accompanied

جمله های نمونه

1. he accompanied me to ahwaz
او تا اهواز مرا همراهی کرد.

2. she was accompanied by a masculine member of her family
یکی از مردان خانواده اش او را همراهی می کرد.

3. she was accompanied by an elderly gentleman with gray hair
او توسط آقای سالمندی با موی خاکستری همراهی می شد.

4. adolescence is usually accompanied by romanticism
نوجوانی معمولا با عشق گرایی همراه است.

5. parichehr was always accompanied by a chaperon and the poor lover could never find a chance to reveal his love
ندیمه ای همیشه پریچهر را همراهی می کرد و عاشق دلخسته هرگز فرصت اظهار عشق نیافت.

6. he sang and she accompanied him on the piano
مرد می خواند و زن با پیانو او را همراهی می کرد.

7. your application must be accompanied with three references
تقاضای شما باید همراه با سه توصیه نامه باشد.

پیشنهاد کاربران

همخوانی کردن یک قطعه موسیقی
متضاد solo است.
به معنی پیوست در حسابداری
توام ، توامان
مرتبط
مشایعت شدن ، همراهی کردن یا شدن
همراه ، همراهی کردن

همراه
همراه با
همراهی کردن
همراه ( بیمارستان ) ( تلفن ) همراه
همراه
luck wiht you Accompanied
شانس با شما همراه است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس