فرزین

/farzin/

فرهنگ اسم ها

اسم: فرزین (پسر) (فارسی) (تلفظ: farzin) (فارسی: فرزين) (انگلیسی: farzin)
معنی: فروزان، مهره ای در بازی شطرنج، وزیر، مهره ی وزیر در صفحه شطرنج، ( اَعلام ) نام مکانی در کرمان، وزیر در بازی شطرنج
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

فرزین. [ ف َ ] ( اِ ) وزیر شاه در شطرنج. ( آنندراج ). فرزان. فرزی. مهره وزیر در صفحه شطرنج درامتداد قطرهای مربع و یا به موازات قطرها و نیز به موازات اضلاع مربع و خلاصه در تمام جهات حرکت میکند و از این نظر ترکیباتی چون فرزین رفتار و فرزین نهاد، به معنی کج رفتار و کج نهاد به کار رفته است :
پیاده بدانند و پیل و سپاه
رخ اسب و رفتار فرزین و شاه.
فردوسی.
بسا بیدق که چون خردی پذیرد
به آخر منصب فرزین بگیرد.
ناصرخسرو.
اختر دشمنان ایشان را
شده رفتار کژتر از فرزین.
ابوالفرج رونی.
بی شه ، اسب و پیل و فرزین هیچ نیست
شاه ما را به بقای شاه باد.
سنایی.
جز به عمری در ره ما راست نتوان رفت از آنک
همچو فرزین کجروی در راه نافرزانه ای.
سنایی.
شاه شطرنج کفایت را یک بیدق او
لعب کمتر ز دو اسب و رخ و فرزین نکند.
سوزنی.
رخ راست میرود ز چه در گوشه ای بماند
فرزین کجرو از چه به صدر اندرون نشست.
جمال الدین عبدالرزاق.
دل که کنون بیدق است باش که فرزین شود
چون که به پایان رسد هفت بیابان او.
خاقانی.
آسمان نطع مرادم برفشاند
نه شهش ماند و نه فرزین ای دریغ.
خاقانی.
فرزین دل است و شه خرد و رخ ضمیر راست
بیدق رموز تازی و معنی پهلوی.
خاقانی.
پیاده که او راست آیین شود
نگونسار گردد چو فرزین شود.
نظامی.
اگر بر جان خود لرزد پیاده
به فرزینی کجا فرزانه گردد؟
عطار.
مست را بین زان شراب پرشگفت
همچو فرزین مست و کژ رفتن گرفت.
مولوی.
هر بیدقی که براندی به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی که بخواندی به فرزین بپوشیدمی. ( گلستان ).
میان عرصه شیراز تا به چند آخر
پیاده باشم و دیگر پیادگان فرزین.
سعدی.
تو دانی که فرزین این رقعه ای
نصیحت گر شاه این بقعه ای.
سعدی.
وزیر شاه نشان حالم ار بدانستی
به راستی که نیم کژطریق چون فرزین.
ابن یمین.
- فرزین بند ؛ آن است که فرزین به تقویت پیاده که پس او باشد مهره حریف را پیش آمدن ندهد چرا که اگر مهره حریف پیاده ای را کشد فرزین انتقام او خواهد گرفت. ( غیاث ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

قلعهای قدیم که خرابه های آن در چند کیلومتری قریه فرزیان از دهستان جابلق ( گاپله ) بخش الیگودرز باقی است . ده فرزیان در ۲۸ کیلومتری راه شاهزنه به ازه قرار گرفته. قلعه مزبور دژی محکم بود و بواسطه حسن موقع و داشتن پناهگاهی چون رشته جبال اشتران کوه مامنی برای طاغیان و متمردان بوده است .
فرزی:یکی ازمهره های شترنج که بمنزله وزیراستبعمربی فرزان میگویند
(اسم ) ۱ - مهره ای از شطرنج که به منزله وزیر است ۲- چوبی دراز که در طویله ها نصب کنند و زین و یراق اسب را بالای آن نهند .
یکی از نواحی کرمانست .

فرهنگ معین

(فَ رْ ) (اِ. ) مهرة وزیر در بازی شطرنج .

فرهنگ عمید

در شطرنج، مهرۀ وزیر: شاه مخوانش که کج روی ست چو فرزین / هرکه در این عرصه نیست مات محمد (جامی: ۶۹۹ ).

پیشنهاد کاربران

بررسیِ واژگانِ " وزیر، چیدن، ویچیدن، گُزیدن، زیدن، زینیدن، فرزین، چین، زین، زینه و . . . ":
ما میخواهیم تکواژها و چمهایِ واژگانِ بالا را واکاویم و سپس برابرواژه ای درخور به جایِ " تصمیم گرفتن" یا " entscheiden " ( آلمانی ) بیابیم.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه یِ " وزیر" در زبانِ اوستایی به ریختِ " ویچیرَ ( صفت ) /ویچیرا ( نام/مادینه ) " بوده است.
1 - "ویچیرَ" در زبانِ اوستایی به چمهایِ زیر بوده است:
1. 1 - تصمیم گیرنده، تعیین کننده، دستور/حکم دهنده، گُزیننده
و برابر با " entscheidend " و " die Entscheidung treffend" در زبانِ آلمانی است.
1. 2 - ( کسی که ) تصمیم گرفته/به قطعیت رسیده، ( کسی که ) به یقین/باور/ اطمینان رسیده.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2 - تکواژهایِ "ویچیرَ" ( وی. چی. رَ ) :
خودِ واژه یِ " ویچیرَ" از سه تکواژِ " وی. چی. رَ" ساخته شده است که
2. 1 - "وی" در آن پیشوند است و باید دانست که پیشوندِ " وی" در زبانِ پارسیِ کُنونی به ریختِ" گُ" درآمده است ( برایِ بررسیِ بیشتر به پیامم در زیرواژه یِ " وی" از همین تارنما نگاه بیاندازید ) .
2. 2 - تکواژِ " چی" در واژه یِ "ویچیرَ/ویچیرا" برآمده از واژه یِ " کَی: kay" در همین زبانِ اوستایی است. " کَی" در زبانهایِ اوستاییِ کهن و جوان به چمهایِ زیر بوده است:
a ) گزیدن، برگزیدن، انتخاب کردن، جُستن
b ) جدا کردن
آ ) " کَی"با پیشوندِ " وی/گُ":
جدا کردن، متمایز کردن
گزیدن، جُستن
ب ) " کَی" با پیشوندِ "وی" و واژه یِ " ارش" به چمِ " راست":تصمیمِ درست گرفتن، انتخابِ درستی داشتن میانِ ( چیزها ) .
پ ) با پیشوندِ " هم":
گردآوردَن، جمع آوری کردن
( پاها را ) کنارِ هم گذاشتن / ( راستایِ پاها را ) کنار هم قراردادن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
( در اینجا به زیبایی می توان دید که واژگانِ "جدا کردن، گزیدن، انتخاب کردن" با واژگانِ " تصمیم/تصمیم گرفتن" خویشاوندیِ معنایی دارند؛ چنانکه در زبانِ آلمانی نیز واژه یِ " scheiden" به چمِ " جداکردن/شدن" است و واژه " ent. scheiden" به چمِ " تصمیم گرفتن" است که با پیشوندِ " ent" همراه است. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ما "چی" را از واژه یِ " ویچیرَ" به همراهِ پسوندِ " دَن" به ریختِ " چیدَن" در زبانهایِ پارسیِ میانه - پهلوی نیز داریم. ازآنجاییِ که دگرگونیِ آواییِ " چ/ز" در زبانهایِ ایرانی رواگمند ( =رایج ) بوده است ( بمانندِ اپچار/ابزار، روچ/روز، سوچ/سوز و. . . ) ، ما کارواژه یِ " زیدَن" را از " چیدن" داریم که در کارواژه یِ " گُزیدن=گُ. زیدن" به زیبایی نمایان است. نیاز به یادآوری است که واژه یِ " گُزیدن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی به ریختِ " ویچیدَن =وی. چیدن" بوده است.
بُنِ کُنونیِ " زیدن"، " زین" می باشد؛این را می توان در کارواژه یِ " گُزیدن" با بُنِ کُنونیِ " گُزین= گُ. زین" دید. از سویِ دیگر میدانیم که بُن کنونیِ " چیدن"، "چین" می باشد و این چنین پیوندهایِ " زین" و " چین" آشکار می گردد. پس ریختِ دیگرِ " زیدَن"، " زینیدن" است ( چنانکه می گوییم: گفتن/گوییدن، گماشتن/گماردن، پرداختن/پردازیدن و. . . . )
2. 3 - " رَ" نیز پسوندِ صفت ساز/نامساز بوده است؛ چنانکه " رَ" در واژه ای پسوندِ صفت ساز باشد، برایِ ساختنِ نام به ریختِ پسوندِ " را " در می آید. پسوندِ " رَ" را می توان در برخی زبانهایِ اروپایی همچون لاتین، زبانهای اسلاویک و. . . نیز دید.
نمونه هایی از این پسوند در زبانِ اوستایی:
اَغرَ ( اوستایی ) : اَغ. رَ" . . . " آغاز، آغال" ( پارسی ) ( زدایش و جایگشتِ آواییِ " رَ" )
چیثرَ ( اوستایی ) :چیث. رَ . . . " چیهرَک" ( پارسیِ میانه - پهلوی ) . . . " چهره" ( پارسیِ کُنونی )
( پابرجاییِ پسوندِ " رَ" )
. . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته ها:
نکته 1:
همانگونه که گفته شد، دگرگونیِ آواییِ " چ/ز" در زبانهایِ اوستایی - پارسیِ میانه - پارسیِ کُنونی دیده می شود؛ این دگرگونیِ آوایی به زبان عربی پیوندی نداشته است؛ افزون بر نمونه هایِ گفته شده، کُنونه یِ ( =زمانِ حالِ ) برخی از کارواژگان که در زبانِ اوستایی به " چ" می انجامیدند، در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی به " ز" ترادیسِش پذیر هستند. نمونه ها: " ریچ/ریز" از "ریختن، "سوچ/سوز" از کارواژه " سوختن"، " تَچ/تاز" از "تاختن" و. . . .
نکته 2:
واژه یِ " فَرزین" به چمِ " وزیر" ساخته شده از دو تکواژِ " فَر" و " زین" است.
تکواژِ " زین" در آن، بُنِ کُنونیِ " زیدَن" است؛ از همین رو به آسانی می توان دریافت که کارواژه یِ " فَرزین"، " فَرزیدَن" بوده است ( بسنجید با گُزیدن/گُزین ) .
نکته3:
واژگانِ " چیدن" و " زیدن" همریشه هستند ولی از نظرآوایی و دیسه ای، این دو واژه یکریخت نیستند و دارایِ بُن هایِ کُنونیِ جداگانه هستند و همین برایِ اینکه " زیدن" را به خودیِ خود یک کارواژه به شمار آوریم، بسنده می کند؛چنانکه در واژه یِ " گُ. زیدَن" دیده می شود.
نکته 4 :
شما با واکاویِ واژگانِ زبانهایِ باستانی و چمهایِ این واژگان، به زیبایی می توانید بدانید که چه واژگانی و چه مفاهیمی در زبانهایِ باستانیِ ایرانی از نزدیکیِ معنایی برخوردار بوده اند و این کار هم به شما در بازشناختِ یک فردِ ایرانیِ زمانِ باستان یاری می رساند و هم در یافتنِ واژگانِ سره به روشِ خویشاوندیِ چمهایِ واژگان.
برای نمونه در اینجا پی برده شد که واژگانِ " تصمیم گرفتن، انتخاب کردن، جدا کردن، متمایز کردن، گُزیدن" از خویشاوندیِ معنایی برخوردار هستند. پس اگر شما یک کارواژه برایِ یکی از اینها داشته باشید، می توانید با بکارگیریِ پیشوندها بر رویِ این کارواژه، همه یِ چمهایِ بالا را پوشش دهید.
نکته 5:
پیشوندِ " ent" در واژه یِ " entscheiden " از زبانِ آلمانی در بسیاری جاها با پیشوندِ " وی/گُ" از زبانِ پارسی کارکردِ همسانی دارد. پیشوندِ " de" در واژه یِ " decide" نیز بهمچنین ( در این باره به زیرواژه "وی" از همین تارنما مراجعه کنید ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهادها:
پیشنهاد1:
اکنون که ما دریافته ایم، " زیدن/زینیدن" بخودیِ خود یک کارواژه است، به آسانی می توانیم پیشوندهایی به آن بیافزاییم و نوواژگانی را از آن بیرون بکشیم؛ پیشوندهایی همچون " هم، در، اَندر، بر، هو و . . . " .
پیشنهاد2:
سببیِ ( Kausativ ) کارواژه یِ " زیدَن/زینیدن"، " زینیدن" است، کارواژه " زیناندن" می شود ( بمانندِ خوردن/خوراندن ) .
پیشنهاد 3:
از کارواژه یِ " زیدن/زینیدن" می توان واژگانِ " زینه، زینِش و. . . " را نیز بکار گرفت.
واژه یِ " زینه" به چمِ " پله، لایه" با کارواژه یِ " زیدن/زینیدن" همبسته ( =مرتبط ) است و چنانکه می دانیم اینها با واژگانِ " چین، چینه" همریشه هستند. آنچه باید درنگریسته شود، این است که "چین، چینه" و " زین، زینه" با چمِ " جدا کردن" از واژه یِ " کَی" در زبانِ اوستایی همبسته ( =مرتبط ) هستند.
پیشنهاد 4:
یکی از برابرواژگانی که می توان به جایِ واژه یِ " تصمیم گرفتن" برنهاد، واژه یِ " زیدن/زینیدن" هست؛چنانچه خواهان بکارگیریِ پیشوند بر رویِ آن هستید، برای نمونه می توان پیشوندِ " بَر" را رویِ آن بکار بست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشتها:
1 - رویبرگهایِ 441 و 1438 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانی باستان" ( کریستین بارتولومه )

فرزینفرزین
پاسخ به کاربر " ابراهیم حافظ نژاد":
گرامی نخست اینکه واژه یِ "فرزین" در سروده های فردوسی و دیگران آمده است. دوم اینکه این واژه از نگرِ تکواژشناختی از دو تکواژِ " فَر" و " زین" ساخته شده که نَه " فَر" به چمِ " زیاد" است و نَه " زین" به چمِ " دانا". آنکه شما می گویید " زان" به چمِ "دانستن" هست که ریشه اوستایی دارد ولی واژه " فرزین" هیچ پیوندی با واژه " زان/دانستن" ندارد. هنگامیکه من در پیامی جداگانه تکواژهای واژه یِ "وزیر" را واکافتم، همه چیز بر شما روشن خواهد شد. آن پیامِ من در راستایِ واژه گزینی به جایِ کارواژه یِ" تصمیم گرفتن" یا " entscheiden" در زبانِ آلمانی خواهد بود.
...
[مشاهده متن کامل]

فرزین یعنی وزیر در شطرنج فرزین اسم با مسمایی است وریشه در زبان کردی دارد. چون از دو قسمت ( فره ) به معنای ( زیاد ) و زین از ریشه ی ( زانا ) به معنای ( دانا ) است که روی هم می شود ( بسیار دانا )
از سفر بیدق شود فرزین راد
وز سفر یابید یوسف صد مراد
✏ �مولوی�
در بازی شطرنج، پیاده که به پایان برسد، فر زین می شود نه اسب!
مهره اسب در بازی شطرنج را " فرزین" گویند و مهره وزیر را " فرزان " چنانکه مولانا جلال الدین محمد بلخی در این چامه سروده است :
تا کی دو شاخه چون رخی ؟!
تا کی چو بیذق ( پیاده ) کم تکی ؟!
تا کی چو فرزین ( اسب ) کژ روی ؟!
فرزانه ( وزیر شطرنج ) شو ، فرزانه شو . . .
واژه فرزین به معنای وزیر، از دو بخش ساخته شده است: فر زین که فر یعنی شکوه، والایی و . . و زین هم به معنای پایه، رتبه و رده است که در کل به معنای بلندپایه است که به می توان به جای واژه تازی وزیر آن را به کار برد.
فرزین کلمه ای زیبا و پور معنی
در کتابی خواندم قبل از انکه اسلام وارد ایران بشود فرزین نام شخصیتی بوده است که در اینده می اید و ایران را از ظلم و جور نجات می دهد با در نظر گرفتن اینکه ان موقع تقریبا تمام جهان جز ایران بوده می توان گفت اعتقاد به فرزین همان اعتقاد به امام الزمان می باشد پس می توان گفت فرزین از القاب امام الزمان است
حفاظت وزیر از شاه در زمان کیش شدن شهریار
معنی سربازی در شطرنج است که در نبودن وزیر صفحه را طی میکند و به آخر می رسد و خودش تبدیل به وزیر میشود ، فرزین یعنی سربازی که وزیر میشود
فرزین از دو بخش فرا و زین ساخته شده است فرا به چم بالا و زین به چم جایگاه که میشود کسی که دارای بالاترین جایگاه هست که مقصود وزیر است یا نفر دوم بعد از شاه به مهر وزیر در بازی شطرنج ایرانیان فرزین گویند
فرزین یعنی دانا و روشن فکر که هم وزنش نام دختر میشه عطرین
که از فروزان میاد
عظمت
فرزین
به معنی عشق ، اقا و باشخصیت و دوست داشتنی
من اسمم فرزینه
فرزین یعنی وزیر دانا یعنی همه چیز. . .
فرزین یعنی ثروت مند از لحاظ علم ودانش. فرزین یعنی مهربان وعاشق خدا
فرزین یعنی عشق و عشق یعنی همه چیز
فرزین به معنای خدای احساس و مثل کوه سخت محکم مثل شیشه حساس وشکننده
فرزین به معنی روشنایی می باشد وریشع اسمش از فروزان هستش. . . مهره ی وزیر در صفحه شطرنج، نام مکانی در کرمان - وزیر در بازی شطرنج. . . فرزین یعنى عشق ، عظمت، ایمان به خدا، مهربان باگذشت ، عاشق وفادار ، پاک نیت و هر آنچه خوبیست
فرزین به معنی روشنایی می باشد وریشع اسمش از فروزان هستش. . .
فرزین یعنى عشق ، عظمت، ایمان به خدا، مهربان باگذشت ، عاشق وفادار ، پاک نیت و هر آنچه خوبیست
اسم فرزین آرامش از جنس خدا از اسمش پیداست یعنی زیبایی، ثروتمند، مهربون، خاص
خداروشکر نامزد یک ساله ایی ب نام فرزین دارم ب خودم افتخار میکنم حتی اسم نامزدم فرزین نبود اسم پسرم فرزین میزارم بی شک
خواستارزیبیایی
فرزین یعنی محکم واستوار مثل کوه ، و ظریف و شکننده مثل شیشه.
فرزین ، نام پسر است
وبرای دختر خوب نیست، ،
هموزنش
برای دختر مناسب نیباشد، آذین
فرزین اصلا برای دختر خوب نیست. فرزین وزیر است. فرزین قدرتمنداست. فرزین ثروت مند است و فرزین زیبا ترین اسم دنیا است.
فرزین هم ماننداسمهای دیگرمیتوان برای دخترهم گذاشت این اسم برای دختران هم زیباست
فرزین یعنی با عظمت
فرزین یعنی زیبا ترین اسمی که تا حالا شنیدم
👌💪فرزین یعنی ثروتمند از لحاظ علم دانش ، احساسات ، پر عشق و دوستار محافظت از حقوق دیگران است ، فرزین یعنی کنترل کننده امور و زیبایی بخش و نظم دهنده هر کاری است ، فرزین انسانی مهربان و هم نوع دوست است
...
[مشاهده متن کامل]
و با همه مهربان و دوستی میکند از کسی کینه به دل نمیگیرد و با کسی هم خصومتی ندار د ، دست و دل بازی دارد و در زمان مشکل حلال مشکلات است ، نمی گذارد کسی طعمه دیگری شود ، عشق ورزی و محبت بالایی دارد و تا وقتی که باهاش آشنا نشدی و ارتباط برقرار نکردی او را فردی عصبانی و سخت و محکم میبینی 😔

ثروتمند
دانا، آگاه، خردمند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس