زننده

/zanande/

مترادف زننده: ضارب، برخورنده، تلخ، تند، سخت، موهن، نیشدار، انزجارآور، نامطبوع، نفرت انگیز

معنی انگلیسی:
acrimonious, bad, atrocious, beastly, gaudy, repulsive, biting, hitter, beater, abrupt, dirty, disagreeable, disreputable, distasteful, eyesore, flagrant, forbidding, fulsome, garish, grievous, gruesome, ill-favored, rough, invidious, nasty, noisome, noxious, objectionable, obnoxious, off-color, offensive, raffish, rebarbative, repellent, repugnant, risqu, scabrous, shameful, shocking, slimy, smutty, sour, syrupy, trimmer, ugly, ungracious, unlovely, unpleasant, unsavory, vile, vulgar, whacker, discordant, flash, frightful, loud, player, performer, icky, stinking, snotty, pungent, mordant, spicy, tart, vulgarism

لغت نامه دهخدا

زننده. [ زَ ن َن ْ دَ / دِ ]( نف ) آنکه زند. ضارب. ج ، زنندگان. ( فرهنگ فارسی معین ). اسم فاعل زدن. ( ناظم الاطباء ). ضارب :
که تا دخترش بچه را بفکند
زننده همی تازیانه زند.
فردوسی.
چو دژخیم را نامد از تیر باک
زننده شد از تیر خود خشمناک.
نظامی.
|| بد و زشت. نامطبوع. نفرت انگیز. تنفرآور. ( فرهنگ فارسی معین ) : بوی مخصوصی که کمی زننده و مست کننده بود. ( سایه روشن هدایت ). قیافه زننده دارد. کلمات زننده ای میان آنها رد و بدل شد. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ). چین لبهایش که دال بر قساوت و بی رحمی بود زننده تر شد. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سخن زننده ؛ سخن درشت. ناسزا. دشنام. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| نوازنده. نوازنده آلتی از آلات موسیقی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). نوازنده ساز. مطرب. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زننده دگرگون بیاراست رود
برآورد ناگاه دیگر سرود.
فردوسی.
زننده بدان سرو برداشت رود
هم آن ساخته پهلوانی درود.
فردوسی.
ابر زیر و بم شعر اعشی قیس
زننده همی زد به مضرابها.
منوچهری.
|| متمایل ( در الوان ) : جعد موی با سرخی زننده. ( التفهیم ). موی کشیده اندکی به سرخی زننده. ( التفهیم ). رجوع به زدن شود.

فرهنگ فارسی

۱ - آنکه زند ضارب جمع زنندگان . ۲ - بد زشت نامطبوع نفرت انگیز تنفر آور : چین لبهایش که دال بر قساوت و بیرحمی بود زننده تر شد . ۳ - نوازنده ساز مطرب : [[ ابر زیر و بم شعرا عشی قیس زننده همی زد بمضرابها ( عنابها ) ]] ( منوچهری ) . یا سخن زننده سخن درشت ناسزا دشنام.

فرهنگ معین

(زَ نَ دِ ) (ص فا. ) ۱ - نامطبوع ، زشت . ۲ - نوازندة ساز.

فرهنگ عمید

۱. کسی که چیزی را به چیز دیگر می زند.
۲. [عامیانه، مجاز] زشت و ناپسند.

گویش مازنی

/zanende/ کسی که می زند

واژه نامه بختیاریکا

( زننده ( مهاجم ) ) جُما ( جُمنا )
زَنا؛ شُووا

جدول کلمات

ضارب

مترادف ها

hideous (صفت)
شنیع، زشت، زننده، مخوف، ترسناک، مهیب، عنیف، وقیح، سهمگین

vile (صفت)
فرومایه، خسیس، پست، بد اخلاق، زننده، فاسد، شرم اور، بدصفت، دون، بدطینت

gaunt (صفت)
بی ثمر، زننده، لاغر، نحیف، بد قیافه

spicy (صفت)
تند، جالب، زننده، معطر، ادویه دار، ادویه زده

sharp (صفت)
تند، زننده، نوک تیز، نوک دار، حاد، تیز، زیرک، باکله، بران، هشیار

harsh (صفت)
تند، درشت، زننده، لاغر، خشن، ناگوار، عنیف، ناملایم، خشن و ضعیف

tart (صفت)
تند، ترش، زننده، ترش مزه

acrid (صفت)
تند، گس، دبش، تند خو، سوزاننده، زننده

nasty (صفت)
زشت، زننده، کثیف، کریه، نامطبوع، تند و زننده

repulsive (صفت)
زننده، دافع، متنفر کننده، تنفر اور

repellent (صفت)
زننده، مانع، دافع، بیزار کننده

acrimonious (صفت)
تند، زننده

striking (صفت)
زننده، خیلی خوب، موثر، برجسته، گیرنده، قابل توجه

garish (صفت)
زننده، شعله ور، دارای زرق و برق زیاد

striker (صفت)
زننده

mordant (صفت)
زننده، گوشه دار، جگرسوز، نیش دار

nippy (صفت)
زننده، چالاک، تند و تیز

odoriferous (صفت)
زننده، بودار، بد بو، دارای بو

poignant (صفت)
زننده، تیز، گوشه دار، تند و تلخ، نیش دار

forbidding (صفت)
زننده، ترسناک، شوم، نفرت انگیز، عبوس، ناخوانده، مهیب، نامطبوع، دافع، بد قیافه، نهی کننده

squalid (صفت)
زننده، کثیف، چرک، ناپاک، بدنما، بد ظاهر

biting (صفت)
تند، زننده، تیز، گزنده، طعنه امیز

loathsome (صفت)
منفور، زننده، نفرت انگیز، بی میل، دافع، بی رغبت کننده، بدصفت، نفرت اور

lurid (صفت)
زننده، ترسناک، تیره، رنگ پریده، موحش، کم رنگ و پریده، بطور ترسناک یا غم انگیز، رنگ زرد مایل به قرمز

repugnant (صفت)
زننده، مخالف، متناقض، عنیف، طاقت فرسا، تنفرانگیز

fulsome (صفت)
زشت، فراوان، زننده، مفصل، شهوانی، زیاد، پلید، اغراق امیز، تهوع اور

disgusting (صفت)
زشت، زننده، منزجر کننده

pungent (صفت)
تند، زننده، نوک تیز، تیز، گوشه دار، پر ادویه

stinking (صفت)
زننده، متعفن، بد بو، نفرت اور

scabrous (صفت)
زننده، هرزه، خشن، زبر، نا هموار، پوسته پوسته، دان دان

glassy (صفت)
زننده، مسطح، بی حالت، شیشه ای، زجاجی، شیشه مانند، بی نور

indign (صفت)
زننده، نامطلوب، غیر مستحق، فاقد شایستگی

loathly (صفت)
زننده، نفرت انگیز

pit-a-pat (صفت)
زننده، بال بال زننده

فارسی به عربی

بشع , بغیض , جارح , حاد , شریر , ضرب , طارد , عطری , فطیرة , قاسی , قبیح , کبح , محزن , مخفقة , مقرعة الباب , مقرف , مقیة , نحیف

پیشنهاد کاربران

ضارب، برخورنده، تلخ، تند، سخت، موهن، نیشدار، انزجارآور، نامطبوع، نفرت انگیز

بپرس