عمره

/~omre/

معنی انگلیسی:
the lesser pilgrimage

لغت نامه دهخدا

( عمرة ) عمرة. [ ع ُ رَ ] ( ع اِ ) عمره. یکی از ارکان حج ، و آن از «اعتمار» مشتق شده است بمعنی زیارت کردن یا قصد مکانی آباد کردن. و در شرع آن را «حج اصغر» نیز گویند و آن را چهار عمل است : احرام ، طواف ، سعی بین صفا و مروه ، حلق. ج ، عُمَر، عُمُرات. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
آمده سوی مکه از عرفات
زده لبیک عمره از تعظیم.
ناصرخسرو.
یافته حج و عمره کرده تمام
بازگشته بسوی خانه سلیم.
ناصرخسرو.
خدمت بارگاه مجلس او
عمره و مروه و صفا باشی.
مسعودسعد.
پس چرا اندرو مرا نبود
حج مقبول و عمره مبرور.
مسعودسعد.
بزمزم و عرفات و حطیم و رکن و مقام
بعمره و حجر و مروه و صفا و منی.
ادیب صابر.
گر حج و عمره کرده اند از در کعبه رهروان
ما حج و عمره میکنیم از درخسرو سری.
خاقانی.
گر بخت باز بر در کعبه رسانَدَم
کاحرام حج و عمره مثنّی ̍ برآورم.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 251 ).
پس برای عمره کردن سوی تنعیم آمده
هم بر آن آیین که حج را ساز و سامان دیده اند.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 101 ).
استمتاع ؛ عمره گزاردن با حج. تمتع؛ عمره با حج آوردن. ( از منتهی الارب ). || زفاف مرد با زن در خانه خود زن. و اگر مرد زن را بخانه خود آورد و زفاف کند، آن را عرس گویند. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

عمرة. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) آنچه بر سر نهند از عمامه و کلاه و جز آن. || مهره ای که بدان میان سلک مروارید فصل کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- ابوعمرة ؛ کنیه است برای افلاس و گرسنگی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عمرة. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) یک دانه عَمر. یک درخت دراز. رجوع به عَمر شود.

عمرة. [ ع َ رَ] ( اِخ ) بنت اسعدبن اسامة. از قوم عمالقة. زوجه اول حضرت اسماعیل ( ع ) بود که به امر ابراهیم ( ع ) وی راطلاق گفت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 55 شود.

عمرة. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) بنت افعی. از راویان حدیث بود و از ام سلمة روایت کرد. و عمار ذهبی از او روایت کرده است. ( از تاج العروس ).

عمرة. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) بنت حارث خزاعیة. از راویان حدیث از پیغمبر اسلام ( ص ). و برادرزاده اش محمدبن حارث از او روایت کرده است. رجوع به الاستیعاب و اعلام النساء شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یکی ازاقسام حج که اعمال آن کمترازحج تمتع یاحج اکبروعبارت ازاحرام وطواف وسعی بین صفاومروه است
( اسم ) یکی از اعمال حج و آن اعمالی است که حاجیان در مکه انجام دهند حج اصغر جمع : عمرات عمر .
بنت زید بن عبیده کلابیه از همسران مطلقه پیغمبر اکرم ( ص ) بود

فرهنگ معین

(عُ مْ رِ ) [ ع . عمرة ] (اِ. ) از اقسام حج که اعمال آن کمتر از حج تمتع می باشد.

فرهنگ عمید

نوعی حج که اعمال آن کمتر از حج تمتع یا حج اکبر و عبارت از احرام، طواف، و سعی بین صفا و مروه است، حج اصغر.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عمره نوعی زیارت خانه خدا با کیفیتی خاص می باشد.
عمره در لغت به معنای زیارت آمده و در اصطلاح عبارت است از زیارت خانه خدا با انجام دادن اعمالی خاص نزد آن یا به جا آوردن اعمالی مخصوص در میقات و مکّه .
کاربرد فقهی
از آن در باب حج سخن گفته اند.
حکم تکلیفی
عمره همچون حج بر هر مکلف در طول عمر با دارا بودن شرایطی که برای حج بیان شده یک بار واجب می شود.
اقسام
...

[ویکی شیعه] عمره یکی از عبادات اسلامی و مربوط به زیارت خانه خدا (کعبه) است. این عمل به دو نوع عمره تمتع و عمره مفرده تقسیم می شود.
عمره در کاربرد لغوی به معنای قصد و زیارت آمده است و معنای اصطلاحی آن در فقه، زیارت خانه خدا با احکام و شرایطی خاص است.
دو نوع عمره در اسلام وجود دارد:

[ویکی اهل البیت] در لغت به معنای زیارت است که از عماره گرفته شده؛ زیرا زائر بیت اللّه به وسیله زیارت خانه، سبب آبادانی آنجا می شود و در اصطلاح فقهی، نام مناسک و اعمال مخصوصی است که در میقات و نیز در مکه انجام می گیرد، عمره دو قسم است:
اعمال مشترک این دو آن است که زائر از میقات محرم می شود و پس از ورود به مکه به طواف می پردازد و سپس نماز طواف گزارده، آنگاه سعی میان صفا و مروه به جا می آورد و پس از آن تقصیر می کند ولی حاضران در مکه برای انجام عمره مفرده از ادنی الحل محرم می شوند.
اما بهترین وقت آن در ماه رجب است که روایات زیادی در فضیلت و برتری آن وارد شده است.

[ویکی الکتاب] معنی عُمْرَةَ: زیارت خانه خدا (عمرة هم به معنای عمارت میآید ، و هم به معنای زیارت خانه خدا ، حال اگر این کلمه با کلمه خانه خدا استعمال شود ، دیگر معنای اول که مساله عمارت باشد به ذهن نمیرسد )
معنی عُمُرِهِ: عمرش
معنی أَمْرِهِ: امرش
معنی تَمَتَّعَ: بهره برد (در جمله"فَمَن تَمَتَّعَ بِـﭑلْعُمْرَةِ إِلَی ﭐلْحَجِّ "یعنی :پس هر کس تمتع ببرد به وسیله عمره تا حج یعنی با عمره عمل عبادت خود را ختم کند ، و تا مدتی از احرام درآید تا دوباره برای حج احرام بپوشد)
ریشه کلمه:
عمر (۲۷ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

دانشنامه آزاد فارسی

عُمرِه
میقات: مسجد شجره
مناسکی مخصوص که در مکه و اطراف آن به جا آورده می شود و برای همۀ عمر، یک بار برای مکلف مستطیع واجب است؛ اما تکرار عمره، مانند تکرار حج مستحب است. به عقیدۀ بسیاری باید فاصله زمانی دو عمره، کمتر از یک ماه نباشد. عمره بر دو نوع است: تمتّع و اِفراد. عمره تمتع که حجاج پیش از حج تمتع به جا می آورند، ابتدا با احرام در یکی از میقات ها آغاز می شود. سپس به مکه می روند. هفت بار طواف دور کعبه و دو رکعت نماز طواف، هفت بار سعی بین صفا و مروه، سپس تقصیر می کنند. با تقصیر تمام محرمات احرام، حلال می شود و عمرۀ تمتع پایان می پذیرد. عمرۀ مفرده نیز که پس از حج افراد به جا آورده می شود جز با سه فرق به همین ترتیب است: ۱. در عمرۀ تمتع فقط با تقصیر از احرام به در می آیند، ولی در عمرۀ مفرده مُخَیَّر بین حلق و تقصیرند؛ ۲. عمرۀ تمتع به نظر بسیاری فقیهان طواف نسا و نماز طواف نسا ندارد، به خلاف عمرۀ مفرده؛ ۳. در عمرۀ تمتع در یکی از میقات های معروف مُحرم می شوند، ولی در عمرۀ مفرده، بین آن میقات و ادنی الحل مخیرند. طواف نسا و نماز آن در عمرۀ مفرده بعد از تقصیر به جا آورده می شود.

پیشنهاد کاربران

عمره در اصل به معنی قسمتهای اضافی است که به ساختمان ملحق می کنند و باعث تکامل آن می شود ، اما در اصطلاح شرع به اعمال مخصوصی گفته می شود که بر مراسم حج افزوده می گردد ( و گاهی نیز به طور جداگانه تحت نام عمره مفرده انجام می گیرد ) البته عمره از جهات زیادی با حج شباهت دارد ، و تفاوت آن نیز کم نیست . تفسیر نمونه ج : 1 ص : 539
...
[مشاهده متن کامل]

عمره از کلمه ( یعمروا ) از ( عماره ) گرفته شده است که ضد خرابی است و اگر زیارت خانه خدا را ( عمره ) می گویند بخاطر این است که زیارت مردم مایه آبادانی بیت الله الحرام است . وجه تسمیه ی عمر نیز که با عمره همریشه است آن است که عمر عبارتست از تعمیر بدن بوسیله روح . ( تعمیر ) هم از همین ماده و بهمین معنا است .

/ﻋﻤﺮﻩ/ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮﻛﺲ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻜّﻪ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺍﺣﺮﺍم ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻛﻌﺒﻪ ﻭ ﻃﻮﺍﻑ ﺁﻥ ﺑﺮﻭﺩ. ﺣﺞ ﻭ ﻋﻤﺮﻩ ﻣﺜﻞ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ، ﺩﻭ ﻋﻤﻞ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻧﺪﻛﻲ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ( برگرفته از تفسیر نور استاد قرائتی )

بپرس