خدمت

/xedmat/

مترادف خدمت: پرستش، طاعت ، پرستاری، تیمار، اطاعت، فرمان بری، بندگی، چاکری، خدمت کاری، نوکری، پست، شغل، کار، ماموریت، حضور، محضر، پیشگاه، ملازمت، نزد، تعظیم، کرنش، جناب، حضرت، سرکار، نظام وظیفه، سربازی

متضاد خدمت: خیانت

برابر پارسی: فرمانبرداری، بندگی، تیمار، دستیاری، پیشکاری، پیشگاه، زاور، نیرورسانی

معنی انگلیسی:
service, duty, stint

لغت نامه دهخدا

خدمت. [ خ ِ م َ ] ( ع اِمص ) پرستاری و تعهد و تیمار. انجام عملی از سر بندگی و دلسوزی برای کسی. تیمار و تعهد و دلسوزی و نیکو خدمتی در حق کسی : مرافقت ؛ انجام کاری نیک در حق کسی : امیر احمد را گفت : بشادی خرام و هشیار باش و قدر این نعمت بشناس و شخص ما را پیش چشم دار و خدمت پسندیده نمای.( تاریخ بیهقی ). امیر مسعود.... این زن را سخت نیکو داشتی بحرمت خدمتهای گذشته. ( تاریخ بیهقی ). و هرکه از خدمتکاران خدمتی شایسته بواجب نکردی ، در حالت او را نواخت و انعام فرمودندی بر قدر خدمت او تا دیگران بر نیک خدمتی حریص گردند. ( نوروزنامه خیام ). گمان توان داشت که... خدمت موجب عداوت. ( کلیله و دمنه ).
حرمت بیست ساله خدمت من
تو نگهدار، کو نمیدارد.
خاقانی.
نیست بر مردم صاحبنظر
خدمتی از عهد پسندیده تر.
نظامی.
خدمتم آخر بوفائی کشد
هم سر این رشته بجایی کشد.
نظامی.
- امثال :
خدمت خانه با فضه است ( امروز... )؛ تعبیری مستعمل در زبان زنانست و از آن این خواهند که چون پرستار و خادمه غایب است ،من بجای او کارهای خانه انجام کنم و مأخوذ از شبیه وفات حضرت فاطمه است سلام اﷲ علیها که در آن حضرت اوکارهای خانه را یک روز در میان با فضه خادمه بخش وقسمت می فرمود. ( از امثال و حکم دهخدا ).
|| چاکری. زاوری. بندگی. نوکری. فرمانبری :
چنان بخدمت او ازعوار پاک شوند
بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه.
فرخی.
خدمت سلطان بیم است و خطر.
فرخی.
خدمت سلطان بر دست گرفت.
فرخی.
کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
بر اودشمن شود گردون گردا.
عسجدی.
خدمت هر یک بشناس. ( تاریخ بیهقی ).
تو پادشاه تن خویشی ای بهوش و ترا
تمیز و خاطر و اندیشه و سخن خدمت.
ناصرخسرو.
گر تو ز بهر خدمت رفتی به پیش میران
اندر غم قبائی تو از در قفائی.
ناصرخسرو.
اگر بیهنران خدمت اسلاف را وسیلت سعادت سازند، خلل به کارها راه یابد. ( کلیله و دمنه ).
نکرده ست جمع کس هرگز
میان خدمت سلطان و اختیار.
عبدالواسع جبلی.
گفت : سلطان را بگوی توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد. ( گلستان سعدی ).
- به خدمت ایستادن ؛ به چاکری قیام کردن.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کارکردن برای کسی، نوکری
۱ - ( مصدر ) کار کردن برای کسی . ۲ - بندگی کردن چاکری کردن . ۳ - ( اسم ) بندگی چاکری . ۴ - ( اسم ) کار ماموریت . ۵ - هدیه تحفه پیکش . ۶ - سلام تعظیم کرنش . ۷ - نامه ای که ببزرگتر نویسند عریضه . ۸ - حضور نزد ( باین معنی اضافه آید ) (( خدمت استاد رفت ) )

فرهنگ معین

(خِ مَ ) [ ع . خدمة ] (اِمص . ) ۱ - بندگی ، چاکری . ۲ - (عا. ) خدمت نظام وظیفه . ، ~ به کران بردن به پایان رساندن خدمت ، کامل کردن خدمت . ، ~ (کسی ) رسیدن کنایه از: الف - دیدار کردن با کسی . ب - کسی را به شدت تنبیه کردن .

فرهنگ عمید

۱. کار کردن برای کسی به قصد کمک.
۲. (نظامی ) سربازی.
۳. (اسم ) شغل دولتی.
۴. (اسم ) پیشگاه.
۵. (اسم ) [قدیمی، مجاز] عریضه.
۶. (اسم ) [قدیمی، مجاز] عرض ادب، سلام.
۷. (اسم ) [قدیمی، مجاز] هدیه.

فرهنگستان زبان و ادب

[مهندسی مخابرات] ← خدمات خاص مرکز تلفن

گویش مازنی

/Khedmet/ خدمت – خدمتگذاری - خدمت سربازی

دانشنامه عمومی

خدمت (مردگان متحرک). "خدمت" چهارمین قسمت از فصل هفتم سریال تلویزیونی ترسناک پس از آخرالزمانی مردگان متحرک است که در تاریخ ۱۳ نوامبر ۲۰۱۶ از ای ام سی پخش شد. این قسمت به قلم کوری رید نگاشته شده و به کارگردانی دیوید بوید ساخته شده است.
«سرویس» نظرات منتقدین را از منتقدین دریافت کرد. در Rotten گوجه فرنگی، بر اساس ۳۴ بررسی، دارای ۶۲٪ با میانگین امتیاز ۶٫۹۴ از ۱۰، بر اساس ۳۴ بررسی است. اجماع این سایت می نویسد: هرچند سرعت آهسته تر از حد مطلوب است، «سرویس» به طور منظم پایه و اساس آینده ترسناک را ایجاد می کند در حالی که داستان زندگی را تحت حکومت نیگان ادامه می دهد. [ ۱]
کلی لائولر از یواس ای تودی پیرامون این قسمت نوشت: "همچون قبل، شرارت جفری دین مورگان هنوز هم به همان اندازه غیر تهدیدآمیز و کسل کننده است. یک قسمت فوق العاده طولانی که در اصل فقط سفر آیکیا به جهنم بود و واقعاً هیچ کاری برای پیشبرد شخصیتش صورت نمی گیرد. "[ ۲] اریک کاین از فوربس نیز این قسمت را نقد کرد و گفت: "همه گفته اند که، این ضعیف ترین قسمت فصل تاکنون بوده است. امیدوارم نویسندگان سریال در آینده ترتیب چیزها را بدهند و کنش بیشتری ارائه کنند، خطوط داستانی پیچیده تر و حضور کمرنگ تر نیگان و شخصیت بی پایانش. "[ ۳]
این قسمت با ۵٫۴ امتیاز در جامعه آماری ۱۸–۴۹، ۱۱٫۴۰ میلیون بیننده را به خود اختصاص داد. [ ۴] این در حالی است که قسمت فوق کمترین امتیاز را از زمان قسمت"وزن مرده " از فصل چهارم کسب کرده است. [ ۵]
عکس خدمت (مردگان متحرک)عکس خدمت (مردگان متحرک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

merit (اسم)
شایستگی، لیاقت، خدمت، استحقاق، سزاواری

service (اسم)
لوازم، کمک، کار، یاری، سابقه، وظیفه، خدمت، بنگاه، تشریفات، عبادت، استخدام، اثاثه، سرویس، نوکری، زاوری، درخت سنجد، یک دست ظروف، نظام وظیفه

office (اسم)
مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام

favor (اسم)
توجه، مساعدت، خدمت، خیر خواهی، التفات، مرحمت

kindness (اسم)
مهربانی، محبت، خوش قلبی، خدمت، مروت، خوبی، لطف، مرحمت

duty (اسم)
کار، ماموریت، گماشت، وظیفه، فرض، خدمت، عهده، تکلیف، عوارض گمرکی

attendance (اسم)
توجه، رسیدگی، حضور، حضار، ملازمت، همراهان، خدمت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، ملتزمین

ministration (اسم)
خدمت، اداره، عبادت، اجراء، وزارت، تهیه

فارسی به عربی

حضور , کدمة , واجب

پیشنهاد کاربران

خدمت: انجام دادن برخی وظایف یا تعهدات فیزیکی یا اخلاقی به دلخواه برای رسیدن به یک آرزو یا یک هدف یا برآورده کردن نیازهای مادی و معنوی خویش یا از سر دلسوزی یا به کار گیری شدن در برابر دریافت مزد یا پاداش، یا از روی اجبار در قبال شخص، دولت، جامعه، دین، آرمان، حزب یا یک نهاد در راستای اهداف آنها. ( https://www. cnrtl. fr/definition/servir )
...
[مشاهده متن کامل]

همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
راژِه ( کردی ) .
گرچه دیدگاه یک پارسی دوست که خدمت را از اوستایی hadema ( خانه، سرا، کاشانه ) دانسته می تواند درست باشد، در عربی خدمت از ریشه خَدَمَ ساخته شده و نه خَدِمَ؛ همچنان که جمع آن خَدَمه می شود؛ ولی مصدر آن الخِدمه است؛ و این که هدمه در اوستایی نام است و خدمت در عربی مصدر است.

سلیم
خدمت: با انجام کاری، هم برابری دارد مانند به خدمت شما هم می آیم یعنی برای انجام کار های� انجام کاری� شما هم می آیم.
واژه خدمت
معادل ابجد 1044
تعداد حروف 4
تلفظ xedmat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: خدمة]
مختصات ( عا. )
آواشناسی xedmat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
حرف ه در خط پهلوی نمایانگر خ نیز بود بنابرین واژه به صورت هدمه نوشته و خِدمَه وارد عربی شده
این واژه ایرانی است که پیش از اسلام ( هدمه ) بکار برده می شد و این نشان می دهد که بسیاری از باب ها را ایرانیان بر پایه واژه های زبان مادری خود ساختند
تیمار
کلمه اوستایی هَدِمه ( منسوب به خانه ) است که معادل کلمه اوستایی مانیه ( کارگر و نوکر خدمت کننده در مان=خانه ) است. از آنجایی که حرف "ه"ِ اوستایی در سر کلمات در پهلوی تبدیل به حرف "خ" میشده است نظیر هوو
...
[مشاهده متن کامل]
اوستایی که در پهلوی تبدیل به خوپ ( خوب ) شده است، لذا هَدِمه می بایست در پهلوی خدمه تلفظ میگردید و لاجرم همین کلمه است که اعراب مهاجر و حاکم آن را حالت جمع کلمه مفروض خادم گرفته و کلمهً مخدوم را نیز از تصریف آن به صورت اسم مفعول ساخته اند

نزد
برابر پارسی آن زوار است.
فردوسی میفرماید:
که بیژن به توران به بند اندر است
زوارش یکی نامور دختر است
وضیفه.
خدمت کار
این واژه ریشه ایرانی دارد ، در دوره ساسانیان بکار برده میشد ، گفته شده بیش از هفتاد درصد عربی ریشه ایرانی دارد و همچنین ریشه سریانی و عبری و یونانی و رومی حتا حبشی ، مثلن واژه حواریون گویا حبشی است و حتا
...
[مشاهده متن کامل]
واژه های الله و قرآن و سوره و آیه و . . . نیز ریشه عربی ندارند ، البته سوره شاید ریشه هند و اروپایی داشته باشد ، چون بودایی ها واژه سوترا یا سوته را بکار میبرند که سانسکریت است

خِدمَت
گمانه ای دیگر :
خِدمَت اَز خَدَمَ : خَد - م / مه
خَد = کَد = خانه
م - مه = پسوند نامساز مانند : وَرمه = موج
کَدَم یا کَدَمه = کارهای خانه
برابر پارسی ( خدمت ) واژگان ( پَرخیزِش، پَرخیزه ) می باشند. از کارواژه ( پَرخیزیدن ) که در پارسیِ میانه به معنای ( خدمت کردن، رسیدگی کردن ) بوده است. خدمات =پَرخیزِشها
یاری رسانی ، ، فراهم سازی ، ، برآوردن. . نیازبری
پَرخیز = خدمت، سرویس
پَرخیزیدن = خدمت رسانی کردن، سرویس دادن
بن مایه: A word list of Manichean middle Persian and Parthian, by Marry Boyce
#پارسی دوست
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
...
[مشاهده متن کامل]

پرخیز از دیدگاه ریشه شناختی گویا می شود: پیرامون چیزی یا کسی جست و خیز کردن. انگار که بخواهیم با پیرامون کسی بودن به او نیکی و خوبی برسانیم یا کاری برایش انجام دهیم.
در پارسی کنونی نیز اگر پرنگری کرده باشید، �دورت بگردم� تقریبا همچین معنایی دارد.

( ( خدمت ) ) در برخی جاها به پارسی به معنای ( ( پیشگاه، آستان ) ) می باشد.
نمونه: او در خدمت عباس میرزا به سر می بَرد:او در پیشگاه ( یا آستانِ ) عباس میرزا به سر می بَرد.
سلام عرض می کنم خدمت شما : درود به پیشگاه شما.
پیش یاری
او در خدمت عباس میرزا به سر می بُرد.
خدمت: رسیدن به حاجات مردم و رفع و تخفیف آلام درونی و بیرونی آنهاست و نیز به جای کسی کار کردن است و کسی که امر را بر عهده می گیرد باید بردبار و صبور باشد و سود و منفعت دیگران را بر آنِِ خود ترجیح دهد و چون خدمت مستلزم صبر و تحمل است به ناچار در مداومت آن هوا و آرزو شکسته می شود. علاوه بر آنکه سالک خدمتگزار شادی به دل خلق می رساند که در آن، برکت هاست و یکی از وظایف انسانیت است.
...
[مشاهده متن کامل]

صوفیه خدمت را از طریق مجاهده با نفس می دانسته اند و بدین جهت سالک را به تشخیص خود به انواع کار از قبیل جارو زدن خانگاه و آشپزی و قیام به امور مسافران و تیمار رستوران وامی داشته اند تا سالک تنبل و نیز خودبین ببار نیاید و نوع دوست و خیرخواه باشد، در طریقه ی مولویه تا همین اواخر که در ترکیه بساط آنها برچیده شد سالک مکلف بوده است که مدت هزار یک روز به عدد حروف" رضا " خدمت کند، اما ترجیح آن بر توکل برای این است که متوکل به فکر خود است و خدمتگزار در اندیشه ی دیگران.
( ( در یکی گفته که واجب خدمت است
ور نه اندیشه ی توکل تهمت است ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، ۱۳۷۵ . ص ۲۰۸ )

این واژه برگرفته از واژه پارسی هِدمَک است
هدم=هد ( سر، کله ) م ( پسوند نامساز ویژگی ) ک ( پسوند نامساز بستگی )
در کل به چم فرود آوردن سر و سناییدن ( احترام، تعظیم ) است
میشود از این واژه بنواژه هدمیدن را ساخت و واژه های بیشمار دیگری نیر هم برا نمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

هدمنده هدمیده هدمان هدمین هدماک هدمال هدمل هدمی هدمیز و. . .

در اصطلاح صوفیان:حرمت داشت مومنان ، پیران طریقت و مریدان
I was wondering could I ask a greater favor of you
میخواستم بدونم که، میتونم یه درخواست از حضورتون داشته باشم؟
برخی هنگامها بزرگواری معنی میده
خدمت به ترکی: قوللوق ، خیدمت
مثال: قوللوقوزدا وارام. = در خدمتتون هستم. - نئچه آی خیدمتسن؟ = چند ماه خدمتی؟
کارپار/ کارپارش
خدمات = کارپارها/ کارپارشها
انجام کار درست با نیت درست
در پارسی "گماشتار " از بن گماشتن به معنای به خدمت گرفتن ، استخدام کردن.
گمارش = استخدام
گماشته = مستخدم

در زبان لری بختیاری این کلمه ی عربی به صورت
خذمت تلفظ می شود
خذمت ::خدمت
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ساپ ( سنسکریت )
راژه ( کردی )
پَریوپ ( سنسکریت: پَریوپاس )
آنْواس ãnvãs ( سنسکریت: اَنواس )
واژه ی خدمت، که امروزه بجای چند فرایافت ( مفهوم ) بکار میرود :
خدمت ( ١ ) = کاری خوبی که برای یکی دیگر بی چشمداست و از روی دوستی و همراهی انجام میدهیم = نیکیاری ( نیک یاری ) [نیکیار]
خدمت ( ٢ ) = کاری که در جایگاه بردگی و نوکری یا دستکم مزدوری انهام میشود = پیشکاری، نوکری، چاکری [پیشکار]
...
[مشاهده متن کامل]

خدمت ( ۳ ) = کاری که بخش خدمات در جایگاه پیشه انجام میدهد، مانند ارایشگر، پزشک، خدمات بازرگانی = کاریاری [کاریار]
خدمت ( ۴ ) = کاری که خدمه ی یک دستگاه انجام میدهند، مانند خدمه ی دولت یا هواپیما = کارمندی، کارکـُنی ( کارمندان شرکت، کارکنان هواپیما )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس