assuage

/əˈsweɪdʒ//əˈsweɪdʒ/

معنی: تخفیف دادن، ارام کردن
معانی دیگر: فرونشاندن، تسکین دادن، آرام کردن، سیراب کردن، سیر کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: assuages, assuaging, assuaged
مشتقات: assuagement (n.)
(1) تعریف: to make less severe or more bearable; alleviate.
مترادف: allay, alleviate, appease, comfort, mitigate, palliate, relieve, soothe
متضاد: aggravate, exacerbate
مشابه: abate, calm, hush, lessen, lighten, mollify, placate, quell, remedy, solace, succor

- The support of her friends helped to assuage her sorrow over the loss of her husband.
[ترجمه مشهود دهقانی] حمایت دوستانش به او کمک کرد که از غم از دست دادن شوهرش تسکین پیدا کند.
|
[ترجمه گوگل] حمایت دوستانش به او کمک کرد تا غم از دست دادن همسرش را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان] حمایت دوستانش به خاطر از دست رفتن شوهرش کمک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to satisfy or appease; relieve.
مترادف: appease, quench, relieve, satisfy, slake
متضاد: exacerbate, intensify
مشابه: allay, pacify, sate, satiate

- The meal assuaged his appetite.
[ترجمه گوگل] غذا اشتهایش را کم کرد
[ترجمه ترگمان] غذا اشتهای او را تسکین می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. nothing could assuage the pain of being separated from her
هیچ چیز درد فراق او را تسکین نمی داد.

2. To assuage his wife's grief, he took her on a tour of Europe.
[ترجمه 3p] برای تکسین دادن درد همسرش، اورا به تور اروپا برد.
|
[ترجمه گوگل]او برای کاهش غم همسرش، او را به تور اروپا برد
[ترجمه ترگمان]برای تخفیف اندوه همسرش، او را به یک تور از اروپا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Talking to her helped to assuage my guilt.
[ترجمه گوگل]صحبت کردن با او کمک کرد تا احساس گناهم را کاهش دهم
[ترجمه ترگمان]حرف زدن با اون کمک کرد تا عذاب وجدان منو کم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government has tried to assuage the public's fears.
[ترجمه گوگل]دولت تلاش کرده است تا ترس مردم را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا ترس مردم را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His reply did little to assuage my suspicions.
[ترجمه Edris nozari] پاسخش کمی شک من را کاهش داد
|
[ترجمه گوگل]پاسخ او نتوانست شک من را برطرف کند
[ترجمه ترگمان]جواب او کمی تخفیف پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nothing could assuage his guilt.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی توانست گناه او را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست از گناه او بکاهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Or assuage the guilt for abandoning that traditional ideal.
[ترجمه گوگل]یا احساس گناه به خاطر رها کردن آن آرمان سنتی را کاهش دهید
[ترجمه ترگمان]و یا رفع گناه برای رها کردن آن ایده آل سنتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had used her cruelly, without compunction, to assuage his own needs.
[ترجمه گوگل]او از او بی رحمانه و بدون اغماض برای رفع نیازهای خود استفاده کرده بود
[ترجمه ترگمان]او بدون پشیمانی و پشیمانی از او استفاده کرده بود تا از نیازهای خود بکاهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Attempts are made to assuage fears that a revolutionary or radical transformation of skills and learning will take place.
[ترجمه گوگل]تلاش‌هایی برای کاهش ترس از وقوع یک تحول انقلابی یا بنیادی در مهارت‌ها و یادگیری انجام می‌شود
[ترجمه ترگمان]تلاش هایی برای رفع این ترس انجام می شود که یک تحول انقلابی یا رادیکال در مهارت ها و یادگیری رخ خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This itself suggests that such findings assuage some sense of guilt.
[ترجمه گوگل]این خود نشان می دهد که چنین یافته هایی تا حدودی احساس گناه را کاهش می دهند
[ترجمه ترگمان]این خود نشان می دهد که این یافته ها حاکی از احساس گناه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Debra tried to assuage my fears.
[ترجمه گوگل]دبرا سعی کرد ترس من را کم کند
[ترجمه ترگمان]دبرا سعی کرد که از ترس من بکاهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One, as with indulgences, is to assuage guilt.
[ترجمه گوگل]یکی، مانند اغماض، کاهش احساس گناه است
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها، چون آمرزشنامه، این است که احساس گناه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your former daughter-in-law obviously needs to assuage her guilt by making your son the villain . He needs to speak to his divorce lawyer immediately about this defamation of character.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که عروس سابق شما باید با تبه کردن پسرتان از گناه خود بکاهد او باید فوراً با وکیل طلاق خود در مورد این توهین به شخصیت صحبت کند
[ترجمه ترگمان]دختر سابقت، مشخصا نیاز داره که با تبدیل شدن به پسرت، احساس گناه کنه اون باید سریعا با وکیل طلاق خودش در مورد این توهین حرف بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And as the Vice President, I decided to assuage his doubts.
[ترجمه گوگل]و به‌عنوان معاون رئیس‌جمهور، تصمیم گرفتم که تردیدهای او را برطرف کنم
[ترجمه ترگمان]و به عنوان معاون رئیس جمهور تصمیم گرفتم که بهش شک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تخفیف دادن (فعل)
abate, relieve, mitigate, assuage, discount, alight, bate, derogate, extenuate, lower, pull down

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

تخصصی

[حقوق] تخفیف یا تقلیل دادن

انگلیسی به انگلیسی

• sooth, calm, relax, appease
to assuage an unpleasant feeling that someone has means to make them feel it less strongly; a literary word.
if you assuage a need or desire for something, you satisfy it; a literary word.

پیشنهاد کاربران

کاهش دادن ، آرام کردن ، تسکین دادن ( عذاب کسی را )
He couldn't assuage his guilt over the divorce
فرونشاندن
احساس‎ی را تسکین دادن
اقناع کردن
They worry that these changes will assuage consumer consciences without actually ending the widespread systematic animal cruelty on factory farms
آرام کردن وجدان/راحت کردن خیال مصرف کنندگان
تسکین. رفع
رفع کردن
کم کردن، کاهش دادن، ساکت کردن، خواباندن، نرم کردن، خاموش کردن، دفع کردن، ( از شدت چیزی ) کاستن، برآوردن، برآورده کردن، سبک کردن، تسلی دادن، آسوده کردن، بهتر کردن، بهبود دادن/بخشیدن، اصلاح کردن، سبکبار/سبکبال/سبک روح کردن

بپرس