قلوه

/qolve/

مترادف قلوه: کلیه

برابر پارسی: کُلوه

معنی انگلیسی:
kidney

لغت نامه دهخدا

( قلوة ) قلوة. [ ق ِل ْ وَ ] ( ع ص ) ستور که صاحب خودرا از همه پیش برد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قلوه. [ ق ُل ْ وَ / وِ ] ( اِ ) کلوه. کلیه. گُرده. یکی از دو غده بزرگی که بر دو طرف پهلوی انسان و حیوان است و از آن شاش تولید میشود. نام فارسی آن گرده است. این لفظ مبدل از لفظ کلیه عربی است. ( فرهنگ نظام ).
- قلوه سنگ ؛ رجوع به این کلمه شود.
- قلوه کن شدن جامه ؛ پاره شدن آن به اندازه قلوه.
- امثال :
دل دادن و قلوه گرفتن ؛بانهایت عشق و علاقه به سخنان یکدیگر گوش دادن. مات سخنان هم شدن.

فرهنگ فارسی

کلیه، هریک ازکلیتین، گرده، به عربی کلوه هم گویند
( اسم ) کلیه .
ستور که صاحب خود را از همه پیش برد

فرهنگ معین

(قُ وِ ) (اِ. ) کلیه .

فرهنگ عمید

= کلیه koliye

واژه نامه بختیاریکا

( قَلوِه ) زیاد؛ احتمالا از واژه اصیل ایرانی به معنی غلُو به معنی اقرقاق و زیاده روی و ازدیاد کاربرد دارد؛ مشتق شده است.

دانشنامه عمومی

قلوه (غذا). قلوه ( انگلیسی: Kidney ) حیوانات از فراورده های فرعی هستند که به طور متداول مورد مصرف قرار می گیرند. [ ۱] قلوه ها می توانند به صورت گریل شده، تفت داده شده، برشته کردن یا تفت آب پزی جهت مصرف پخته شوند. از آنها می توان در غذاهای کسرول، خورش ها و پای استفاده کرد. [ ۲] در پخت وپز، به طور معمول از قلوه های گاو، گوساله، بره و خوک استفاده می کنند. [ ۳] [ ۴] همچنین در پخت وپز از قلوه های مرغ استفاده می کنند[ ۵] [ ۶] ولی قلوه ماکیان بسیار کوچک هستند وبه طور کلی به عنوان یک خوراکی مجزا در نظر گرفته نمی شوند. [ ۴] در بین آشپزها، قلوه گوساله بیشتر مد نظر قرار می گیرد. [ ۷]
عکس قلوه (غذا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

کلیه

مترادف ها

kidney (اسم)
کلیه، مزاج، نوع، خلق، گرده، قلوه

فارسی به عربی

خلیة

پیشنهاد کاربران

وَک
واژه قلوه
معادل ابجد 141
تعداد حروف 4
تلفظ qolve
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [مٲخوذ از عربی: کلیَة] ( زیست شناسی )
مختصات ( قُ وِ ) ( اِ. )
آواشناسی qolve
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
قلوه :
به چم کلیه
گلوه بود که در گذر زمان گ آوای قاف گرفته است و از ریشه اوستایی
گَرِوَ *ghreu - ( تخمۀ بچه در زهدان ) است ( دگرگونی “ر” به “ل” رخ داده است ) . گَرِوَ در فرهنگ واژه های احسان بهرامی برگه ۴۶۹ بدین معنی و چم آمده است: “تخمۀ بچه در�زهدان
...
[مشاهده متن کامل]

واژگان grit. ( سنگ ریزه ) و grout ( خرده سنگ و سیمان ) و gritty ( ریگی ) همگی از ریشه زبان ایران باستان گَرِوَ *ghreu می باشند.
https://www. etymonline. com/word/grit?ref=etymonline_crossreferenc e#etymonline_v_11990
@iranarya
ایران سرزمین نیک زادگان

ریشۀ اوستایی و سنسکریتی چهار واژۀ دوقلو، گوساله، بیمار و چراغ
واژۀ دو گلو فارسی است: ریشۀ اوستایی واژۀ دوگلو/دوقلو
ریشۀ اوستایی واژۀ دوگلو/دوقلو واژه های گولی بلوچی و گلو در کُردی و گیله در آذری به معنی حبه و خوشه و سیاهی مرکز چشم است: دو گیله ( دو حبه ) و سه گیله ( سه حبه ) . کَلَ در سنسکریت به معنی نطفه و اتم و دانه است با گلو کُردی ( قلو، گیله ) و کل مازندرانی به معنی دانه مرتبط می نماید. لذا دو گلو میشود دو دانه و دو حبه. در هیچ لهجه ترکی واژۀ دوقلو یافت نمیشود. ترکی دوقلو، اِکیز است ( دو گانه، دو دانه ) . به سبب عدم مراجعه به لهجه های محلی ایرانی در انتساب آن به زبان ترکی دچار سهو شده اند. لو در ترکی علامت نسبت و مالکیت است. دوغو در ترکیه به معنی محل زایش خورشید ( شرق ) به کار میرود، بنابراین دوغولو در زبان ترکی یعنی شرقی یا منسوب به زایش، نه دوقلو/دوگلو. گلو/قلو در دوقلو/دوگلو بر گرفته از واژۀ اوستایی گَرِوَ ( تخمۀ بچه در زهدان ) است ( علی القاعده تبدیل “ر” به “ل” اتفاق افتاده است ) . گَرِوَ در فرهنگ واژه های احسان بهرامی صفحه ۴۶۹ بدین معنی آمده است: “تخمۀ بچه در زهدان”. کلمات گلوله و گروهه ( هر چیز گرد ) هم از این ریشه به نظر می رسند.
...
[مشاهده متن کامل]

ریشۀ فارسی واژۀ گوساله: علامت پسوند ه در گوساله را در فارسی می توان علامت تصغیر به جای اَک پهلوی گرفت. بنابراین ساله در گوساله یعنی خرد سال و گوساله یعنی گاو خرد سال

دوقلو فارسی هست
ترکها ضمه واژه های بیگانه را به او تبدیل میکنن مانند
لطفا به لوطفا
دوقلو به دوقولو
دکتر به دوکتور
قلوه عربی است .
ولی دوقلو تورکی است ؛
در اصل دوغولو است ، یعنی زاده شده
قلوه :قُل در زبان فارسی وعرب به معنای حلقه وچیز مدور می باشد و پسوند وه یا به را ما در کلماتی مانند کلبه ( سایبان ) - گربه - دنبه
می بینیم همچنین سنگها ی گرد و سیغلی کنار رودخانه را قلبه سنگ می گویند
کلمه دوغلو نیز در اصل به معنای دو چیز گرد بوده است

گرده

بپرس