کوشش
/kuSeS/
مترادف کوشش: اهتمام، تقلا، تلاش، جدیت، جهد، سعی، فعالیت، مجاهدت، مداومت، مساعی
متضاد کوشش: تنبلی
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: سعی، تلاش، تقلا، ( اسم مصدر از کوشیدن )، کار و فعالیت اعم از جسمی یا ذهنی، ( در تصوف ) سعی در انجام ریاضت و سلوک، ( در قدیم ) جنگ و مبارزه
برچسب ها: اسم، اسم با ک، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
به کوشش نروید گل از شاخ بید
نه زنگی به گرمابه گردد سفید.
فردوسی.
چوبا مرگ کوشش نداردت سودکنون رزم رستم بباید شنود.
فردوسی.
چو یزدان کسی را کند نیکبخت ابی کوشش او را رساند به تخت.
فردوسی.
به کوشش به نگردد هیچ بدتر.( ویس و رامین ).
پس از چه رسد سرفرازی مراچو کوشش ترا گوی بازی مرا.
اسدی.
و آن جان ترا همی کشد زی چه با کوشش مور و گربزی راسو.
ناصرخسرو.
بجهد وکوشش با خویشتن بپای و بایست اگر به کوشش با گردش فلک نه بسی.
ناصرخسرو.
گر ز بهر خور و خواب است ترا کوشش پس به دست گلوی خویش گرفتاری.
ناصرخسرو.
چه کوشش پاسبان دولت است و تا رنج نکشند آسانی نیابند. ( فارسنامه ابن البلخی ).کوشش از تن طلب ، کشش از جان
جوشش از عشق دان ، چشش ز ایمان.
سنائی ( حدیقةالحقیقة ).
و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشه آخرت... ( کلیله و دمنه ).مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد.
حافظ.
- کوشش بی فایده ؛ سعی و جهد بی حاصل کوشش بیهوده : کس نتواندگرفت دامن دولت به زور
کوشش بی فایده ست وسمه بر ابروی کور.
سعدی.
و رجوع به ترکیب بعد شود- کوشش بیهوده ؛ سعی و تلاش بی فایده و بی حاصل. ( ناظم الاطباء ) :
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی.
مولوی ( مثنوی ).
- کوشش و کشش ؛ سعی و جذبه ( از طرفین ). ( فرهنگ فارسی معین ).|| عزم. توجه. ( ناظم الاطباء ). توجه. عزیمت. ( فرهنگ فارسی معین ). || اشتغال داشتن و مشغول گشتن. ( ناظم الاطباء ). || تفتیش کردن و جستجو نمودن. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). || جستجو و تجسس. || به دست آوردن. ( ناظم الاطباء ). || محنت کشیدن و رنج بردن. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). || قسر. مقابل طبیعت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کار صورت کاری است به جهد و کوشش و ماده ها به طبع از یکدیگر گشادن. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ).هرگز کاری که به کوشش بود با کاری که به طبع باشد برابر نبود. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ). || تلاش. تقلا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). اشتغال و کردار و کار و عمل و تلاش. ( ناظم الاطباء ). عمل. کردار. ( فرهنگ فارسی معین ) : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
کوشش (فیلم ۱۹۷۲). کوشش ( به هندی: Koshish ) فیلمی محصول سال ۱۹۷۷ و به کارگردانی گلزار است. در این فیلم بازیگرانی همچون سانجیو کومار، جایا باچان، آسرانی، دیلیپ کومار ایفای نقش کرده اند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: کوشش (فیلم ۱۹۷۲)
جدول کلمات
مترادف ها
کار، رنج، کوشش، سعی، زحمت، کارگر، حزب کارگر، درد زایمان
تقلا، کوشش، تلاش
تقلا، کوشش، کشش، زحمت، یدک کش
تقلا، کوشش، تلاش، سعی
عیار، ازمایش، کوشش، امتحان، عیارگری
دوره، بسط، کوشش، قطعه، اتساع، مدت، ارتجاع، خط ممتد
قصد، کوشش
رنج، ازمایش، کوشش، امتحان، محنت، مرافعه، محاکمه
ازمایش، کوشش، امتحان، ازمون
کوشش، تلاش، سعی، جد و جهد، مجاهدت، سعی بلیغ
خوی، تقلا، کوشش، کشش، اصل، خیل، نژاد، اسیب، زور، درد سخت، کشیدگی عضله، صفت موروثی، خصوصیت نژادی، در رفتگی یا ضرب عضو یا استخوان
جنبش، تقلا، کوشش، شلوغی، تکاپو، تلاش، های و هوی
کار، کوشش، مشت
تقلا، کوشش، تلاش، درهم و برهمی، بهم خوردگی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واژه کوشش
معادل ابجد 626
تعداد حروف 4
تلفظ [kušeš]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر )
مختصات ( ش ) ( حامص . )
آواشناسی kuSeS
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
واژه خیلی پارسی کوشش از ریشه ی اواژه ی پارسی کوشیدن هست
... [مشاهده متن کامل]
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه کوشیدن
معادل ابجد 390
تعداد حروف 6
تلفظ [kušidan]
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: kōxšītan]
مختصات ( دَ ) ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد 626
تعداد حروف 4
تلفظ [kušeš]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر )
مختصات ( ش ) ( حامص . )
آواشناسی kuSeS
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
واژه خیلی پارسی کوشش از ریشه ی اواژه ی پارسی کوشیدن هست
... [مشاهده متن کامل]
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه کوشیدن
معادل ابجد 390
تعداد حروف 6
تلفظ [kušidan]
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: kōxšītan]
مختصات ( دَ ) ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
diligence. . ارادت دکتر حسن هناره
به کوشش توان دجله را پیش بست
نشاید زبان بداندیش بست
بوستان سعدی
نشاید زبان بداندیش بست
بوستان سعدی
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید
به هر چیز خواهی کماهی رسید
ملک الشعرای بهار
به هر چیز خواهی کماهی رسید
ملک الشعرای بهار
سعی در کاوش یا تلاش با کاوش میشود کوشش
تمام کوشش خود را به کار می بردم تا . . . . . .
کوشش کوشل
کوشش: در این زبان ، کوخششن kōxšišn بوده است .
( ( به کوشش ازو کرد پوشش به رای
به گستردنی بد هم او رهنمای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 254. )
( ( به کوشش ازو کرد پوشش به رای
به گستردنی بد هم او رهنمای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 254. )
تلاش، جد، جهد، فعالیت ، هم، اهتمام
اشتراک گذاری ویدیو آموزشی
سعی و تلاش
فعالیت
تقلا
تلاش
جد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)