accountable

/əˈkaʊntəbl̩//əˈkaʊntəbl̩/

معنی: مسئولیت، جوابگو، مسئول حساب، قابل توضیح
معانی دیگر: مسئول، پاسخگو، توضیح پذیر، قابل توجیه، گفتنی، ایاره پذیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: accountability (n.)
(1) تعریف: responsible for providing a credible and respectable explanation or justification, esp. of one's own actions (usu. fol. by "for" or "to").
مترادف: amenable, answerable, responsible
متضاد: unaccountable
مشابه: beholden, bound, liable, obligated

- He may be only a teenager, but he is still accountable for his behavior.
[ترجمه گوگل] او ممکن است فقط یک نوجوان باشد، اما هنوز پاسخگوی رفتار خود است
[ترجمه ترگمان] او ممکن است تنها یک نوجوان باشد، اما او هنوز هم مسئول رفتار خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As a senator, she is accountable to her constituents.
[ترجمه علی مرادی] وی تحت عنوان یک سناتور، باید پاسخگوی رای دهندگان باشد
|
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک سناتور در برابر رای دهندگان خود پاسخگو است
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک سناتور، به رای دهندگان خود پاسخگو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having a possibly acceptable explanation; explicable.
مترادف: explainable, explicable, interpretable
متضاد: unaccountable
مشابه: comprehensible, intelligible, understandable

جمله های نمونه

1. you will be held accountable
شما مسئول خواهید بود.

2. his strange behavior after his son's death is completely accountable
رفتار عجیب و غریب او پس از مرگ پسرش کاملا قابل توجیه است.

3. The directors are held accountable by the shareholders.
[ترجمه گوگل]مدیران توسط سهامداران مسئول هستند
[ترجمه ترگمان]مدیران توسط سهامداران مسئول شناخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She is accountable only to the managing director.
[ترجمه گوگل]او فقط در برابر مدیر عامل مسئول است
[ترجمه ترگمان]او فقط مسئول مدیریت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is a very accountable obstinacy.
[ترجمه گوگل]این یک لجبازی بسیار پاسخگو است
[ترجمه ترگمان]این لجاجت محض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Politicians are ultimately accountable to the voters.
[ترجمه گوگل]سیاستمداران در نهایت به رای دهندگان پاسخگو هستند
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران در نهایت به رای دهندگان پاسخگو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I am accountable to my superiors for my actions.
[ترجمه گوگل]من در برابر مافوق خود پاسخگوی اعمالم هستم
[ترجمه ترگمان]من مسئول superiors هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Every person is accountable for his own work.
[ترجمه گوگل]هر کس مسئول کار خودش است
[ترجمه ترگمان]هر فرد مسئول کار خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Who are you accountable to in the organization?
[ترجمه گوگل]در سازمان به چه کسانی پاسخگو هستید؟
[ترجمه ترگمان]در این سازمان چه کسی مسئول هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You will be held accountable for it.
[ترجمه گوگل]شما در قبال آن پاسخگو خواهید بود
[ترجمه ترگمان]شما مسئول آن خواهید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is mentally ill and cannot be held accountable for his actions.
[ترجمه گوگل]او بیمار روانی است و نمی تواند پاسخگوی اعمال خود باشد
[ترجمه ترگمان]او به لحاظ ذهنی بیمار است و نمی تواند پاسخگوی اعمال خود باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Each government worker is accountable for his own work.
[ترجمه گوگل]هر کارمند دولتی مسئول کار خودش است
[ترجمه ترگمان]هر کارگر دولتی مسئول کار خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Local authorities should be publicly accountable to the communities they serve.
[ترجمه گوگل]مقامات محلی باید در قبال جوامعی که به آنها خدمت می کنند پاسخگو باشند
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی باید به طور عمومی نسبت به جوامعی که خدمت می کنند پاسخگو باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The government is held accountable through the mechanism of regular general elections.
[ترجمه گوگل]دولت از طریق مکانیسم انتخابات عمومی عادی پاسخگو است
[ترجمه ترگمان]دولت از طریق مکانیزم انتخابات عمومی عادی پاسخگو خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Public officials can finally be held accountable for their actions.
[ترجمه گوگل]مقامات دولتی در نهایت می توانند پاسخگوی اقدامات خود باشند
[ترجمه ترگمان]مقامات دولتی در نهایت می توانند مسئول اقدامات خود باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسئولیت (صفت)
accountable, responsible

جوابگو (صفت)
accountable, answerable

مسئول حساب (صفت)
accountable

قابل توضیح (صفت)
accountable, explicable

تخصصی

[حقوق] جوابگو، مسئول، ملتزم، مسئول حساب
[ریاضیات] قابل توضیح، مسئول

انگلیسی به انگلیسی

• responsible, answerable, obligated to give an account; explainable
if you are accountable for something that you do, you are responsible for it.
if you are accountable to someone, especially someone in authority, you are controlled by them and must be prepared to explain and justify your actions to them.

پیشنهاد کاربران

accountable ( adj ) =responsible for your decisions or actions and expected to explain them when you are asked, e. g. Politicians are accountable to the voters. accountability
accountable
مسئول، پاسخگو، جوابگو، جواب ده
be held accountable
مسئول به شمار آمدن
پاسخگو، مسئول
درسته که معنای �responsible� و �accountable� فرق داره، ولی معنای لغوی �مسئول� فرق زیادی با �پاسخ گو� نداره. �مسئول� یعنی کسی که ازش سؤال پرسیده می شه.
به گزارش دهخدا: �مسؤول . [ م َ ئو ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر سؤال. کسی که از وی سؤال کنند. ( ناظم الاطباء ) . سؤا شده. پرسیده شده . پرسش شده. ( ناظم الاطباء ) . �
...
[مشاهده متن کامل]

دوستان "مسئول" یا همون responsible معنی نکنین چون با accountable تفاوت داره. تفاوتش رو میتونین گوگل کنین .
بهترین معنی همون"پاسخگو" هست .
مسئولیت پذیر
لانگمن دیکشنری : مسئول _ پاسخگو
Synonym : responsible
حساب شده، قابل توجیه، پاسخگو
قابل اتکاء
مسئول و پاسخگو که معمولا با حرف اضافه for/to می آید.
موظف
مترداف با:measurable
موجه
متعهد
پاسخگو
قابل توضیح
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس