فاسد

/fAsed/

مترادف فاسد: تبهکار، ضال، طالح، فاجر، فاسق، گمراه، مخبط، منحرف، منحط، ناخلف، هرزه، هرزه کار، تباه، خراب، ضایع، معیوب، ناسالم، پوسیده، گندیده، لهیده، له، باطل، غلط

متضاد فاسد: سالم، صالح

برابر پارسی: پوسیده، تباه، گندیده، هرزه، پتیاره

معنی انگلیسی:
bad, corrupt, decadent, filthy, flyblown, immoral, perverse, putrid, rancid, rotten, spoilage, unsound, bent, depraved

لغت نامه دهخدا

فاسد. [ س ِ ] ( ع ص ) تبه. ( منتهی الارب ). معیوب. تبه. خراب. ( ناظم الاطباء ) :
بس ای خاقانی از سودای فاسد
که شیطان میکند تلقین سودا.
خاقانی.
رجوع به فساد و ترکیبات فاسد شود.
|| زبون. || گندیده. گمراه. || سرکش و شریر. || ناچیز. || باطل. || سست و بیقوّت. || معطل. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

تباه، ضایع، گندیده
( صفت )۱ - تباه معیوب خراب ۲ - زبون ۳ - گندیده ۴ - گمراه ۵ - باطل ۶ - زنی که خود را تسلیم مردان کند .

فرهنگ معین

(س ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - ضایع ، خراب . ۲ - پوسیده ، گندیده . ۳ - پوچ . ۴ - بی اثر. ۵ - بد - خُلق . ۶ - در فارسی به معنی زن بدکاره .

فرهنگ عمید

۱. غیرقابل استفاده، گندیده، عفونت کرده: شیر فاسد، دندان فاسد.
۲. فاقد هنجارهای انسانی یا مذهبی: اخلاق فاسد.
۳. (اسم، صفت ) آن که برخلاف معیارهای اخلاقی یا اجتماعی زندگی می کند، منحرف.
۴. معیوب.
۵. [قدیمی] نادرست، باطل.
* فاسد شدن: (مصدر لازم )
۱. تباه شدن.
۲. منحرف شدن.
۳. گندیدن.
۴. [قدیمی] باطل شدن
* فاسد کردن: (مصدر متعدی )
۱. تباه کردن.
۲. منحرف کردن.
۳. معیوب کردن.
۴. پوساندن.

واژه نامه بختیاریکا

پاسسته

دانشنامه عمومی

فاسد (فیلم ۱۹۹۹). «فاسد» ( انگلیسی: Corrupt ( 1999 film ) ) یک فیلم به کارگردانی آلبرت پایون است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد.
عکس فاسد (فیلم ۱۹۹۹)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

perverse (صفت)
منحرف، گمراه، فاسد، هرزه، معیوب، در خطا

bad (صفت)
زشت، بد اخلاق، فاسد، مضر، بد، سرهم بند، خراب، نامساعد، شوم، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، ناصحیح، زیان اور، بد خو، مهمل

vile (صفت)
فرومایه، خسیس، پست، بد اخلاق، زننده، فاسد، شرم اور، بدصفت، دون، بدطینت

evil (صفت)
خبیی، فاسد، مضر، بد، شریر، بدکار، زیان اور، شریرانه، پر ازار

naught (صفت)
فاسد، بی ارزش

reprobate (صفت)
بد اخلاق، فاسد، مردود، هرزه

addle (صفت)
ضایع، فاسد، چرکی، گندیده

decayed (صفت)
ضایع، فاسد

rotten (صفت)
ضایع، فاسد، خراب، پوسیده، چروک، زنگ زده، روبفساد

corrupt (صفت)
فاسد

vicious (صفت)
فاسد، نا درست، شریر، بدکار، معیوب، بدطینت، بدسگال، تباهکار

immoral (صفت)
بد اخلاق، فاسد، بدون احساس مسئولیت اخلاقی، هرزه، فاسد الاخلاق، بد سیرت، زشت رفتار، نا پارسا

wicked (صفت)
فاسد، شریر، بدکار، بد خو، گناهکار، تبه کار، نابکار، بدجنس

villainous (صفت)
پست، فاسد، شریر، نالایق، بدذات، خیلی بد

peccant (صفت)
غلط، فاسد، ناصحیح، گناهکار، خطا، ناخوش، اشتباه کار

dissolute (صفت)
بد اخلاق، فاسد، هرزه، فاجر، فاسد الاخلاق، از روی هرزگی

rancid (صفت)
فاسد، باد خورده، نامطبوع، متعفن، ترشیده، بو گرفته

gamy (صفت)
فاسد، با جرات، بد بو، افتضاح اور، اهل حال، پر از شکار، چاشنی زده

sinister (صفت)
کج، فاسد، نا درست، گمراه کننده، شیطانی، بدشگون، نامیمون، بدخواه، بدیمن، منحوس

depraved (صفت)
فاسد، خراب، فاسد الاخلاق

rakish (صفت)
فاسد، بدکار، هرزه، فاجر، جلف و زننده

putrid (صفت)
فاسد، متعفن

jadish (صفت)
فاسد، خسته، بی اشتها

virtueless (صفت)
فاسد، بی تقوا، بی فضیلت

فارسی به عربی

خلیع , شریر , عدیم الاخلاق , فاسد , فاسق , ماء آسن , متعفن

پیشنهاد کاربران

فاسد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ونیود vanyud ( مانوی )
ناشته nāshte ( سغدی )
آیبده āyabde ( سغدی )
فاسد: شکـنـنده یک عمل جائز است قصداً آن عمل را انجام دادن گناه است و اگر سهواً صورت گیرد گناه ندارد.
فاسد: ( corrup=Rotten=putrid ) :اندر پهلوی برابرش هست:
۱ - ( Gannāg ) :گَننآگ.
۲ - ( Nasrušt ) : نَسْرُوشت.
۳ - ( put ) : پوت.
۴ - ( winast ) : وینست
فساد= ( corruption=decay ) :
۵ - ( Gannāgih ) : گَننآگیه.
۶ - ( Nasruštih ) : نَسْرُوشتیه.
۷ - ( Pōhišn ) : پوهیشْن
Left over
خراب
تباه . . خراب . . مفسد . . گنه کار . .
خراب . بدمزه

بهکار، ضال، طالح، فاجر، فاسق، گمراه، مخبط، منحرف، منحط، ناخلف، هرزه، هرزه کار، تباه، خراب، ضایع، معیوب، ناسالم، پوسیده، گندیده، لهیده، له، باطل، غلط
sinister
تبهکار، ضال، طالح، فاجر، فاسق، گمراه، مخبط، منحرف، منحط، ناخلف، هرزه، هرزه کار، تباه، خراب، ضایع، معیوب، ناسالم، پوسیده، گندیده، لهیده، له، باطل، غلط
در پهلوی " ونیستگ " برابر فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
تباه
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آژابین ( آژاب از کردی: آژاوه= فساد + «ین» )
لِزینور lezinur ( لزین از کردی: رِزین= فساد + «اور» )
پَواپین ( پَواپ از کردی: پَواوی= فساد + «ین» )
نَسیژور nasižur ( نَسیژ از نَسیشتَ= فساد + «اور» )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس