accept

/ækˈsept//əkˈsept/

معنی: موافقت کردن، پذیرفتن، قبول کردن، قبول شدن، پسندیدن
معانی دیگر: رضایت دادن، توافق کردن، اذعان کردن، تصدیق کردن، قبول داشتن، باور داشتن، به عهده گرفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accepts, accepting, accepted
(1) تعریف: to receive, esp. willingly.
مترادف: receive, take
متضاد: decline, rebuff, refuse, reject, resist, spurn
مشابه: adopt, assume, bear, pocket, welcome

- The teacher will not accept late papers.
[ترجمه E.x.o] معلم ورقه های دیر را قبول نمیکند
|
[ترجمه هانی] معلم کاغذهای دیر را نخواهد پذیرفت
|
[ترجمه گوگل] معلم مقالات دیرهنگام را قبول نمی کند
[ترجمه ترگمان] معلم روزنامه های دیر را نخواهد پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her parents taught her not to accept candy or treats from strangers.
[ترجمه هلیا] والدین او بهش آموختند که نباید شکلات یا آب نبات از افراد غریبه قبول کند
|
[ترجمه گوگل] والدینش به او یاد دادند که شیرینی یا غذای غریبه را نپذیرد
[ترجمه ترگمان] والدینش به او آموخته بودند که آب نبات را قبول نکنند و با غریبه ها رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give admittance or approval to.
مترادف: admit, adopt, receive
متضاد: bar, deny, disown, exclude, rebuff, reject, spurn

- Three colleges accepted her.
[ترجمه گوگل] سه کالج او را پذیرفتند
[ترجمه ترگمان] سه تا کالج او را پذیرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The townspeople didn't accept the newcomers.
[ترجمه گلی افجه] مردم آن شهر تازه وارد ها را قبول نمی کردند
|
[ترجمه گوگل] اهالی شهر تازه واردها را نمی پذیرفتند
[ترجمه ترگمان] مردم شهر تازه واردان را نمی پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The journal accepted my article.
[ترجمه گوگل] مجله مقاله من را پذیرفت
[ترجمه ترگمان] ژورنال مقاله مرا پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to regard as valid or correct.
مترادف: believe, buy, take
متضاد: deny, doubt, question, reject, repudiate
مشابه: abide, acknowledge, admit, agree, allow, assume, credit, recognize, swallow, understand

- We accepted his conclusions without question.
[ترجمه گوگل] ما نتیجه گیری های او را بدون تردید پذیرفتیم
[ترجمه ترگمان] ما نتیجه گیری او را بدون سوال قبول کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I hope the teacher accepts your explanation.
[ترجمه M.F] امیدوارم معلم توضیحاتت رو بپذیره
|
[ترجمه گوگل] امیدوارم استاد توضیحات شما را بپذیرد
[ترجمه ترگمان] امیدوارم معلم توضیحات شما را بپذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I accept that this is a serious problem, but I don't agree with your proposed solution.
[ترجمه سارا کاووسی] قبول دارم که این یک مشکلِ جدی است اما من با راه حلِ پیشنهادیِ شما موافقت نمی کنم.
|
[ترجمه گوگل] من قبول دارم که این یک مشکل جدی است، اما با راه حل پیشنهادی شما موافق نیستم
[ترجمه ترگمان] قبول دارم که این یک مشکل جدی است، اما من با راه حل پیشنهادی شما موافق نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to make a positive reply to (an invitation or the like).
متضاد: abdicate, decline, refuse

- He surprised everyone by accepting his ex-wife's wedding invitation.
[ترجمه گلی افجه] او با قبول دعوت ، ، عروسی زن سابقش همه را شگفت زده کرد
|
[ترجمه گوگل] او با پذیرفتن دعوت عروسی همسر سابقش همه را شگفت زده کرد
[ترجمه ترگمان] او همه را با قبول دعوت عروسی همسر سابقش شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to regard as unavoidable; be resigned to.
مترادف: abide, brook, suffer, swallow, tolerate
متضاد: resist
مشابه: endure, stand, stomach

- They accept their situation and have no thought of rebelling.
[ترجمه گوگل] آنها وضعیت خود را می پذیرند و به شورش فکر نمی کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها وضعیت خود را می پذیرند و به این فکر نمی کنند که شورش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to receive something willingly.
مترادف: agree, consent
متضاد: decline, object

- That is very kind, but I cannot accept.
[ترجمه گوگل] این خیلی مهربان است، اما نمی توانم قبول کنم
[ترجمه ترگمان] این خیلی لطف دارد، اما نمی توانم قبول کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. accept my sincere congratulations
تهنیت صمیمانه ی مرا بپذیرید.

2. please accept my apologies
لطفا مراتب عذرخواهی مرا بپذیرید.

3. please accept my condolences
لطفا (مراتب) تسلیت مرا بپذیرید.

4. please accept my heartfelt condolences
(خواهشمندم) مراتب تسلیت صمیمانه ی مرا بپذیرید.

5. please accept my humble apology
لطفا پوزش فروتنانه ی مرا بپذیرید.

6. please accept my regrets
خواهشمندم پوزش مرا بپذیرید.

7. we accept this settlement without prejudice to our claim for a better settlement later on
این مصالحه را به شرطی می پذیریم که به حق ما نسبت به یک مصالحه ی بهتر در آینده صدمه نزند.

8. to accept a bill
قبولی برات را نوشتن

9. he will accept our offer, i trust
امیدوار هستم که پیشنهاد ما را بپذیرد.

10. i will accept god's will
من تسلیم مشیت الهی خواهم بود.

11. he does not accept any responsibility
او هیچگونه مسئولیتی را قبول نمی کند.

12. he has to accept doles
او مجبور است مقرری بگیرد.

13. legally bound to accept
قانونا ملزم به پذیرش

14. teachers should not accept gifts from their students
معلم نباید از شاگردانش هدیه قبول کند.

15. they disdained to accept the offer of peace
آنان پذیرفتن پیشنهاد صلح را تحقیرآمیز دانستند.

16. we did not accept their invitation
ما دعوت آنها را نپذیرفتیم.

17. she was ready to accept the challenges of the new job
او آماده بود که چالش های شغل جدید را بپذیرد.

18. these people will never accept surrender
این مردم هرگز تن به تسلیم درنخواهند داد.

19. they asked jaffar to accept the appointment of ambassador
از جعفر خواستند که شغل سفارت را قبول کند.

20. they were forced to accept the baltic states as a russian preserve
آنها را مجبور کردند که کشورهای بالتیک را به عنوان تیول روسیه بپذیرند.

21. we must learn to accept the rough with the smooth
باید بیاموزیم که سختی ها را به همراه راحتی ها بپذیریم.

22. he cannot choose but to accept our offer
چاره ای جز قبول پیشنهاد ما را ندارد.

23. it would be ill-advised to accept his gift
پذیرفتن هدیه ی او کار درستی نیست.

24. he would be a fool to accept your offer
اگر پیشنهاد تو را بپذیرد احمق است.

25. i am debating which offer to accept
دارم سبک و سنگین می کنم که کدام پیشنهاد را بپذیرم.

26. on second thought, i think i'll accept your offer
پس از اندیشه ی مجدد احتمالا پیشنهاد شما را قبول خواهم کرد.

27. it was higher salary that decided him to accept that job
حقوق بالاتر بود که باعث شد آن شغل را قبول کند.

28. our dilemma was whether to lower prices or to accept fewer sales
معضل ما این بود که اگر قیمت ها را کم نمی کردیم فروش ما کم می شد.

29. his looks and manner of speaking disposed the audience to accept his demands
قیافه و طرز حرف زدن او حضار را مستعد قبول کردن خواسته های او کرد.

30. I am here to accept the award on Ms. Winslet's behalf.
[ترجمه 🦥Moonlight] من اینجا هستم تا جایزه را از طرف خانم وینسلت بپذیرم
|
[ترجمه گوگل]من اینجا هستم تا از طرف خانم وینسلت جایزه را بپذیرم
[ترجمه ترگمان]من اینجام که جایزه خانم \"Winslet\" رو بپذیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موافقت کردن (فعل)
accede, acquiesce, consent, assent, agree, comply, approbate, accept, accord, go along, yea, conform, approve, come along, concur, homologate

پذیرفتن (فعل)
vouchsafe, admit, accept, embrace, receive, allow, hear, matriculate, listen

قبول کردن (فعل)
pass, adopt, accept, matriculate, accord, entertain

قبول شدن (فعل)
pass, accept

پسندیدن (فعل)
approbate, accept, allow, choose

تخصصی

[برق و الکترونیک] پذیرفتن
[ریاضیات] قبول کردن، قبولی، پذیرش

انگلیسی به انگلیسی

• receive; agree, consent
if you accept something that you have been offered, you agree to take it.
if you accept someone's advice or suggestion, you agree to do what they say.
if you accept a story or statement, you believe it.
to accept a difficult or unpleasant situation means to recognize that it cannot be changed.
if you accept the blame or responsibility for something, you admit that you are responsible for it.
when an institution or organization accepts someone, they give them a job or allow them to join.
if a group accepts you, they begin to think of you as part of the group.
see also acceptance, accepted.

پیشنهاد کاربران

1. رضا دادن به، تحمل کردن
2. پرداختِ . . . را تقبل کردن
3. استقبال کردن از، پذیرای . . . شدن
موافقت کردن، پذیرفتن، قبول کردن
accept: پذیرفتند
began to accept: پذیرفتند
But you can't go accusing a Knight of using magic without proof. The King would never accept the word of a servant over the word of a Knight.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : accept
اسم ( noun ) : acceptance / acception / acceptability
صفت ( adjective ) : acceptable
قید ( adverb ) : acceptably
Expect انتظار داشتن
Expert خبره، متخصص ( در امری )
Except بجز
Escape فرار کردن
Aspect جنبه
Accept پذیرفتن
موافقت کردن
تن در دادن، گردن نهادن
قبولیدن.
پذیرفتن.
استقبال کردن ، استقبال شدن
فکر کنم یکی تلفظ غلط نوشته شده در هر دو شوا یا əkˈsept تلفظ میشود لطفا تصحیح کنید
We can get to know each other better for the sake of love
I accept your opinion
I wrote your name on my heart
تو کتم نمی رفت
پذیرفتن
I will accept a lucky sign ring from your hand at the beginning of your life with love
یک انگشتر نشان بخت لایق به انگشتر دست در شروع ابتدای زندگی با عشق از دست شما به انگشت دست بختم را میپذیرم
Admit
بله گفتن
She can't force Mahnaz to like a girl, and she can't accept her husband's impossible daughter to the wedding
Mahnaz did not accept Hadadeh as a bride
He has an uncompromisingly tough head ethic
...
[مشاهده متن کامل]

او ( مهناز ) را به زور وادار به پسند کردن دختر نمیتوان راضی کرد و او غیر ممکن است دخترِخواهر شوهر خود را به عروسی بپذیرد
مهناز ، محدثه رو بعنوان عروس نپذیرفت
او اخلاق سر سخت غیر قابل انعطاف پذیری دارد
سالهاست که میگذرد پسر از اوسر پیچی میکند تا همانند پدری که مطیع مادرش هست شود افسوس که او خیلی شبیه مادرش هست تا پدر ( واقعیت )

پذیرفتن - قبول کردن
پذیرفتن ، قبول کردن.
we've offered her a job , but i don't know whether she'll accept it
کار را به او پیشنهاد کردیم اما نمیدانم که آیا آن را قبول خواهد کرد🔁
زبان 94، ریاضی93 ، هنر 91 ، زبان 91 ، ریاضی 89 ، هنر 89
به معنی قبول کردن و پذیرفت هست برای مثال :
l cant accep that my sister has di3d
I don't accept any responsibility to failed the camera, because I never used of it.
من هیچ گونه مسئولیتی در قبال خرابیِ دوربین عکاسی قبول نمی کنم، چون من هیچوقت از آن استفاده نکردم.
I didn't accept his invitation to the house.
...
[مشاهده متن کامل]

من دعوت او را به خانه نپذیرفتم.
I didn't accept his offer to get married.
من پیشنهادش را برایِ ازدواج نپذیرفتم.

. You can succeed absolutely if you accepted yourself
اگر خودتان باور کرده باشید، قطعا می توانید موفق شوید.
agree with something
پذیرفتن = قبول
accept:پذیرفتن
acceptable:قابل قبول
unacceptable: غیر قابل قبول
except for/except: بجز
expect:انتظار داشتن
out of respect: فارغ از
in this respect: از این جنبه
دریافت کردن، گرفتن، اعتراف کردن
تایید کردن
من حرف شما را پذیرفتم
قبول کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس