خوب

/xub/

مترادف خوب: نیک، خوش ، خیر، صلاح ، نغز، پسندیده، مطلوب ، زیبا، قشنگ، خوشکل، جمیل ، عالی، زیبنده، زیاد، خیلی، عجب، شگفت، شریف، پاک، قابل اعتماد، شایسته، خوشایند، شفایافته، بهبودیافته، درمان شده

متضاد خوب: بد، شر، ناپسند، نامطلوب، زشت

معنی انگلیسی:
good, nice, well, proper, fair, all right, agreeable, eu-, choice, decent, famously, great, highly, kosher, now, ok, promisingly, pukka, quality, stunner, stunning, undeniable, white, ducky, smashing, terrific, properly, thoroughly, hunky-dory, sweet, nifty, peach, right-on, neat

لغت نامه دهخدا

خوب. ( ص ) خوش. نیک. ضد بد. ( ناظم الاطباء ). نیکو. ( برهان قاطع ). جید. مقابل ردی. نغز. پسندیده. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
پسته حریر دارد و وشّی معمدا
از نقش و از نگار همه خوب چون بهار.
معروفی.
ای زین خوب زینی یا تخت بهمنی.
دقیقی.
یکی جای خوبش فرودآورید
پس آنگاه خوردندهر دو نبید.
دقیقی.
فلک مر جامه ای را ماند ازرق
مر او را چون طرازی خوب کرکم.
بهرامی.
شما را همه یکسره کرد مه
بدان تا کند شهراز این خوب ره.
فردوسی.
اگر زو شناسی همه خوب و زشت
بیابی بپاداش خرم بهشت.
فردوسی.
بیندیش و این را یکی چاره جوی
سخنهای خوب و به اندازه گوی.
فردوسی.
زآنکه با زشت روی دیبه و خز
گرچه خوبست خوب ننماید.
ناصرخسرو.
خوب نبود سوخته جبریل پر در عشق تو
آنگه از رضوان امید مرغ بریان داشتن.
سنائی.
و دعاهای خوب گفت. ( کلیله و دمنه ).
چو در جایی همه اوباش و چون از جای نگذشتی
چه داری آرزو آن کن چه بینی خوب تر آن شو.
خاقانی.
- خوبکاری ؛ نیکوکاری :
همه جامه رزم بیرون کنید
همه خوب کاری بافزون کنی.
فردوسی.
به از خوب کاری بگیتی چه چیز
که اندررسی هم بدان خوب نیز.
اسدی.
- خوب کرداری ؛ خوش عملی. خوش رفتاری. نیکورفتاری :
خدای یوسف صدیق را عزیز نکرد
بخوبرویی لیکن بخوب کرداری.
سعدی.
- امثال :
بد را باید بد گفت خوب را خوب ؛ یعنی حق هر چیز را باید بجا ادا کرد.
|| جمیل. رعنا. زیبا. لطیف. ظریف. مفرَّح. دلپذیر. دلکش. نازنین. صاحب حسن و جمال. خوشنما. خوش آیند. ( ناظم الاطباء ). مقابل زشت. مقابل گست. شنگ.خوشگل. شکیل. حَسَن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بحق آن خَم زلف بسان منقار باز
بحق آن روی خوب کز او گرفتی براز.
رودکی.
دانش او نه خوب و چهره ش خوب
زشت کردار و خوب دیدار است.
رودکی.
چون گل سرخ از میان پیلغوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش.
رودکی.
ناز اگر خوب را سزاست بشرط
نسزد جز ترا کرشمه و ناز.
رودکی.
دلبرا دو رخ تو بس خوبست بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - نیکو پسندیده مقابل بد. ۲ - زیبا قشنگ جمیل . جمع : خوبان مقابل زشت . ۳ - پس از تقاضای اجرای امری گویند : (( خواب ) ) یعنی قبول داری ? می پذیری ۴ ? - پس از شنیدن بخشی از مطلب گویند : (( خوب ) ) یعنی (( بعد ) ) (( بعد چه شد ? ) )
درویش گردیدن

فرهنگ معین

[ په . ] (ص . ) ۱ - نیکو، پسندیده . ۲ - زیبا، ج . خوبان .

فرهنگ عمید

۱. هنگام پذیرفتن سخن یا نظر مخاطب به کار می رود.
۲. [مجاز] هنگام انتظار برای شنیدن دنبالۀ صحبت مخاطب به کار می رود.
۱. [مقابلِ بد] نیکو، پسندیده.
۲. دارای ویژگی های مثبت و مورد پسند.
۳. مرغوب.
۴. (اسم ) [قدیمی] دختر یا زن زیبا و خوشگل.

واژه نامه بختیاریکا

پاکیزِه؛ خاو؛ دِرِست؛ نازُک؛ نَشمین؛ وَلم
خا ( خاو )

دانشنامه عمومی

خوب (مردگان متحرک). «چاه» دومین قسمت از فصل هفتم سریال تلویزیونی ترسناک پسا آخرالزمانی مردگان متحرک ( مجموعه تلویزیونی ) است که در تاریخ ۳۰ اکتبر ۲۰۱۶ از ای ام سی پخش شد. این قسمت به قلم متیو نگرت نوشته شد و گرگ نیکوترو کارگردانی ان را بر عهده داشته است.
این قسمت به کارول ( ملیسا مک برید ) و مورگان ( لنی جیمز ) می پردازد که به یک جامعه با ثبات به نام پادشاهی پناه برده اند. این قسمت نخستین حضور پادشاه ازکیل ( کاری پیتون ) ، در کنار دست راست او جری ( کوپر اندروز ) و حیوان خانگیش که یک ببر بنگال به نام شیواست، می باشد.
«چاه» تحسین منتقدان را دربرداشت و بهترین قسمت فصل لقب گرفت. در راتن تومیتوز، برپایه ۳۷ نقد، امتیاز ۹۷٪ با میانگین وزنی ۷٫۸۵ از ۱۰، را به خود اختصاص داد. اجماع سایت می گوید: «چاه» با معرفی یک شخصیت جدید پر زرق وبرق بازخورد خوشایندی را پس از وحشی گری های فصل پیشین به ارمغان می آورد. [ ۱]
قسمت فوق در مجموع حدود ۱۲٫۴۶ میلیون تماشاگر داشت. [ ۲]
عکس خوب (مردگان متحرک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

نیک

مترادف ها

ok (صفت)
خوب، بسیار خوب

kind (صفت)
خوب، مهربان، خیر، خوش خلق، خوش مزاج، خوش جنس، با محبت، مشفق، مهربانی شفقت امیز

handsome (صفت)
خوب، خوشرو، دلپذیر، مطبوع، زیبا، خوش اندام، خوش روی، خوبرو، خوش منظر، خوش قیافه، قسیم

beautiful (صفت)
خوب، خوشرو، فرخ، زیبا، قشنگ، خوشگل، عالی، شکیل، باصفا، خوش اندام، خوش روی، خوبرو، خوش منظر

okay (صفت)
خوب، بسیار خوب

pretty (صفت)
خوب، خوش نما، قشنگ، شکیل

applicable (صفت)
مناسب، خوب، خوشایند، قابل اجراء، قابل اطلاق، کاربست پذیر، اجرا شدنی

fortunate (صفت)
خوب، مساعد، خوشحال، فرخ، خوشبخت، خوش شانس

goodly (صفت)
خوب، زیبا، قشنگ

good (صفت)
قابل، شایسته، پسندیده، خوب، صحیح، سودمند، مهربان، مطبوع، خیر، خوش، پاک، نیک، نیکو، ارجمند، خوشنام

suitable (صفت)
شایسته، خلیق، مناسب، خوب، مقتضی، سازگار، فراخور، درخورد

super (صفت)
مافوق، خوب، بسیار خوب، عالی، ممتاز، اعلی، بزرگ اندازه

acceptable (صفت)
قابل قبول، قابل پذیرش، پذیرفتنی، مقبول، مناسب، پسندیده، پذیرا، خوشایند، خوب

pleasant (صفت)
پسندیده، خوب، خوشایند، دلپذیر، مطبوع، خوشحال، خوش نما، باصفا، خوش، خوش مشرب، نیکو، مورد پسند

well (صفت)
خوب، بسیار خوب، راحت، خوش، تندرست، تمام و کمال، بدون اشکال، سالم

pukka (صفت)
خوب، محکم، بادوام، تمام عیار

pucka (صفت)
خوب، محکم، بادوام، تمام عیار

okey (صفت)
خوب، بسیار خوب

wally (صفت)
خوب، عالی

well-groomed (صفت)
خوب، مرتب، مواظبت شده، مهتری شده

nice (صفت)
خوب، خوشایند، دلپذیر، نجیب، مودب، دلپسند

fine (صفت)
خوب، خوشایند، ریز، نازک، عالی، لطیف، ظریف، فاخر، نرم، شگرف

fine (قید)
خوب

well (قید)
خوب، تماما، خوش، بخوبی

goodly (قید)
خوب

brawly (قید)
خوب

nobly (قید)
خوب

فارسی به عربی

جمیل , جید , حسنا , غرامة , لطیف , محظوظ , موافقة

پیشنهاد کاربران

نیکو
متضادش میشه بد
Well
Good
بَخ ، خَه ، زِه
واژه خوب
معادل ابجد 608
تعداد حروف 3
تلفظ xub
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: xvap, xūp]
مختصات ( ص . )
آواشناسی xub
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ بزرگ سخن
خوب در زبان و تلفظ ترکی ما میشود ( یاخچو ) که هم درخصلت ذاتی یک انسان یک فرد، به کار میرود وهم دراحوالپرسی ازفرد بیمار وشفایافته، بنظرمن که یک فردفوق حساس هستم ، کامل بودن عمل وکاری ، هرچند به معنای بری و بی عیب اشکال بودن نیست ولی در کل معنی مطلوب و پسندیده و قابل قبول بودن رامیدهد.
خوبی
خوب = کوتاه شده ( خُب )
xub
ریشه کهن آریایی : hu
ایرانی میانه: هم در پهلوی و هم در سغدی xup
در پهلوی ساسانی xub
نمونه واژگان اروپایی همریشه: happy
قَشَنگ و مَلَنگ
لهجه و گویش تهرانی
خوب
کلمه اوستایی هَدِمه ( منسوب به خانه ) است که معادل کلمه اوستایی مانیه ( کارگر و نوکر خدمت کننده در مان=خانه ) است. از آنجایی که حرف "ه"ِ اوستایی در سر کلمات در پهلوی تبدیل به حرف "خ" میشده است نظیر هوو
...
[مشاهده متن کامل]
اوستایی که در پهلوی تبدیل به خوپ ( خوب ) شده است، لذا هَدِمه می بایست در پهلوی خدمه تلفظ میگردید و لاجرم همین کلمه است که اعراب مهاجر و حاکم آن را حالت جمع کلمه مفروض خادم گرفته و کلمهً مخدوم را نیز از تصریف آن به صورت اسم مفعول ساخته اند. این کلمه و مشتقات آن در قرآن موجود نیست. در حالی که کلمه اصیل عربی خَدَمة به معانی خلخال، ساق، حلقهً مردم و تسمه چرمی است که به مچ شتر می بندند و آن ربطی با کلمات معرب خَدِمة از اصل پهلوی نداشته است. بنابراین کلمه فارسی مرکب خدمتکار به صور خَدِمِکار و خدمتکار در پیش از آمدن اعراب وجود داشته است

مناسب
حرف "ه"ِ اوستایی در سر کلمات در پهلوی تبدیل به حرف "خ" میشده است نظیر هوو اوستایی که در پهلوی تبدیل به خوپ ( خوب ) شده است
هو
خوب
خوش
هوشنگ
همگی از یه ریشه و فارسی و ایرانی هستن
بعضیا یه کتاب جعل کردن به اسم دیوان لغات ترک و قدمتش رو به هزارسال میرسونن!!!
آخه کی اونموقع به فکر دیوان لغات بوده که خدا میدونه!!
...
[مشاهده متن کامل]

زمانی که فارسی و اوستایی و زبانهای ایرانی رو توو کتیبه ها مینوشتن و زبان اولین دین بشری بوده هنوز تخم ترک ریخته نشده بوده و از مغولها جدا نشده بودن

واژگان:
《خوب، خوش، شاد، قشنگ》فارسی هستند.
شاد=درفارسی باستان 《شیات》بوده.
شاد در زبان فارسی پهلوی《شات》بوده است.
شاد کاملا فارسیست
قشنگ=قشنگ در فارسی پهلوی 《خوشنگ》بوده است، که ریشش واژه ی ( خوش ) است. که خود خوش هم ریشش《وخش》است
...
[مشاهده متن کامل]

خوب=واژه ی خوب از واژه ی《هو یا هوپ》بدست می آید.
همچنین در زبان ترکی چیزی به نام قوب که معنی خوب را بدهد، وجود ندارد. وادعایی پوچ است.
خوش= در زبان پارسی پهلوی ( خش یا هش ) بوده است.
ریشه ی واژه ی ( خوش ) واژه ی 《وخش》به معنی تابان و نیکو است.
البته میتوان گفت واژه ی خوش ( هش ) در زبان فارسی پهلوی با 《هو》هم در ارتباط است.
همانگونه که دیدید این واژگان ریششون ( وخش یا هو، هوپ ) هستند و ارتباطی با زبان های غیر ایرانی ندارند.
این واژگان از زبان فارسی به زبان ترکی راه یافته اند.

حال خوب
خوب :از کلمه آرامی خوبا ( Khuba ) به معنی عشق و مهربانی گرفته شده است
ریشه ی واژه ی #خوب #خوش و #قشنگ ✅
واژه ی قوپ را در دیوان لغات ترک میبینید که به صورت خب ، خوب وارد فارسی شده است ( اوغول قوپ بوذودی - اوغول یاخشی بویودو )
که از مشتقات این واژه میتوان به ساز قوپوز اشاره کرد♦️
...
[مشاهده متن کامل]

قوپ در ترکی به معنی نیکو آمده است و دقیقا به همین معنی وارد فارسی شده است اصل این واژه ای قاو به معنی یکی شدن است ( قاب ) قاووشماق بهم پیوستن
از تفسیر علاقه و بهم رسیدن آمده است و قاووش ( kavuş ) به صورت قوش آمده است و *و* قبل الف در طول تاریخ حرف الف را به o بدل کرده است واژه #قوشا به معنی زوج از این واژه است. ♦️
شکل دیگر این واژه قشنگ است قشنگ یک واژه ی ترکی است که از دو قسمت قوش ( قاووشماق ) و نگ از حذف مصوت ها به صورت چسبیده است که میتوان گفت که قوشاناق بوده است که بنا بر لهجه ها رعایت قالین اینجه و همچنین اصول را همانند خوشنک از دست داده است.
همچنین واژه ی خوشنک - xoşənək در ترکی وجود دارد.
مطالعه باعث میشود تا پان. . . نباشید
مطالعه!

درود بر خوانندگان
واژه خوب در زبان پهلوی به شکل هوپ وجود داشته و نیاز به افاضات و زیاده گویی عده ای پان - - - ندارد، و اگر بنا به وامواژه باشد از پارسی به ترکی راه یافته و به خاطر علاقه بسیار فراوان و شگفت انگیز ترکان به واج ( ق ) این واج را جایگزین ه یا خ کرده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

هتا واژه هپی ( HAPPY ) در انگلیسی به معنی شاد و خوش، می تواند با هوپ یا خوب یک ریشه هم وند ( مشترک ) داشته باشد، اگر دوستمان ( جناب ع ) برای هپی هم یک ریشه ترکی پیدا نکند!!!

ریشه ی واژه ی #خوب #خوش و #قشنگ ✅
واژه ی قوپ را در دیوان لغات ترک میبینید که به صورت خب ، خوب وارد فارسی شده است ( اوغول قوپ بوذودی - اوغول یاخشی بویودو )
که از مشتقات این واژه میتوان به ساز قوپوز اشاره کرد♦️
...
[مشاهده متن کامل]

قوپ در ترکی به معنی نیکو آمده است و دقیقا به همین معنی وارد فارسی شده است اصل این واژه ای قاو به معنی یکی شدن است ( قاب ) قاووشماق بهم پیوستن
از تفسیر علاقه و بهم رسیدن آمده است و قاووش ( kavuş ) به صورت قوش آمده است و *و* قبل الف در طول تاریخ حرف الف را به o بدل کرده است واژه #قوشا به معنی زوج از این واژه است. ♦️
شکل دیگر این واژه قشنگ است قشنگ یک واژه ی ترکی است که از دو قسمت قوش ( قاووشماق ) و نگ از حذف مصوت ها به صورت چسبیده است که میتوان گفت که قوشاناق بوده است که بنا بر لهجه ها رعایت قالین اینجه و همچنین اصول را همانند خوشنک از دست داده است.

همچنین واژه ی خوشنک - xoşənək در ترکی وجود دارد.

Good
ریشه کلمه مرتبط شدن.
خوب ینی عاااااااااااااااالی
به
کار خوب ، صلاح ، شریف ، قول خوب ، کمک خوب ، مهربانی
صلاح ، کار خوب ، کار خیر ، قول خوب ، شریف
نکو
( slang )
solid
نیک، خوش، خیر، صلاح، نغز، پسندیده، مطلوب، زیبا، قشنگ، خوشکل، جمیل، عالی، زیبنده، زیاد، خیلی، عجب، شگفت، شریف، پاک، قابل اعتماد، شایسته، خوشایند، شفایافته، بهبودیافته، درمان شده، نیکو، خوشگل
خوب:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "خوب " می نویسد : ( ( خوب در پهلوی hūp بوده است . ) )
( ( سرش راست بر شد ، چو سرو بلند؛
به گفتار ، خوب و خرد کارْبند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 196 )

سخ
خُوبُتِه:بدردت می خورد.
در گویش شهرستان بهاباد اگر واژه ( خُوبُت ) قبل از افعال ( است یا نیست ) و یا شکل محاوره ای آنها ( ه یا نی ) بیاید معنای، بدردت می خورد یا نمی خورد، لازم داری یا نداری و می پسندی یا نمی پسندی، می دهد. مثال، خوبته ( خُوبُتِ ) وردار ( بردار ) خوبت نی ( نیست ) بذار سرجاش ( سر جایش قرار بده )
...
[مشاهده متن کامل]

به واژه خوب علاوه بر ضمیر مفعولی متصل "ت" دوم شخص مفرد، می تواند "م" از ضمایر مفعولی اول شخص مفرد یا"ش" سوم شخص مفرد یا "مون" اول شخص جمع یا "تون" دوم شخص جمع یا "شون" سوم شخص جمع، اضافه شود و ترکیبی مشابه خوبُتِه بسازد حرکت حرف آخر واژه خوب در تمامی این اشکال ضمه خواهد بود که شش صیغه آن به ترتیب می شود :خوبُمِه، خوبُتِه، خوبُشِه، خوبُمونِه، خوبُتونِه، خوبُشونِه.

۱. [مقابلِ بد] نیکو، پسندیده
۲. [خُب] شبه جمله و قید که هویت مستقل پیدا کرده و حسابش را از [خوب] ( در مقابل بد ) کاملاً جدا کرده است و عده ای آن را هنوز به شکل خوب می نویسند که در موارد زیر کار برد دارد :
...
[مشاهده متن کامل]

ـ برای تأیید نظر مخاطب
ـ برای نشان دادن کنجکاوی یا انتظار برای ادامه ی سخن
ـ به صورت تکیه کلام برای تأکید یا تأییدطلبی یا جلب توجه
ـ به معنای بس است یا کافی است
ـ به معنای صبر کن

پسندیده
نیکو
ادخ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس