all of a sudden


همه ی انسان ها برابر خلق شده اند، غفلتا، ناگهان، یکهو، ناگاه، بطور ناگهانی، یک مرتبه

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: suddenly; without warning.

- All of a sudden, it started to rain hard.
[ترجمه احمد] ناگهان باران شدیدی شروع شد
|
[ترجمه بهار] ناگهان بارانی شدید شروع ب باریدن کرد
|
[ترجمه گوگل] ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد
[ترجمه ترگمان] ناگهان شروع به باریدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. All of a sudden he turned about and saw me.
[ترجمه گوگل]ناگهان برگشت و مرا دید
[ترجمه ترگمان]ناگهان برگشت و مرا دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. All of a sudden we heard an unearthly cry.
[ترجمه گوگل]ناگهان صدای گریه ای ناخوشایند شنیدیم
[ترجمه ترگمان]ناگهان فریادی غیر زمینی شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He sprang out of the room all of a sudden.
[ترجمه گوگل]ناگهان از اتاق بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]ناگهان از اتاق بیرون پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. All of a sudden he let out a piercing shriek.
[ترجمه گوگل]ناگهان فریاد نافذی کشید
[ترجمه ترگمان]ناگهان جیغی گوش خراش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All of a sudden, the car veered off the road.
[ترجمه گوگل]ناگهان ماشین از جاده منحرف شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان اتومبیل از جاده منحرف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was writing his essay when, all of a sudden, he was seized with giddiness.
[ترجمه گوگل]داشت انشای خود را می نوشت که ناگهان گیجی گرفتارش شد
[ترجمه ترگمان]او داشت مقاله خود را می نوشت که ناگهان دچار سرگیجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All of a sudden, a car came hurtling round the corner.
[ترجمه گوگل]یکدفعه ماشینی از گوشه دور زد
[ترجمه ترگمان]ناگهان یک ماشین در پیچ به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He became serious all of a sudden.
[ترجمه گوگل]او یکدفعه جدی شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان جدی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He'd been in a coma for weeks, when all of a sudden he flickered an eyelid.
[ترجمه گوگل]او هفته‌ها در کما بود، که ناگهان پلک‌هایش به هم زد
[ترجمه ترگمان]هفته ها بود که او در کما بود، وقتی ناگهان پلک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. All of a sudden the lights went out.
[ترجمه مریم] ناگهان همه چراغ ها خاموش شدند
|
[ترجمه گوگل]یکدفعه چراغ ها خاموش شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان چراغ ها خاموش شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All of a sudden we heard an almighty crash from the kitchen.
[ترجمه گوگل]ناگهان صدایی را از آشپزخانه شنیدیم
[ترجمه ترگمان]ناگهان صدای مهیبی از آشپزخانه به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I was sitting quietly reading when all of a sudden a stone came hurling through the window.
[ترجمه گوگل]آرام نشسته بودم و مشغول مطالعه بودم که ناگهان سنگی از پنجره پرتاب شد
[ترجمه ترگمان]من آرام نشسته بودم و مشغول خواندن بودم که ناگهان سنگی از پنجره به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All of a sudden I heard an almighty crash from the kitchen.
[ترجمه گوگل]ناگهان صدایی از آشپزخانه شنیدم
[ترجمه ترگمان]ناگهان صدای مهیبی از آشپزخانه شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All of a sudden a tall old man in a black cloak loomed out of the murk.
[ترجمه گوگل]ناگهان پیرمردی بلند قد با شنل مشکی از تاریکی بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]ناگهان مردی قد بلند قد بلند در شنل سیاه پدیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All of a sudden there was a terrific bang and a flash of smoke.
[ترجمه گوگل]ناگهان صدایی مهیب و دود بلند شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان صدای بنگ بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• suddenly, without any warning

پیشنهاد کاربران

دست بر قضا، ناغافل، بی هوا، بی خبر
All of a sudden, I received a message from a person whom I was friend whit years ago
ناگهان، پیامی از یک شخص که سال ها پیش رفیقش بودم دریافت کردم.
Suddenly یه دفه
کاملا یهویی و اتفاقی
. e. g
How ( why ) did you become interested in photography?
"The situation was quite "all of a sudden
. . .
توی یک چشم بهم زدن
ناگهان
بلافاصله
یهو یا یهویی
. All of a sudden , I just freaked
یهو خشکم زد .
@لَنگویچ

به معنای ناگهان
All of a sudden i found myself wounded and bleeding : خیلی سریع و ناگهانی خودم را زخمی و مجروح پیدا کردم ( منظور اینکه متوجه شدم که زخمی شدم و دارم خونریزی میکنم )
در یک آن
به طوراتفاقی - اتفاقاّ
به طور ناگهانی
بطور ناگهان

به یکباره
هم معنی suddenly ( به معنی ناگهان ) است.
یکهویی، ناغافلی، ناگهان
everything was out. I was opening the door when all of a sudden a horrible black cat jumped onto me.
همه جا تاریک بود. داشتم درب را باز میکردم که یکهو ( ناگهان ) یک گربه وحشتناک سیاه رنگ روی من پرید.
Very quickly
خیلی سریع_سریعا_فورا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس