خلاصه

/xolAse/

مترادف خلاصه: اجمال، اختصار، القصه، برگزیده، منتخب، باری، به هر حال، ایجاز، بالاجمال، چکیده، زبده، شمه، کوتاه، گزیده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجز

متضاد خلاصه: تفصیل

برابر پارسی: چکیده، فشرده، گزیده

معنی انگلیسی:
abstract, resume, summary, in short, abbreviation, brief, conspectus, epitome, note, outline, prcis, recapitulation, rsum, roundup, rundown, sketch, syllabus, synopsis, synoptic, to sum up

لغت نامه دهخدا

خلاصه. [ خ ِ / خ ُ ص َ ] ( ع اِ ) خلاصة. پاکیزه ترین و خالص ترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز. گزیده هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). سُلافَه. سلاف. زُبدَه. خِلاص. ( یادداشت بخط مؤلف ). منتخب. انتخاب شده. ( ناظم الاطباء ) : و برگزید او را از خلاصه خلافتی که نورانیست شهابش. ( تاریخ بیهقی ).
از چاروهفت گیتی سلطان خلاصه آمد
مختار چار ملت سردار هفت کشور.
خاقانی.
عشق است خلاصه وجودم
عشق آتش گشت و من چو عودم.
نظامی.
در خبر است از سید عالم و خلاصه بنی آدم. ( گلستان سعدی ). || نتیجه و حاصل کلام. مختصر. موجز. گزیده. وجیزه.نخبه بحث. نتیجه بحث.
- خلاصه کلام ؛ حاصل کلام. لب مطلب. نتیجه کلام. نتیجه بحث.
|| القصه. معالقصه. الحاصل. باری. الغرض. الحکایه. معالحکایه. بالجمله. || نزدیکان. ( یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خلاصگان. || بی آمیغ. خالص. لب. پاک دامن. ( ناظم الاطباء ). || سرشیر. ( یادداشت بخط مؤلف ): خلاصةالسمن ؛ روغن خالص .

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - خلاص بی آمیغ . ۲ - برگزیده منتخب . ۳ - کوته شد. مطلب یا نوشته ای . ۴ - سخن کوتاه باری بهر حال : (( خلاصه کار بجایی رسید که برای او آبرو نماند ) )
پاکیزه ترین و خالص ترین و بهترین اجزائ و مواد یک چیز گزیده هر چیزی .

فرهنگ معین

(خُ ص ِ ) [ ع . خلاصة ] (اِ.ص . )۱ - سخن کوتاه ، باری ، به هر حال . ۲ - برگزیده ، خالص .

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] به هرحال.
۲. (اسم، صفت ) [قدیمی] برگزیده.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] نتیجه، گزیده، و خالص چیزی.

مترادف ها

compendium (اسم)
اختصار، خلاصه، کوتاهی، زبده

summary (اسم)
خلاصه، ملخص

short (اسم)
خلاصه

abridgment (اسم)
اختصار، خلاصه، کوتاهی، مجمل

epitome (اسم)
خلاصه، خلاصه رئوس مطالب

abstract (اسم)
خلاصه، مجمل، چکیده، جدا کردن، زبده، معنی، رساله

synopsis (اسم)
خلاصه، مجمل، اجمال

substance (اسم)
دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی

digest (اسم)
خلاصه

compend (اسم)
اختصار، خلاصه، کوتاهی، زبده

extract (اسم)
خلاصه، زبده، عصاره، شیره

adumbration (اسم)
خلاصه، سایه افکنی، نشان دادن

essence (اسم)
خلاصه، معنی، فروهر، وجود، هستی، عمده، خمیره، اسانس، ذات، ماهیت، گوهر، عین

review (اسم)
خلاصه، رژه، عقیده، مرور، مجله، بازدید، نشریه، تجدید نظر

condensation (اسم)
خلاصه، تغلیظ، جمع شدگی، چگالش، تکاثف

upshot (اسم)
خلاصه، نتیجه، سرانجام، حاصل، اخرین شماره

sketch (اسم)
خلاصه، شرح، زمینه، طرح، ملخص، مسوده، انگاره، طرح اولیه، طراحی کلیات، طرح خلاصه، نقشه ساده، پیش نویس ازمایشی

gist (اسم)
خلاصه، ملخص، جان کلام، لب کلام، نکته مهم، مطلب عمده

outline (اسم)
پیرامون، خلاصه، زمینه، طرح، رئوس مطالب، طرح کلی، شکل اجمالی

resume (اسم)
خلاصه، حاصل، خلاصه تجربیات، چکیده کلام

wrap-up (اسم)
خلاصه، گزارش

in sum (قید)
خلاصه، روی هم

فارسی به عربی

وجیز
تلخیص , خلاصة , رسم تخطیطی , لفترة قصیرة , مقتطف , ملخص

پیشنهاد کاربران

واژه خلاصه
معادل ابجد 726
تعداد حروف 5
تلفظ xolāse
نقش دستوری صفت
ترکیب ( قید، شبه جمله ) [عربی: خلاصَة]
مختصات ( خُ ص ِ ) [ ع . خلاصة ] ( اِ. ص . )
آواشناسی xolAse
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

🇮🇷 همتای پارسی: چکیده 🇮🇷
میشه گفت �پالیده�
به مانای پالایش ، خلاص وصاف شده
بجای گفتن ( خلاصۀ موضوع )
میشه گفت ( پالیدۀ جُستار )
چکیده، ژاو = خلاصه
ژاویدن = خلاصه کردن
ژاوِش = خلاصه سازی، تلخیص
{ژاویدن پیشنهاد بنده است که از روی �ژاو� ساخته ام. به گمانم این ژاو با جاویدن یا همان جویدن پیوند داشته باشد. چه اینکه خلاصه کردن می شود جویدن یک متن و درآوردن بخش های مهم آن}
...
[مشاهده متن کامل]

بن مایه: لغت نامه دهخدا
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست

خلاصهخلاصه
خلاصه یعنی کوتاه کردن جمله
Scenario به فارسی یعنی کوتاه کردن داستان و شرح داستان
خلاصه کردن
چیزی را کوتاه کردن
کوتاه , مختصر , گزیده
کوتاه شده
چکیده شده
ناب گزینی/ سره گزینی
خلاصه کردن، همانا برگزیدن کوتاهترین و همزمان بهترین گفتار از یک نوشتار است؛ بنابراین واژه های ناب گزینی/ سره گزینی به دید من بهترین واژهای جایگزین برای خلاصه است. پیروز باشید.
اجمال
در پهلوی " ژاو " از نسک " فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
ناب، فشرده، پاک از آلایش
summary
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لَگیده lagide ( لَگ از سنسکریت: لَگهو= کوتاهی + پسوند یاتیکی ( = مفعولی ) «یده» )
اِسوالیک، اِسوالیت ( اِسوال از سنسکریت: سْوَلپَ= اختصار + «یک، یت» )
«یک» پسوند یاتیکی پهلوی است
«یت» پسوند یاتیکی سنسکریت است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس