دوری

/dowri/

مترادف دوری: اجتناب، احتراز، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، کناره گیری، جدایی، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران، غربت، غیبت، بعد، فاصله، مسافت

متضاد دوری: نزدیکی، وصال

معنی انگلیسی:
remoteness, distance, abstention, separation, absence, dish, space, tray, way, dory, paten, patina, periodic(al), recurring, keeping aloof, walk

لغت نامه دهخدا

دوری. [ دَ / دُو ] ( ص نسبی )منسوب به دور. رحوی. چنبری. دورانی. ( یادداشت مؤلف ). || منسوب به دور و گردش در زمان خاص.
- جنون دوری ؛جنون ادواری.
|| ( اِ ) ظرفی مدور با لبه بسیار کوتاه از مس و غیره. بشقاب بزرگ لبه دار. ( یادداشت مؤلف ). ظرف غذاخوری پهن بزرگتر از بشقاب و کوچکتر از قاب که پردل نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). بشقاب بزرگ. || مرغی را گویند که برود وبازآید. ( لغت محلی شوشتر ).

دوری. ( حامص ) حالت و صفت دور. دور بودن. فاصله داشتن دو چیزیا دو جا یا دو کس از هم. غرابت. غربت. حواذ. بر. نوی. مقابل قرب. مقابل نزدیکی و با کردن و گزیدن صرف شود. ( یادداشت مؤلف ). نقیض نزدیکی. ( لغت محلی شوشتر ). بعد. ( آنندراج ). سحق. ( دهار ). طرح. ( دهار ). شطط. ( ترجمان القرآن ). جنابة. شَطاط. نیة. تعس. صقب. سَاءْوْ. هلیان. شطاف. شعب. شطة. شطاطة. شغر. ریم. شقة. شزن. تعادی. عداء. عادیة. نطو. غربة. غرب. عران. عزلة. هوب. شمم. شوهة. نرهة. ( منتهی الارب ) :
نه دوری دلیل صبوری بود
که بسیار دوری ضروری بود.
نظامی.
هرسخنی کز ادبش دوری است
دست بر او مال که دستوری است.
نظامی.
- امثال :
دوری و دوستی . ( امثال و حکم دهخدا ).
- دوری دادن ؛ دور ساختن. دور کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
ازین صنعت خدا دوری دهادت
خرد زین کار دستوری دهادت.
نظامی.
|| فاصله. بین. بون. میانه. میان. مسافت. ( یادداشت مؤلف ). مسافت و بعد زیاد. ( ناظم الاطباء ).
- دوریهای سه گانه ؛ ابعاد ثلاثه. سه دوری : طول و عرض و ارتفاع ( عمق ). ( یادداشت مؤلف ).
- سه دوری ؛ ابعاد ثلاثه.دوری های سه گانه. ( یادداشت مؤلف ) :
سه خط زآن سه جنبش خریدار شد
سه دوری در آن خط گرفتار شد.
نظامی.
چو گشت آن سه دوری ز مرکز عیان
تنومند شد جوهری در میان.
نظامی.
|| مفارقت و جدایی و مهجوری. ( ناظم الاطباء ). هجر. جدایی. هجران. فراق. هجرت. ( یادداشت مؤلف ) :
چو بر دل چیره گردد مهر جانان
به از دوری نباشد هیچ درمان
بسا عشقا که از دوری زدوده ست
چنان کز اصل گویی خود نبوده ست.
( ویس و رامین ).
ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
چون سنگدلان دل ننهادیم به دوری.
سعدی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بشقاب، بشقاب بزرگ
۱ - دور بودن بعید بودن . ۲ - جدایی مهجوری . ۳ - ( اسم ) مسافت بحد زیاد .
کسی ما به دوری نیست در آن کسی .

فرهنگ معین

(دُ ) [ ع - فا. ] ۱ - (ص نسب . ) دورانی . ۲ - (اِمر. ) بشقاب بزرگ مقعر.

فرهنگ عمید

بشقاب، بشقاب بزرگ.

گویش مازنی

/doori/ بشقاب بزرگ و مسی & سبقت گرفتن از کسی در کاری

واژه نامه بختیاریکا

( دَوری ) بشقاب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مقابل نزدیکی را دوری گویند و از احکام آن به مناسبت در بابهای صلات، اعتکاف، حج، طلاق و ارث سخن گفته‏اند.
نماز گزار بر میّت نباید از جنازه زیاد دور بایستد. اندازه فاصله بین مأموم و امام فاصله بین مأموم و امام و نیز بین صفها در نماز جماعت، بنابر مشهور نباید از حدّ متعارف زیادتر باشد، مگر آنکه بین آن دو، صفهای متّصل به یکدیگر وجود داشته باشد. احکام مرتبط به دوری در باب اعتکاف بنابر قول برخی، معتکفی که از روی نیاز مسجد را ترک می‏کند، با وجود راه نزدیک نباید راه دور را برگزیند. نوع حج افراد دور از مکه وظیفه کسانی که دور از مکّه سکونت دارند حج تمتّع است. در اینکه ملاک دوری، ۴۸ میل فاصله تا مکّه است یا دوازده میل، اختلاف است. اندازه عدّه وفات زن حامله عدّه وفات برای زن حامله دورترین مدّت از چهار ماه و ده روز و وضع حمل است؛ بدین معنا که اگر قبل از سپری شدن چهار ماه و ده روز وضع حمل کند باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد و اگر با سپری شدن مدت یاد شده وضع حمل نکند باید تا وضع حمل عدّه نگه دارد. عدم ارث طبقات دور با وجود طبقه اول در حَجب حِرمان، آن که در هر مرتبه به میّت نزدیک‏تر است مانع ارث بری فرد یا طبقه دورتر می‏شود.

[ویکی فقه] دوری (ابهام زدایی). دوری ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: معانی• دوری (فقه)، مقابل نزدیکی، از اصطلاحات به کار رفته در فقه در باب های صلات، اعتکاف، حج، طلاق و ارث• تعریف دوری، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق، به معنای شناسایی یک شیء از راه شیء دوم، در حال توقف شناخت دومی بر شناخت اولی اعلام و اشخاص• بایزید دوری، کاتب المُلک، خوشنویس و شاعر فارسی گوی قرن دهم• حفص بن عمر دوری، حَفْص بن عُمر دُوری، از راویان قرائتهای هفت گانه قرآن و محدّث قرن دوم و سوم• عبدالعزیز دوری، از محققین و مؤلفین قرن بیستم میلادی در عراق
...

[ویکی فقه] دوری (فقه). مقابل نزدیکی را دوری گویند و از احکام آن به مناسبت در بابهای صلات، اعتکاف، حج، طلاق و ارث سخن گفته‏اند.
نماز گزار بر میّت نباید از جنازه زیاد دور بایستد.

اندازه فاصله بین مأموم و امام
فاصله بین مأموم و امام و نیز بین صفها در نماز جماعت، بنابر مشهور نباید از حدّ متعارف زیادتر باشد، مگر آنکه بین آن دو، صفهای متّصل به یکدیگر وجود داشته باشد.

احکام مرتبط به دوری در باب اعتکاف
بنابر قول برخی، معتکفی که از روی نیاز مسجد را ترک می‏کند، با وجود راه نزدیک نباید راه دور را برگزیند.

نوع حج افراد دور از مکه
...

دانشنامه عمومی

دوری (عراق). دوری یک منطقهٔ مسکونی در عراق است که در شهرستان عمادیه واقع شده است. [ ۱]
عکس دوری (عراق)عکس دوری (عراق)عکس دوری (عراق)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

دوری (dory)
ماهی دریایی Zeus faber، در دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس یافت می شود. این نوع ماهی حداکثر ۶۰ سانتی متر رشد می کند و دارای نُه تا ده خار بلند در جلو بالۀ پشتی، و چهار خار در جلو بالۀ مخرجی اش است. دوری، غذای دریایی عالی ای است و به جان دوری هم موسوم است. دوری قهوه ای زیتونی یا خاکستر ی رنگ است و در طرفین بدنش لکه هایی مشخص به رنگ سیاه، بین حلقه هایی زردرنگ دارد. شکارچی و کمین کننده است و طعمه های خود را با پرت کردن آرواره های متحرکش صید می کند.

جدول کلمات

تبری

مترادف ها

distance (اسم)
بعد، فاصله، مسیر، دوری، مسافت

separation (اسم)
جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت

dish (اسم)
ظرف، غذا، بخشی از غذا، خوراک، بشقاب، ظروف، دوری، طعام

grail (اسم)
جام، دوری، جام شراب، هدف نهایی

remoteness (اسم)
دوری

improbability (اسم)
دوری، استبعاد، عدم احتمال، حادثه یا امر غیر محتمل

inaccessibility (اسم)
دوری، استبعاد، عدم دسترسی، دستنارسی

paten (اسم)
دوری، بشقاب نان عشای ربانی

periodicity (اسم)
دوره، تناوب، نوبت، دوری، حالت تناوبی

serial (صفت)
نوبتی، ردهای، پیاپی، دوری، جزء به جزء، ترتیبی، سریال، ردیفی

periodic (صفت)
متناوب، نوبتی، دوری، نوبت دار، دوره ای

فارسی به عربی

صحن

پیشنهاد کاربران

دیگ سفالی شبیه دیزی ولی بزرگتر
گویش طالقانی
به معنی بشقاب
davri یا dovri . دَوْری
دهخدا: دوری . [ دَ / دُو ] ( ص نسبی ) منسوب به دور. رحوی . چنبری . دورانی . ( یادداشت مؤلف ) . || منسوب به دور و گردش در زمان خاص .
- جنون دوری ؛جنون ادواری .
شعر دوری همان ورن همسان دو لختی هست مانند مفعول/فاعلاتن/مفعول/فاعلاتن
جدایی . . . . . فاصله دار. . . . . . . . هجر . . . هجران . . . . .
بشقاب
جدایی، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران
در گویش تاتی بشقاب را گویند.
هجران
بشقاب.
از واژه های متروک در برخی روستاهای فارس در محل شهر باستانی استخر.
نبودن حضوری، فاصله داشتن، ندیدن کسی
دُوری در گدیش یزدی یعنی بشقاب
در زبان لری کرمانجی به معنی بشقاب
درزبان کردی وفارسی کهن ( پیش ازمشروطه ) به معنی بشقاب است
بشقاب بزرگ و مقعر
در زبان لری بختیاری به معنی
بشقاب بزرگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس