ناله

/nAle/

مترادف ناله: آه، جزع، شیون، فریاد، فغان، تضرع، زاری، گریه، مویه، زوزه، صیحه، ضجه، ندبه، نعره، آوا، نغمه، زخ، ژخ

معنی انگلیسی:
groan, moan, ululation, whimper, whine, complain, groan(ing), complaint

لغت نامه دهخدا

( نالة ) نالة. [ل َ ] ( ع اِ ) گرداگرد حرم یا میدان و ساحت مکه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ماحول الحرم اَو ساحة مکه. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || نالةالدار؛ قاعتها. ( معجم متن اللغة ). گشادگی سرای. ( منتهی الارب ). میان سرای. ( مهذب الاسماء ).
ناله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِمص ) ( از: نال ، نالیدن + ه ، پسوند اسم مصدر، اسم معنی ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). آواز و صدائی که از روی درد و زاری از آدمی برآید. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). زاری. فغان. ( فرهنگ نظام ). آواز بلند که از سوز دل باشد. ( غیاث اللغات ).افغان. نال. ( انجمن آرا ). نالش. آواز بلند که از سوز دل برآید. ( آنندراج ). زفیر. ( زمخشری ). حنین. أنین. بانگ زار و حزین بیمار و دردمند. ضجه :
به گرد اندرون تیر چون ژاله بود
همه دشت از آن خستگان ناله بود.
فردوسی.
از او بازگشتند با درد و جوش
به تیمار و باناله و باخروش.
فردوسی.
خروشید بسیار و زاری نمود
همی هر زمان ناله را برفزود.
فردوسی.
بیزارم از پیاله وز ارغوان و لاله
ما و خروش و ناله کنجی گرفته تنها.
کسائی.
زائر از تو به خرمی و طرب
درم ازتو به ناله و فریاد.
فرخی.
زدرد دل آن شب بدانسان نوید
که از ناله اش هیچکس نغنوید.
لبیبی.
نباشد بس عجب ناله ز بیمار.
( ویس و رامین ).
دور از تو مرا هجر تو کرده ست بحالی
کز مویه چو موئی شدم ازناله چو نالی.
مسعودسعد.
بار رفتن بر اشتر است ولیک
ناله بیهده درای کند.
سنائی.
جز ناله کسی همدم من نیست ز مردم
جز سایه کسی همره من نیست ز اصحاب.
خاقانی.
از ره چشم و دهان به اشک و به ناله
راز برون ده که رازدار تو کم شد.
خاقانی.
چندان برآمداز جگر آب ناله ها
کآفاق گشت زهره شکاف از فغان آب.
خاقانی.
در دل خوش ناله دلسوز هست
با شبه شب گهر روز هست.
نظامی.
دوش کان شمع نیکوان برخاست
ناله از پیر و از جوان برخاست.
عطار.
تا دور شدم من از در تو
از ناله دلم چو ارغنون گشت.
عطار.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

آوازسوزناک، صدایی که ازدردیاازسوزدل بر آید
(اسم ) ۱ - آرزوی بلندکه ازسوزدل ازدهان بر آورندوحاکی ازدرد وغم وغصه شکایت باشد: بگرد اندرون تیره چون ژاله بود همه دشت ازان خستگان ناله بود. ۲ - آوازبلند( مطلقا ) نعره :[ مغ چون آن حال بدیدسربزمین نهادوناله شادی باسمان رسانید...] ۳ - آوازی که از آلات موسیقی برخیزدنغمه : بانگ جوشیدن می باشدمان ناله بربط و طنبور و رباب . ( منوچهری لغ. ) ۴ - نوایی است ازموسیقی .۵- مناجات . ۶- رود کوچک جوی خرد.
محمد افندی بغدادی متخلص به ناله از پارس گویان قرن سیزدهم است .

فرهنگ معین

(لَ یا ل ) (اِ. ) ۱ - زاری ، صدای ناشی از درد یا ناراحتی . ۲ - نوایی است از موسیقی .

فرهنگ عمید

۱. صدایی که از درد یا از سوز دل برآید، آواز سوزناک.
۲. شکایت.

واژه نامه بختیاریکا

نیجِه؛ نیزه؛ آخ و نیجِه

جدول کلمات

حنین

مترادف ها

cry (اسم)
خروش، گریه، فریاد، بانگ، ناله، غریو، زاری، ضجه، عجز

grumble (اسم)
گله، ناله، لندلند

whimper (اسم)
ناله، زاری، شیون

moan (اسم)
شکایت، ناله، زاری

wail (اسم)
ناله، ضجه

groan (اسم)
شکایت، گله، ناله

whine (اسم)
ناله، فغان

dolor (اسم)
پریشانی، اندوه، ناله، مرض دردناک

dolour (اسم)
پریشانی، اندوه، ناله، مرض دردناک

mewling (اسم)
ناله، نق

فارسی به عربی

آهة , انین , تذمر , عویل

پیشنهاد کاربران

صفت: نالان
خواهش هم خانواده هم بگید
ناله و زاری از آنجا که از روی عجز و ناتوانی حادث میگردد به استناد مندرجات مثنوی معنوی و غزلیات حضرت حافظ می تواند سعی در رفع نواقص و کمبودها و رفع احتیاج معنی دهد.
ا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم حاصلم دوش به جز ناله شبگیر نبود.
ناله:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " ناله" می نویسد : ( ( ناله در پهلوی می بایست نالگnālag می بوده است؛ستاک واژه همان است که در "نی " نیز دیده می شود؛ ریخت کهن تر "نی" یا "نای" ند nad یا ناد nād بوده است؛ در زبان های ایرانی "د" و " ل"به یکدیگر بدل می توانند شد؛ از آن است که نال نیز در معنی نی به کار برده شده است ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( سوی بچّگان برد تا بشکرند
بدان ناله ی زار او ننگرند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۸۹. )

ناله : حنین ، فریاد ، آه ، مغان ، فریاد
***
مثال : او در حال ناله کردن است.
حنین، گریه، زاری، شیون، فغان، افغان، ندبه، آه، جزع، فریاد، تضرع، مویه، زوزه، صیحه، ضجه، نعره، آوا، نغمه، زخ، ژخ
گریه زاری - آه
حنین
زاری

بپرس