غده
/qodde/
مترادف غده: آژخ، تومور، دژپیه، دشپیل
برابر پارسی: گره، پیچیدگی، دژپیه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (زیست شناسی ) بافتی در بدن که ماده ای ترشح می کند: غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید.
۳. تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ تر که میان گوشت پیدا می شود، دژپیه.
* غدۀ فوق کلیوی: (زیست شناسی ) هریک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه ها که بخش مرکزی آن ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می کند.
* غدهٴ وذی: (زیست شناسی ) [قدیمی] = پروستات
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اصطلاحا به هر نوع زایده غیر قابل خوردن در میان گوشت غده می گویند. از احکام آن در بابهای نکاح ، صید و ذباحه ، حدود و تعزیرات سخن گفته اند.
آیا خوردن غده (دشول) بدن حیوان حلال گوشتی که ذبح شده، حرام می باشد یا نه؟ مسئله محل اختلاف است. مشهور قائل به حرمت آنند. بنابر قول به عدم حرمت، خوردن آن مکروه می باشد.
← در غده مانع آمیزش
۱. ↑ مختلف الشیعة، ج۸، ص۳۳۱ - ۳۳۲۲. ↑ الروضة البهیة، ج۷، ص۳۱۰ - ۳۱۱.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۵۳۸، برگرفته از مقاله«غده».
...
آیا خوردن غده (دشول) بدن حیوان حلال گوشتی که ذبح شده، حرام می باشد یا نه؟ مسئله محل اختلاف است. مشهور قائل به حرمت آنند. بنابر قول به عدم حرمت، خوردن آن مکروه می باشد.
← در غده مانع آمیزش
۱. ↑ مختلف الشیعة، ج۸، ص۳۳۱ - ۳۳۲۲. ↑ الروضة البهیة، ج۷، ص۳۱۰ - ۳۱۱.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۵۳۸، برگرفته از مقاله«غده».
...
wikifeqh: غده
دانشنامه عمومی
غده ( به انگلیسی: Gland ) به اجتماعی از سلول ها که جهت ترشح یا تراوش موادی که جز نیازمندی های متابولیک معمول آنها نیستند، اختصاص یافته اند، گفته می شود. غده مواد ترشحی خود را یا به بیرون می ریزد ( آنزیم های غدد برون ریز مانند غدد بزاقی ) یا به داخل بدن ( هورمون های غده درون ریز مانند تیروئید ) .
غده فرعی به توده کوچکی از بافت غده ای که در نزدیکی غده ای با ساخنمان مشابه واقع شده است، گفته می شود.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفغده فرعی به توده کوچکی از بافت غده ای که در نزدیکی غده ای با ساخنمان مشابه واقع شده است، گفته می شود.
wiki: غده
دانشنامه آزاد فارسی
غده (زیست شناسی). غُدّه (زیست شناسی)(gland)
اندام تخصص یافته ای در بدن، برای ساختن و ترشح آنزیم ها، هورمون ها یا سایر مواد شیمیایی. غده های جانوران از نظر اندازه متغیرند. اندازۀ غدد از کوچک، مثلاً غده های اشکی، تا بزرگ، مثلاً لوزالمعده، را دربرمی گیرد. غدد گیاهان معمولاً کوچک اند و ممکن است فقط شامل یک یاخته باشند. غده های درون ریز فرآوردۀ خود را به داخل بدن، یعنی در خون، می ریزند. غدد برون ریز ترشحات خود را به بیرون می ریزند. گره های لنفی را گاهی به اشتباه غده می نامند.
اندام تخصص یافته ای در بدن، برای ساختن و ترشح آنزیم ها، هورمون ها یا سایر مواد شیمیایی. غده های جانوران از نظر اندازه متغیرند. اندازۀ غدد از کوچک، مثلاً غده های اشکی، تا بزرگ، مثلاً لوزالمعده، را دربرمی گیرد. غدد گیاهان معمولاً کوچک اند و ممکن است فقط شامل یک یاخته باشند. غده های درون ریز فرآوردۀ خود را به داخل بدن، یعنی در خون، می ریزند. غدد برون ریز ترشحات خود را به بیرون می ریزند. گره های لنفی را گاهی به اشتباه غده می نامند.
wikijoo: غده_(زیست_شناسی)
غده (گیاه شناسی). غُدِّه (گیاه شناسی)(tuber)
منطقۀ متورم ساقۀ زیرزمینی یا ریشه. معمولاً مواد غذایی در آن ذخیره می شود. سیب زمینی ساقۀ متورم گیاه است که در آن جوانه های انتهایی یا جانبی، که اصطلاحاً چشم سیب زمینی نامیده می شوند، قرار دارند. غده های ریشه ای، مثل کوکب، از ریشه های نابه جا حاصل می شوند و فاقد جوانه اند. این نوع ریشه از ساقه حاصل می شوند، نه از سایر ریشه های گیاه. هر دو نوع غده افراد جدیدی پدید می آورند و بنابراین، از راه های تولید مثل رویشی محسوب می شوند. غده، برخلاف پیاز، فقط یک فصل دوام دارد. غده های جدید گیاه در سال بعد در محل های متفاوت تشکیل می شوند. نیز ← زمین ساقه
منطقۀ متورم ساقۀ زیرزمینی یا ریشه. معمولاً مواد غذایی در آن ذخیره می شود. سیب زمینی ساقۀ متورم گیاه است که در آن جوانه های انتهایی یا جانبی، که اصطلاحاً چشم سیب زمینی نامیده می شوند، قرار دارند. غده های ریشه ای، مثل کوکب، از ریشه های نابه جا حاصل می شوند و فاقد جوانه اند. این نوع ریشه از ساقه حاصل می شوند، نه از سایر ریشه های گیاه. هر دو نوع غده افراد جدیدی پدید می آورند و بنابراین، از راه های تولید مثل رویشی محسوب می شوند. غده، برخلاف پیاز، فقط یک فصل دوام دارد. غده های جدید گیاه در سال بعد در محل های متفاوت تشکیل می شوند. نیز ← زمین ساقه
wikijoo: غده_(گیاه_شناسی)
مترادف ها
خفت، عقد، منگوله، گره، عقده، مشکل، غده، برکمدگی، دژپیه، چیز سفت یا غلنبه، گره دریایی
دمل، غده، ورم روی پوست
درشت، توده، مقدار زیاد، قلنبه، تکه، قطعه، گره، کلوخه، غده، ادم تنه لش
خیز، ورم، بر امدگی، غده، دشبل، تومور
ورم، اشکال، بر امدگی، گره، دشواری، غده
غده، هر عضو ترشح کننده، دشبل، غده عرقی، حشفه مرد
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آقای پارسا غده عربی نیست درفارسی برای این کلمه چندین معادل داریم ولی بهترینش که شبیه غده است نمونه انگلیسی است که فارسی بودن غده را نشان میدهد اینها هستندغده:قلمبه؛ ورم - node - lump
توده فارسی یا تومور اروپایی
دژپیل. . . . . تومور . . . . .
باغَره
بن مایه: لغت نامه دهخدا
بن مایه: لغت نامه دهخدا
زیست شناسی : به چیزی که از خودش ماده ای ترشح کند غده گفته می شود .
غدد انسان
یا
درون ریز ( ماده ترشحی به خون ریخته می شود ) هستند - - - - هورمون
یا
برون ریز ( ماده ترشحی به خارج از بدن یا به سمت حفره ها یا مجاری بدن می ریزند ) هستند . - - - - غدد بزاقی / غدد عرق
غدد انسان
یا
درون ریز ( ماده ترشحی به خون ریخته می شود ) هستند - - - - هورمون
یا
برون ریز ( ماده ترشحی به خارج از بدن یا به سمت حفره ها یا مجاری بدن می ریزند ) هستند . - - - - غدد بزاقی / غدد عرق
در بین بعضی از لهجه های عربی به معنی رفت به کار برده می شود.
غِدِه یعنی رفت
غِدِه یعنی رفت
در پارسی " خجش " khajesh
( غُده ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لوو luv ( کردی )
خِتا ( سنسکریت: خِتَ )
گاند ( سنسکریت: گاندا )
گِرانس ( سنسکریت: گْرَنثی )
گَدو ( سنسکریت )
کورَک، دُشپیل، دُژپیه ( پارسی دری )
لوو luv ( کردی )
خِتا ( سنسکریت: خِتَ )
گاند ( سنسکریت: گاندا )
گِرانس ( سنسکریت: گْرَنثی )
گَدو ( سنسکریت )
کورَک، دُشپیل، دُژپیه ( پارسی دری )
نک. گند.