تعداد افراد مجردی که بی خانمان می شوند، نیز افزوده شده است. [ ۳]
در بین این افراد بی خانمان کارتن خواب، متکدیان، افرادی با بیماری روحی روانی و معلولیت وجود دارند. [ ۳] بیشتر سالمندان بی خانمان نیز افرادی هستند که خانواده هایشان به دلیل مشکلات اقتصادی از نگهداری آنها سر باز می زنند. [ ۳]
عکس خانمان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

household (اسم)
صمیمی، خاندان، خانواده، اهل خانه، اهل بیت، مستخدمین خانه، خانمان

housewares (اسم)
خانمان

پیشنهاد کاربران

خانمان واژه ای فارسی است که از دو واژه خانه ( محل زندگی ) و مان ( ماندن ) ساخته شده است .
این واژه ارتباطی به واژه خان در ترکی ندارد .
خانه هایمان. . . اهل خانه
کلمه ای ترکی است . و از خان برگرفته شده است . کلمات خان خانه . خانمان . خانوار. خانواده . همشون ترکی هستند .
اهل خانه

بپرس