فلاح

/falAh/

مترادف فلاح: پیروزی، رستگاری، سعادت، نجاح، نیکبختی | حارث، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر

برابر پارسی: کشاورز، برزگر

معنی انگلیسی:
agriculturist, farmer, passant, fellah

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

فلاح. [ ف َ ] ( ع اِ ) طعام سحری. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) باقیماندگی در خیر و نیکویی. ( از اقرب الموارد ). || زیست. ( منتهی الارب ). || رستگاری. ( منتهی الارب ). فوز و نجات. ( از اقرب الموارد ) :
باد صبا بر آب کر، نقش قد افلح آورد
تا تو فلاح و فتح را بر شط مفلحان بری.
خاقانی.
هم خزانه فتوح بگشاید
هم نشانه فلاح بفرستد.
خاقانی.
قصد ما ستر است و پاکی و صلاح
در دو عالم خود بدان باشد فلاح.
مولوی.
کار تقوی دارد و دین و صلاح
که از او باشد به دو عالم فلاح.
مولوی.
هرکه در خردیش ادب نکنند
در بزرگی فلاح از او برخاست.
سعدی.

فلاح. [ ف َل ْ لا ] ( ع ص ، اِ ) کشتی بان. || کرایه دهنده ستور را. || کشاورز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
بر سر خرمن به وقت انتقاد
نی که فلاحان همی جویند باد؟
مولوی.
رجوع به فلاحت شود.

فرهنگ فارسی

ابن هبه الله پدر سید محمد بن فلاح موسس خاندان مشعشیان ( ف. ۸۵۴ ه ق . ) .
رستگاری، پیروزی، نجات، صلاح حال، کشاورز، برزگر
( صفت ) کشاورز برزگر .

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - رستگاری . ۲ - پیروزی ، نجات .
(فَ لّ ) [ ع . ] (ص . ) کشاورز، برزگر.

فرهنگ عمید

۱. رستگاری.
۲. پیروزی.
۳. نجات.
۴. صلاح حال.
کشاورز، برزگر.

دانشنامه عمومی

فلاح، ( به انگلیسی: Fellah ) در خاورمیانه و شمال آفریقا به کشاورز یا کارگر کشاورزی «فلاح» گفته می شود. این کلمه از زبان عربی گرفته شده است.
عکس فلاح
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

کشاورز

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: برزگر 🇮🇷
یه سی. . . . م معنی بیزه، اتانین هرزاد. . . . . اا
کشاورزی
نزهت ، . رستگاری
کشاورز
فَلاح
به نگر می رسد واژه ی فَلاح ایرانی - اوروپایی باشد و با واژه های زیر همریشه :
انگلیسی : fly
آلمانی : fliegen , Flug
شاید مینش دویوم یا فهمیده ی ( مفهوم ) : رَستگاری واپسین یا نجات اُخروی با نگاره ( تصویر ) پرواز رَپت و وَندِش داشته باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

می توان اِنگاشت ( تصور کرد ) که فَلاح از دید ساختاری مانند : سِلاح ( سِلاه ) ، گُناه ، پَناه ، صَلاح ( سَلاه ) ، . . . فَلاه بوده باشد . پسوند - آه شکل و چهر دیگری از - آک یا - آگ یا - آخ یا - آچ می باشد.
اگر آگاشت ( اِثبات ) شود که پارسی ست می توان از آن کارواژه های : فَلاهیدن و فَلاهاندن را برساخت و به مینه ی پرواز کردن یا پرواز دادن به کار برد.
از سویی جَنگ اَفزار " فَلاخَن هم به این مینا ( مَعنا ) ست که این اَبزار سَنگ را پَرت / پَرتاب می کند ، با این شِناخت می توان کارواژه ی : فَلاخیدن یا فَلاخاندن را بَرساخت. پَسوند - اَن در فَلاخَن اَبزارساز است مانند : تاوَن ، سوزَن. . .

رستن، بریدن، پیروزی نصفه نیمه و از پیش رسیده به مقصود
برای مثال صعود به جام جهانی یا صعود از مرحله گروهی جام جهانی، پیروزی واقعی و اصلی نیست ولی برای تیمی که همچین هدفی داشته باشه خب به هدفش رسیده ( ضمن اینکه مسابقه هنوز تموم نشده )
رستن، بریدن، پیروزی نصفه نیمه و از پیش رسیده و مقصود
برای مثال صعود به جام جهانی یا صعود از مرحله گروهی جام جهانی، پیروزی واقعی و اصلی نیست ولی برای تیمی که همچین هدفی داشته باشه خب به هدفش رسیده ( ضمن اینکه مسابقه هنوز تموم نشده )
فلاح : رستگاری، نیک انجامی، سعادت
فلح و فلاح در اصل به معنی شکافتن و بریدن است ، سپس به هر نوع پیروزی و رسیدن به مقصد و خوشبختی اطلاق شده است . در حقیقت افراد پیروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه بر می دارند و راه خود را به سوی مقصد می شکافند و پیش می روند . ( تفسیر نمونه ج : 14 ص : 194 )
رستگاری
خط برنامه ریز است وبزرگنمایی ندارد. این ایراد بزرگ را برطرف کنید. طهماسب ابوالحسن بیگی
دریافت پاداش مناسب با کارهای خوب. رستگاری.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس