مال

/ma~Al/

مترادف مال: بازگشت، مرجع، محل بازگشت، عاقبت، فرجام، سرانجام، پایان، نتیجه | تمکن، تمول، ثروت، خواسته، دارایی، مایملک، مکنت، ملک، نعمت، نوا، هستی، جنس، کالا، متاع، پول، وجه، سرمایه، طرفه، دندان گیر، باب دندان، درخورتوجه، اهل، شهروند، احشام، حیوان، دواب، آن، متعلق به

برابر پارسی: فرجام، داشته، دارایی، داراک، توان، بازگشت، از آنِ

معنی انگلیسی:
goods, property, wealth, rub thou, beast of burden, riding animal

لغت نامه دهخدا

( مآل ) مآل. [ م َ ] ( ع مص ) اَول . بازگشتن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). آل الیه اولا و مآلاً؛ به سوی او بازگشت. ( از اقرب الموارد ). || کم شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) جای بازگشت. ( دهار ). مرجع. ( اقرب الموارد ). جای رجوع و جای بازگشت... این لفظ صیغه ٔاسم ظرف است از «اول » که بر وزن «قول » است به معنی برگردیدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). جای رجوع و جای بازگشت و مقصد و مرکز و مآب. ( ناظم الاطباء ). بازگشتنگاه. بازآمدنگاه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
حضرت او تا بود اعیان ملت را مآل
مجلس او تا بود ارکان دولت را مآب
ملت پیغمبری هرگز نیابد انقطاع
دولت شاهنشهی هرگز نبیند انقلاب.
امیرمعزی.
|| نتیجه و انجام و عاقبت و سرانجام و سرگذشت. ( ناظم الاطباء ). به معنی انجام کار مستعمل است. ( غیاث ) ( آنندراج ). نتیجه. ( اقرب الموارد ). عاقبت امر. پایان کار. فرجام. مقابل حال. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
چون سوی دانا به آمال مآل
گر نباشد شاید از من خند خند.
ناصرخسرو.
به دقایق حیله گرد آن می گشتند که مجموعی سازند مشتمل بر مناظم حال و مآل. ( کلیله و دمنه ). اما تو اشارت مشفقان و قول ناصحان سبک داری و آنچه به مصلحت مآل و حال تو پیوندد بر آن ثبات نکنی. ( کلیله و دمنه ). و فایده حذق و کیاست آن است که عواقب کارها دیده آید و در مصالح حال و مآل غفلت برزیده نشود. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 378 ). ذکر بهاءالدوله و مآل کار او. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 387 ).
شاه دید آن اسب رابا چشم حال
وان عماد الملک با چشم مآل.
مولوی.
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیش بینی.
حافظ.
- احوال خیرمآل ؛ چگونگی و وقایعی که عاقبت و سرانجام آنها به خوبی و خوشی باشد و کیفیات خوش بختانه. ( ناظم الاطباء ).
- افعال شقامآل ؛ کارهایی که نکبت و خواری آورند. ( ناظم الاطباء ).
- بالمآل ؛ سرانجام. عاقبةالامر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- بی مآل ؛ بی نتیجه و بیهوده. ( ناظم الاطباء ).
- خیرالمآل ؛ خوبی سرانجام. خوشی عاقبت :
شکر یزدان را که روزی کرد از این خدمت مرا
لذت خیرالمآل و راحت حسن المآب.
امیرمعزی.
- ظفرمآل ؛ که به پیروزی پایان یابد. که سرانجام آن با پیروزی توأم باشد : رایت ظفرمآل قرین دولت و اقبال به صوب ماوراءالنهر شتابد. ( حبیب السیر چ قدیم تهران ج 2 ص 179 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دارایی، آنچه درملک شخص باشد، اموال جمع، مرجع، بازگشت، جای بازگشت، عاقبت
( اسم ) ۱- آنچه در ملک کسی باشد آنچه که ارزش مبادله داشته باشد دارایی خواسته جمع : اموال : ... مانند حب جاه ومال و یا طلب نیکنامی . توضیح عبارتست از هر چیزی که انسان میتواند از آن استفاده کند و قابل تملک باشد . میان. مال و شئ باید فرق گذاشته شود و این فرق همان فرق بین عموم و خصوص است هر مالی شئ است ولی هر شیئی مال نیست مثلا آفتاب وهوا و دریا شی ئاند و مال نیستند زیرا هیچکس نمیتواند دعای مالکیت انخصاری آنهارا بنماید ولی غالبا در عمل بین مال و شئ فرق گذاشته نمیشود و این دو لغت یکی بجای دیگری استعمال میگردد. ۲- حاصل ضرب عددی در نفس خود چنانکه ۴ ۴ ۱۶ شانزده را مال گویند توان . توضیح مال و مجذور یکی است منتهی مال را در جبر و مقاله بکار میبرند و مجذور را در حساب . ۳- مرغزار بادرخت . ۴- چارپا مانند اسب و استر و جز آنها . یا مال . ۱- ملک متعلق به : مال من مال او : مضمون غیر مال سخنور نمی شود وز دست اینکه حسرت اسباب می برد . ( محسن تاثیر آنند . ) ۲- مربوط به : این قضیه که میخواهم نقل کنم مال دوسال قبل است ... یا مال بی صاحب . ۱- مالی که صاحب نداشته باشد . ۲- چیزی که آنرا ارزان فروشند یا درنگاهداری آن اهمال کنند . یا مال غایب . مالی که مالکش پیدا نباشد مجهول المالک . چنین مالی را در قدیم دولت ضبط میکرد تا صاحب پیدا شود : ملک دنیا را که هر کس پنج روزی صاحب است پادشاهان عاریت دارند مال غایب است . ( مخلص کاشی آنند . ) یامال کاسب . ۱- چیزی که بسیار ارزان شود مثلا میوه ( یعنی چندان ارزان شده که کسبه هم میتوانند بخرند ) : ای دل نماند خیر ز کالای عاشقی جز در متاع ابله کان مال کاسب است . ( محمد قلی سلیم آنند . ) ۲- جنسی که بسیار دوام کند مانند سقرلات مخمل و غیره ( نوشته اند شاه عباس مقرر داشته بود که قماشهای مذکور مخصوص کاسبان واهل حرفه باشد تازود محتاج به تبدیل لباس نشوند ) : برنمیدارد مداری بر در اهل ستم مخمل وصوف و سقرلاتی که مال کاسب است . ( مخلص کاشی آنند ) یا مال کاسد . مالی که کم فروخته شود و خریدار اندک داشته باشد . یا مال واجب . مال وزری معین که ادای آن برذم. کسی واجب باشد . یا مال وجهات . ۱- نقد و اسباب و اشیائ : برخاست هر که زودتر از آفتاب ازوست مال و جهات مملکت شبروان صبح . ( حسین خالص آنند . ) توضیح در مصطلحات الشعرائ شعری از حسین خان خالص شاهد آورده که صریحا از روی وزن شعر و اضح میشود که باید این کلمه را مال و جهات یعنی بضم لام و عطف جهات بر آن ( نه مال وجهات چنانکه آقای مینورسکی پیشنهاد کرده اند ) باید خواند . قرین. دیگر بر اینکه عنصر دوم این مرکب جهات است نه وجهات آنست که کلم. جهات درفرمان سلطان یعقوب آق قویونلو مکررا ( گویا سه مرتبه ) تنها ( یعنی بدون علاو. مال ) استعمال شده است بمعنیی قریب بمعنی مذکور یعنی عایدات و محصولات و نحوذلک . ولی حاصل آنکه مالو جهات ( مال و جهات ) بمعنی عایدی املاک است از نقد ( مال ) و محصولات و اجناس ( جهات ) یعنی مالوجهات بمعنی عایدی املاک و اراضی است وشاید علی الخصوص عایدی املاک و اراضی دولتی یا اعم از دولتی و غیر دولتی .
مرد فربه سطبر

فرهنگ معین

( مآل ) (مَ ) [ ع . ] (اِ. ) عاقبت ، سرانجام .
[ ع . ] (اِ. ) دارایی ، ثروت . ج . اموال .

فرهنگ عمید

( مآل ) ۱. جای بازگشت.
۲. حاصل، نتیجه.
۳. عاقبت.
۱. = مالیدن
۲. مالنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): خشت مال، نمد مال.
۳. مالیده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پای مال.
۱. دارایی.
۲. آنچه در ملک شخص باشد.
۳. چهارپای بارکش مانند اسب، استر، الاغ و مانند آن.
۴. [مجاز] در خور توجه و دندان گیر.
۵. [قدیمی] مالیات، خراج.
* مال جامد: زر و سیم، مال صامت.

گویش مازنی

/maal/ نشانه رفتن چیزی - دام اهلی ۳مالنده اثر ۴سرمایه

واژه نامه بختیاریکا

خانه
روستا؛ ده
جیفه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مال همان سرمایه و ثروت انسان است که در آموزه های دینی از احکام ویژه ای برخوردار است.
مال، چیزی است که مورد توجّه انسان قرار گیرد، و انسان بخواهد مالک آن شود، گویا این کلمه از مصدر «میل» گرفته شده است، چون مال، چیزی است که دل آدمی به سوی آن متمایل می شود.
فواید مال
مال، مانند ماری است که هم دارای زهر کشنده و هم دارای پادزهر است، یعنی ممکن است انسان به وسیله آن مسموم شود وهم ممکن است دفع مسمومیّت نماید. بنابراین، همان طور که مال، ناهنجاری هایی را در ظاهر و باطن آدمی، ایجاد می کند، فایده هایی نیز دارد که زیانهای ناشی از آن را بر طرف می سازد.فواید مال به دو دسته تقسیم می شود: دنیوی و اخروی.
فواید دنیوی مال
مال باهمه خوبی ها و فوایدی که دارد، گاهی مشکل آفرین و فساد آور است. اگر انسان به بیماری «مال دوستی» و «دنیا طلبی» گرفتار شود، و ثروت اندوزی را هدف خود قرار دهد، از کمالات روحی و اخلاقی باز می ماند.انسان باید به مال، به عنوان ابزار زندگی نگاه کند و بداند که مال برای انسان خلق شده است نه انسان برای مال، در غیر این صورت، مفاسدی که در زیر می آوریم گریبان گیر وی خواهد شد:
← غفلت از یاد خدا
...

[ویکی الکتاب] معنی مَّالِ: مال - دارایی
معنی مَالِ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ: کافران را چه شده ؟ (فَمَالِ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ :پس کافران را چه شده که به تو چشم دوخته به سویت شتابانند؟)
معنی مَالِ هَـٰذَا ﭐلْکِتَابِ: این چه کتابی است
معنی مَالِیَهْ: مال من
معنی رِّبَا: نمو و زیاد شدن مال
معنی خُلَطَاءِ: شریکها ( چون مال خود را با هم مخلوط میکنند )
معنی عَائِلاًَ: تهی دستی که از مال دنیا چیزی ندارد
معنی لَا یَرْبُواْ: زیاد نمی شود (از"ربا" به معنی نمو و زیاد شدن مال)
معنی یَرْبُوَاْ: که زیاد شود (از"ربا" به معنی نمو و زیاد شدن مال)
معنی یُخْسِرُونَ: بکاهند(خسران نقص در اصل مال است)
معنی یُرْبِی: زیاد می کند - فزونی می دهد (از"ربا" به معنی نمو و زیاد شدن مال)
معنی إِنفَاقِ: بخشیدن-بذل مال و صرف آن در رفع حوایج خویشتن و یا دیگران
ریشه کلمه:
مول (۸۶ بار)

آنچه انسان مالک شود. در قاموس و اقرب گفته: «اَلْمالُ مامَلَکْتَهُ مِنْ‏کُلِ شَیْ‏ءٍ» و نیز گفته‏اند مال در نزد اهل بادیه چهارپایان است، «مال» مذکر و مونث هر دو آید گویند «هُوَمالٌ» و «هِیَ مالٌ». . مقابله‏مال بابنون نشان می‏دهد که مراد از مال متاع دنیا است و آنگاه که گوییم: . نسبت حقیقی است که متاع دنیا دراصل مال خداست. . راغب گوید: مال را از آن مال گویند که پیوسته مائل و زائل است (از این گروه به آن گروه میل می‏کند) و از این جهت عرض خوانده شده (که عارضی است و دوام ندارد) و بر این است قول آنکه گفته «اَلْمالُ قَحْبَةٌ تَکُونُ یَوْماً فی بَیْتِ عَطَّارٍ وَیَوْماً فی بَیْتِ بَیْطارٍ». مال مانند زن زناکاری است، روزی درخانه عطار و روزی درخانه جراح است. . ظاهرا مراد از زینت اثاث البیت وذکر اموال ذکرعام بعد ازخاص است و اینکه بعضی زینت را خوش قیافه بودن گفته‏اند درست نیست . * . در این آیه مراد از «اَمْوالَکُمْ» ظاهرا اموال سفهاء است ولی نسبت آن به ضمیر «کُمْ» از آن است که سفه مثل مجنون محجور و ممنوع التصرف است. باید بامالش او را اداره کرد و طعام و پوشاک داد، در اینصورت مال، مال عقلا است ،مال کسانی است که طریق کسب و خرج آن را می‏دانند. در المیزان گفته: مراد از اموال در حقیقت اموال سفهاء است به نوعی از عنایت به اولیاء سفهاء نسبت داده شده است. بعضی‏ها آنرا اموال دیگران دانسته وگفته‏اند: مراد از آیه آن است که انسان مال خویش را به سفهاء و اطفال ندهد بلکه اگر واجب النفقه‏اند به آنها کسوت و طعام بدهد ولی ظاهرا مراد معنای اول است.

دانشنامه عمومی

مال (فیلم). مال یا مرکز خرید ( به انگلیسی: Mall ) و مرکز خرید: یک روز برای کشتن ( به انگلیسی: Mall: A Day to Kill ) فیلمی محصول سال ۲۰۱۴ و به کارگردانی جو هان است. در این فیلم بازیگرانی همچون وینسنت دن آفریو، جینا گرشان، کامرون مانهن، جیمز فرش ویل، جان هنسلی، سیانائو اسمیت - مکفی، استیفن تیلور، رید اوینگ، پیتر استورماره، بنگا آکینابه و کیمبرلی کین ایفای نقش کرده اند.
عکس مال (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

واژه عربی و صیغۀ ماضی از ماده «میل» به معنی «خواست ـ مایل شد». در فارسی مطلق دارایی و هر چیز مادی (مانند اتومبیل، زمین) یا معنوی (مانند حق مالکیت، حق التأدیب) که از نظر اقتصادی ارزش دادوستد و مبادله با پول یا کالا داشته باشد. جلد اول قانون مدنی ایران در باب اول به «بیان انواع اموال» پرداخته است اما خود مال در قانون تعریف نشده است. انواع اموال که در قانون مدنی مورد بحث قرار گرفته مشتمل است بر اموال منقول، غیرمنقول، اموال مثلی، اموال قیمی، اموال عمومی، اموال مجهول المالک و مباحات. اما حقوق دانان تقسیمات دیگری هم برای مال کرده اند.
اموال مادی و غیرمادی. مال مادی، هر چیزی است که قابل لمس و رؤیت باشد و در خارج از ذهن وجود دارد مانند اتومبیل، زمین. مال معنوی، آن است که در عالم خارج وجود ندارد و در ذهن، اعتبار و تصور می شود، هر چند ممکن است موضوع آن در عالم خارج وجود داشته باشد مانند حق مالکیت صنعتی بر حق الاختراع یا دانش فنی، یا حق علائم تجاری، یا حق التألیف، یا حق سازنده آثار هنری و موسیقی و فیلم و نقاشی، یا برنامه های رایانه ای.
عین و منفعت. اموال مادی ممکن است به صورت عین ملموس خارجی باشد مانند خانه و اتومبیل، یا به صورت منافع و ثمره حاصل از مال که به صورت تدریجی حاصل می شود، مانند قابلیت سکونت در خانه یا دایر کردن محل کسب و تجارت در مغازه که به اجاره واگذار شده باشد. در این مثال، خود خانه یا مغازه، مالی عینی است ولی قابلیت استفاده از آن که به اجاره واگذار می شود، منفعت نام دارد. منفعت، ممکن است عینی باشد مانند پوست و شیر دام یا میوه درخت، یا غیرملموس مانند منفعت حاصل از خانه و مغازه که در عالم خارج قابل مشاهده نیست اما از نظر حقوقی مالیّت دارد. ویژگی منافع آن است که با استفاده از آن، مستهلک می شود اما عین مال که منشأ تولید آن منفعت است، باقی می ماند. در بعضی اموال، تفکیک عین و منفعت ممکن نیست زیرا با استفاده از منافع، عین مال هم از بین می رود مانند اغذیه، و از این رو قابل اجاره دادن نیست.
مال منقول و غیرمنقول. مال منقول آن است که بتوان آن را جابه جا کرد بدون این که به خود مال یا محل آن مال صدمه ای وارد شود مانند کتاب، اتومبیل، حیوانات، ماشین آلات صنعتی قبل از نصب در کارخانه (ماده ۱۹ قانون مدنی). دسته دیگر از اموال منقول، اموالی است که ذاتاً قابل جابه جایی نیست اما قانون آن ها را در حکم منقول دانسته است. به موجب ماده ۲۰ قانون مدنی «کلیه دیون از قبیل قرض و ثمن مبیع و مال الاجاره عین مستأجره از حیث صلاحیت محاکم در حکم منقول است، ولو این که مبیع یا عین مستأجره از اموال غیرمنقول باشد» هم چنین است حقوق معنوی از قبیل حق الاختراع یا حق التألیف یا حق اکتشاف که از لحاظ صلاحیت دادگاه، در حکم اموال منقول است. مال غیرمنقول، مالی است که ذاتاً غیرمنقول است و قابل جابه جاکردن نیست مانند زمین و ابنیه، و نقل آن از محلی به محل دیگر مستلزم خرابی یا نقص مال یا محل استقرار آن شود (ماده ۱۲ قانون مدنی). بعضی اموال با این که ذاتاً منقول می باشند، اما به حکم قانون در شمار اموال غیرمنقول هستند که آن ها را «غیرمنقول حکمی» گویند و سه نوع است: ۱. اموالی که به واسطه عمل انسان و نصب آن ها در زمین یا ساختمان، قابل جابه جاکردن نیست مگر با خرابی خود مال یا محل نصب آن، مانند مجسمه یا پرده نقاشی که روی دیوار نصب یا ترسیم شده، (مواد ۱۲ الی ۱۶ قانون مدنی)؛ ۲. اموالی که برای استفاده در کشاورزی لازم است و مالک آن ها را برای قطعه زمین کشاورزی اختصاص داده باشد مانند بذر و تراکتور و حیوانات، و اسباب و ادوات کشاورزی یا تلمبه و ماشین آلات که از حیث صلاحیت دادگاه در حکم غیرمنقول است (ماده ۱۷ قانون مدنی). ماشین آلات صنعتی و تولیدی پس از نصب در محل کارخانه، در حکم غیرمنقول است زیرا جابجایی آن ها معمولاً مستلزم خرابی است؛ ۳. حقوق عینی مربوط به اموال غیرمنقول، مانند حق سکونت یا حق ارتفاق نسبت به ملک مجاور. نقل و انتقال اموال غیرمنقول تابع تشریفات خاصی است و باید در دفترخانۀ اسناد رسمی ثبت شود. زن، از ماترک غیرمنقول شوهر فقط از قسمت ابنیه و اشجار ارث می برد. حق شفعه (← حق_شفعه) خاص غیرمنقول است. از نظر قانون تجارت معاملات غیرمنقول تجارت محسوب نمی شود. طبق قانون نحوه استملاک اتباع بیگانه مصوب ۱۶/۳/۱۳۱۰ خارجیان از تملک غیرمنقول ممنوع اند، مگر برای سکونت یا شغل یا صنعت آنان لازم باشد که در این صورت تابع تشریفات و شرایط خاصی است.
مال مِثلی و مال قیمی. اموال مثلی آن است که نظیر و شبیه آن زیاد باشد و با ذکر نوع و مقدار بتوان آن را مشخص نمود، مانند اتومبیل، حبوبات یا البسه. اما قیمی (بر وزن پیری) نقطۀ مقابل مثلی است و آن مالی است که مشخصاً مورد نظر باشد و شبیه و نظیر نداشته باشد، مانند یک نسخۀ خطی دیوان حافظ که مثلاً توسط خوشنویس خاصی، نوشته شده باشد، و به هر حال اشباه و نظایر آن نوعاً زیاد نیست. ملاک اصلی در تشخیص این که مال مثلی است یا قیمی، نظر طرفین است. ماده ۹۵۰ قانون مدنی مال مثلی و قیمی را این گونه توصیف کرده است: «مثلی که در این قانون ذکر شده، عبارت از مالی است که نظایر آن نوعاً زیاد و شایع باشد مانند حبوبات، و قیمی مقابل آن است، مع ذلک تشخیص این معنی با عرف است».
اموال عمومی و اموال خصوصی. تقسیم بندی اموال به عمومی و خصوصی، به اعتبار مالک آن است و نه نوع مال. اموال خصوصی اعم از منقول یا غیرمنقول، آن است که توسط اشخاص خصوصی قابل تملک و معامله است و اموال عمومی، اموالی است که مالک آن دولت یا سازمان ها و مؤسسات عمومی است و یا در اختیار دولت است. اموال عمومی، متعلق به عموم افراد جامعه است و شخص خاصی مالک آن نیست و برای مصلحت عامه مورد استفاده قرار می گیرد و درآمد حاصل از آن نیز به مصرف عموم مردم می رسد. اموال عمومی، به دو گروه عمده تقسیم می شوند: اموال عمومی که در تملک دولت است، مانند استحکامات، پادگان های نظامی، عمارت های دولتی و موزه ها و آثار تاریخی و امثال آن. این اموال برای استفاده و انتفاع عمومی است و قابل تملک خصوصی نیست. گروه دیگر اموالی است که در اختیار شهرداری ها و سایر مؤسسات عمومی است مانند طرق و خیابان ها، پل ها، قنوات (ماده ۲۵ قانون مدنی). اداره این دو گروه اموال عمومی تابع مقررات خاصی است و دولت یا شهرداری ها نمی توانند آن ها را از حوزۀ مالکیت عمومی خارج نمایند یا بفروشند، مگر مصالح عمومی اقتضا نماید که در این صورت وجوه حاصله از فروش یا تبدیل آن ها، جزو اموال عمومی است (ماده ۲۶ قانون مدنی). اموالی که شرکت ها یا مؤسسات تجاری یا اقتصادی دولتی در اختیار دارند و در عملیات تجاری به کار می برند، توسط اشخاص خصوصی قابل تملک نیست، مانند کارخانه ها یا ماشین آلات و حتی سهام متعلق به شرکت های بازرگانی دولتی و اموال بانک های دولتی.
اموال مجهول المالک. اموالی است که سابقاً مالک خاص و معیّن داشته، اما به عللی از قبیل اِعراض مالک یا به جهت جنگ یا زلزله یا سیل، هویت مالک مجهول است و راهی برای یافتن مالک وجود ندارد. این اموال، با اذن حاکم (دادستان) به مصرف فقرا می رسد (ماده ۲۸ قانون مدنی). مطابق اصل ۴۵ قانون اساسی انفال و ثروت های عمومی از قبیل اراضی موات، معادن، دریاچه ها، رودخانه ها، کوه ها، دره ها، جنگل ها، نیزارها، بیشه های طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث و اموال عمومی که از غاصبین مسترد شود در اختیار حکومت اسلامی است تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آن ها عمل نماید و تفصیل و ترتیب استفاده از هر یک را قانون معیّن می کند. در فقه، ارث بدون وارث و اموال مجهول المالک در اختیار فقیه جامع الشرایط بوده و اداره و مصرف آن ها ازجمله امور حسبی است.
مباحات. ماده ۲۷ قانون مدنی به تبعیت از فقه امامیه، مباحات را در شمار اموال آورده و آن را چنین تعریف کرده است: «اموالی که ملک اشخاص نمی باشد و افراد مردم می توانند آن ها را مطابق مقررات مندرجه در این قانون یا قوانین مخصوصۀ مربوط به هر یک از اقسام مختلف آن ها، تملک کرده و یا از آن ها استفاده کنند، مباحات نامیده می شوند، مثل اراضی موات یعنی زمین هایی که معطل افتاده و آبادی و کشت و زرع در آن ها نباشد». اموال مباح، ازجمله اموالی است که مالک خاص ندارد ولی هر کس بر آن ها وضع ید نموده و تصرف کند و آن ها را حیازت نماید مالک آن می شود (← حیازت_مباحات). قانون مدنی مباحات را به شش گروه تقسیم کرده است: اراضی موات، آب ها، معادن، اشیا و حیوانات گم شده (لقطه و ضاله)، دفاین، شکار (مواد ۱۴۶ تا ۱۸۲ قانون مدنی) و احکام هر کدام را جداگانه بیان کرده است. اموال مباح و سایر اموالی که مالک خاص ندارد، ازجمله ثروت های عمومی است که طبق اصل ۴۵ قانون اساسی در اختیار حکومت اسلامی است.
مال مُشاع. مالی که بین چند نفر مشترک باشد و هر کدام از مالکین در تمام اجزا آن مال، سهم مالکانه داشته باشند. وضع مالکیت مال مشاع را «اشاعه» گویند. مالکیت مشاع ممکن است به طور قهری ایجاد شود مانند مالکیت ورثه نسبت به آن قسمت از ماترک متوفی که به ارث رسیده است. یا به صورت اختیاری باشد، مانند قرارداد شرکت بین دو یا چند نفر که مال موضوع مشارکت، مال مشاع است. مادام که مال مشاع تقسیم یا افراز (← افراز_(حقوق)) نشده، هر یک از مالکین مشاعی نسبت به سهم مالکیت خود، حق استفاده و تصرف آن را دارند.
مال مَفروز. مفروز به معنای جداشده و مجزاشده است و منظور سهم هر مالک در مال مشاع، پس از افراز و تفکیک و تعیین حصۀ مالکین مشاعی است، مال مفروز بیشتر در غیرمنقول مصطلح است و آن هنگامی است که قطعه ای از یک زمین، یا طبقه ای از ساختمان، تفکیک و جدا شود و برای آن سند مالکیت جداگانه صادر گردد. قطعه زمین جداشده یا طبقه ساختمان که تفکیک شده را، مال مفروز گویند.

جدول کلمات

دارایی

مترادف ها

wealth (اسم)
غنا، وفور، سامان، دارایی، خواست، سرمایه، مال، زیادی، ثروت، توانگری، تمول، سرکیفی

effects (اسم)
عوامل، متاع، چیز، مال

property (اسم)
خیر، استعداد، دارایی، خواست، خاصیت، مال، ویژگی، صفت خاص، ولک

fortune (اسم)
طالع، دارایی، اتفاق افتادن، شانس، بخت، مال، خوش بختی، ثروت، بحی واقبال

riches (اسم)
پول، مال، ثروت، جواهرات، ثروت زیاد، وسیله ثروتمندی

lucre (اسم)
سود، پول، مال، غرض، ربا

فارسی به عربی

ثروات , ثروة , ل

پیشنهاد کاربران

مال
گویش:mal
پارسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:دارایی
واژه مال
معادل ابجد 71
تعداد حروف 3
تلفظ māl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( بن مضارعِ مالیدن )
مختصات ( اِ. )
آواشناسی mAl
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع
واژه مال از ریشه ی واژه ی پارسی مالیدن است
...
[مشاهده متن کامل]

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه مالیدن
معادل ابجد 135
تعداد حروف 6
تلفظ mālidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: mālitan]
مختصات ( دَ )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

مال به زبان لکی یعنی خانه مردم شهر های غرب کشور
واژه مال از واژگان اصل پارسی چون در زبان یا گویش لربختیاری هست عشایر گفت می شود گویش یا زبان لری بختیاری پیشه این زبان یا گویش پارسی میانه باستان ایران می رسددر ترکی میشودm�lk و در عربی ملکیة این واژه یعنی مال پارسی هزار درصد پارسی اصل است.
معنی مال از کردی می شود خانه
مال در زبان لری به ویژه در لکی و بختیاری به معنی ثروت و دارایی یا خانه استفاده میشود و در مینجایی ( لری خرم آبادی ) هم استفاده میشود اما بیشتر بجای مال از کلمه هونه استفاده میشود.
مال و مانی ( money ) به گمان بسیار هندواروپایی هستند نه از زبان تازی.
مال در گویش های کوردی و لری به دو معنی به کار می رود. نخست به معنی خانه و سرزمین و دوم به معنی دارایی، این کلمه در مناطق فارسی زبان نیز بعضا به دو معنی فوق یعنی هم به معنی سرزمین و هم به معنی دارایی به کار می رود. به نظر می رسد ریشه این کلمه در زبان های باستانی ایرانی باشد.
در زبان ترکی استانبولی: مفهوم - معنی
خواسته
نان و نوا
( بسته به کابرد آن در گزاره )
آنِ
سپهر و زمین و زمان آنِ اوست / روان و خرد زیر فرمان اوست. فردوسی
رازدار من توئی ای شمع و یار من توئی/ غمگسار من توئی من آنِ تو، تو آنِ من. منوچهری
خدمت دوست عزیزی که احتمالا از سر ناآگاهی فرمودند که مال کلمه ای لکی هست و در لری به خانه تنها هونه میگویند، عرض کنم که هم هونه و هم مال در تمام شاخه های لری بختیاری و جنوبی استفاده میشود که البته در برخی
...
[مشاهده متن کامل]
مناطق تفاوت های ریز در معنی وجود دارد مثلا بعضی جاها نه فقط به خانه شخصی بلکه افزون بر اون به بخش کوچک اطراف خانه و خانه های همجوار روستا ویا دسته ای از سیاه چادر هاکه نزدیک هم برپا میشوند گفته میشود ، و چیزی که بر همگان اشکار هست این هستش که لری لکی و کردی پر هستن از کلمات مشترک در اوا و معنی که به یک ریشه واحد ختم میشوند ، و اینکه بگیم یک کلمه کاملا لری ، یا کاملا کردی یا کاملا لکی هست کاملا غیر علمی و تنها از روی تعصب قومی و قبیله ای هست.

مال در زبان کهن لکی به معنای خانه و مسکن میباشد.
مال کلمه ای لکی است نه لری در زبان لری به خانه حونه میگویند.
مال در زبان پارسی به معنای جانورانی همچون خر ، گاو و. . . است.
راه مال رو نیز به راهی که خر، گاو و. . . . می روند، اشاره دارد.
ثقل
سوزیان
( بیهقی )
در گویش تاتی مردم فشند در دامنه های جنوبی البرز مرکزی، مال به معنی حیوان چهارپای اهلی به طور اخص گاو است. خر و قاطر را سیاه مال و گوسفند را گوسندِ مال می گویند.
مال ( Mal ) : در زبان ترکی به معنی گاو هست همچنین به معنی دارایی و ثروت است
در کوردی دو معنا دارد
1. خانه و به ویژه داخل خانه
2. ثروت
کلمه مال از مان گرفته شده و مان از میهن و میهن از مئنن اوستایی که به معنی جای ماندن و قرارگرفتن میباشد ودرزبانهای لکی لری به معنی خانه و تملک میباشد
دام در زبان ملکی گالی بشکرد
حرکت
این واژه اربیده واژهء پارسی : اَردا یا اَرتا است و همریشه با واژه ء اروپایی art است ، مانند :
start : st - art
st= ایست ، ایستادن ، هالت ایستاده
art = اَرت ( در واژهء اَرتَخشیر ، اَردِشیر= هرکت نیرومند )
...
[مشاهده متن کامل]

گرته برداری : ایستارد ، ایستارت ، ایستَرد، ایست هرکت
برابر سازی : تکاغاز ، تَکاز ، ایستاز
arena = ورزشگاه که در آن ورزشکاران با هرکات ورزش می کنند.
اَرتش: دارای اَرت یا هرکت یا نیرو
پیش نهاد :
میتوان از این ریشه واژهء پارسی کارواژه ساخت :
اَرتیدن ، اَرتاندن
هَرتیدن ، هَرتاندن
هَرکیدن ، هَرکاندن
اَرتیدَن : اَرته ، اَرتا ، اَرتو ، اَرتَنده ، اَرتِش ، اَرتاک ، اَرتشگاه
اَرتید ، اَرتیده، اَرتیدار ، اَرتیدمان. . .

Wealth، مال
Wealth ( مال ) - مال māl. واژه مال عربی نیست بلکه آریایی و ریشه آن در سنسکریت मल् mal به مانای دارایی و دارندگی است.
در گویش بختیاری علاوه بر اینکه به دارایی هم می گویند
به چندخانواده عشایری از خویشاوندان بسیار نزدیک هم می باشند و در جایی گرد هم چادر بر پا می کنند مال می گویند.
پس از خانواده کوچکترین واحد عشایری است و در بین عشایر بختیاری بسیار رایج و واحد شناسایی تش می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

تقسیم بندی عشایر:ایل، طایف، تیره، تش
که خود تش شامل چندین مال است وهر مال به نام یکی از ریش سفیدان تش می باشد.

مال در زبان ترکی دو معنی دارد که عبارت است از: گاو - ثروت و دارایی
در زبان لکی به معنی خانه است
در متون دوره ی ساسانی و به ویژه متون قانونی ( دادی ) به مال یا ملک می گفتند "خویشبود" برساخته از واژگان "خویش" و "بود"، به چم چیزی که از آن خویشتن باشد. این واژه بارها در متن" مادِگانِ هزار دادِسْتان" آمده.
مال
این واژه ای پارسی است که در هزاران سال میان ایرانیان و سامیان مانند واژه های فراوان دیگر داد و گرفت شده است ؛ این فراپُرس نباید دُشوار به نگر آید چون این دو توده همسایه هم بودند و هستند ، همان گونه که تورانیان ( تُرکیان ) هم با اُیغور ها همسایه بودند ، از این روی داد و ستد زبانی ، فرهنگی ، دینی و . . . انجام میگیرد
...
[مشاهده متن کامل]

به نگر من واژه ی مال همان واژه ی مار در آمار و شمار است که وات "ر" به "ل" آلیده شده است ، با این روشنگری که مال یا مار داشته هایی است شماردنی پذیر .
از سویی به خریدگاه های بزرگ هم در آمریکا mal
می گویند که گویای همین مینه است.
واژه ی supermarkt هم این واژه را دارد :
super = زِبَر ، اَبَر
mar = مار یا مال
kt = پسوند کَد یا کَده در پارسی :
supermarkt = زِبَرمارکَد ، زِبَرمالکَده ، اَبَرمارِشگاه

سرمایه
در زبان آذری به گاو و هر حیوان باربر و یدک کش مال گفته شده . در زبان کره ای به اسب مال می گویند . در اصطلاح ترکی مال به آدم نفهم و کودن و کم عقل هم گفته شده . در قدیم به اسب هایی که کالیسکه را می کشیدند مال گفته می شد . مالبند چوب بلندی بود در جلو درشکه و ارابه که اسب ها را به طرفین آن می بستند.

Wealth، مال
Wealth ( مال ) - مال māl. واژه مال عربی نیست بلکه آریایی و ریشه آن در سنسکریت मल् mal به مانای دارایی و دارندگی است.

این واژه ایرانی است چون :
ریشه واژه مال به معنای گنجینه در لغتنامه سکایی - ختنی در لغت malysaka* به معنای خزانه دار سلطنتی royal treasurer ثبت شده است.

*پیرس:
Dictionary of Khotan Saka by Harold Walter Bailey
در پهلوی " هیر ، آورتاک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
مال در زبان بختیاری به سیاه چادر های عشایر گفته میشود و درکل به معنی خانه است. مال با همین تلفظ به ثروت و دارایی نیز گفته میشود و علاوه برا آن به معنی از آن هم است به طور مثال یک نفر میگوید این کیف مال من است
ترجمه ترکی:گاو
ترجمه کردی:خانه
مال. ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، نشان، رّد پای، اثر. "چوی مال در شوونه، حرفه مال در نشوونه . " ، اثر چوب از بین می رود ولی اثر زخم زبان هرگز.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس