attache

/ˌætəˈʃeɪ//əˈtæʃeɪ/

معنی: وابسته
معانی دیگر: وابسته

جمله های نمونه

1. The attache was the only one that was locked, and the only one that seemed to contain anything.
[ترجمه گوگل]وابسته تنها موردی بود که قفل شده بود و به نظر می رسید تنها چیزی در آن وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]در صندوق تنها کسی بود که در آن قفل بود و تنها کسی که به نظر می رسید حاوی چیزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Werner placed the attache case beside the chair then poured himself a stiff Scotch from the crystal decanter on the sideboard.
[ترجمه reza-amiri] وارنر کیف مدارک راکنارصندلی گذاشت سپس برای خودش از تنگ بلوری روی بوفه، ویسکی ( اسکاچ ) غلیظی ریخت
|
[ترجمه گوگل]ورنر جعبه اتشه را کنار صندلی گذاشت و سپس یک اسکاچ سفت از ظرف کریستالی روی بوفه ریخت
[ترجمه ترگمان]وارنر صندوق را کنار صندلی گذاشت و یک اسکاچ خشک اسکاچ از روی پاتختی پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His attache case was under the bed, along with some other luggage.
[ترجمه reza-amiri] کیف مدارک او در زیرتختخواب کنار چمدانی دیگر بود
|
[ترجمه گوگل]کیف وابسته او به همراه چند چمدان دیگر زیر تخت بود
[ترجمه ترگمان]کیف پولش هم زیر تخت بود و همراه چند چمدان دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The recently arrived cultural attache, Ian Sloane, was among the diplomats to be sent home.
[ترجمه reza-amiri] یان اسلوان، وابسته فرهنگی که اخیرا آمده بود هم درمیان دیپلماتهایی بود که به کشورشان بازگردانده شدند
|
[ترجمه گوگل]ایان اسلون، وابسته فرهنگی که به تازگی وارد شده است، در میان دیپلمات هایی بود که به خانه فرستاده شد
[ترجمه ترگمان]اخیرا وابسته فرهنگی، ایان اسلون، از جمله دیپلمات ها بود که به خانه فرستاده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I had the attache case in one hand, and I had a canvas tote bag over one arm.
[ترجمه گوگل]من کیف اتشه را در یک دست داشتم و یک کیف پارچه ای برزنتی روی یک بازو داشتم
[ترجمه ترگمان]یک کیف چرمی در یک دستم داشتم و یک کیسه توتون روی یک دستم داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the village, military attache of the tomb unearthed in the high-rugulosa Qing, China is the oldest surviving, the most complete one of the major musical instruments.
[ترجمه گوگل]در دهکده، وابسته نظامی مقبره کشف شده در چینگ مرتفع چین، قدیمی ترین بازمانده، کامل ترین یکی از آلات موسیقی اصلی است
[ترجمه ترگمان]در این روستا، وابسته نظامی مقبره یافت شده در - کینگ، قدیمی ترین آن ها، کامل ترین و کامل ترین ابزارهای موسیقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Military attache military attachezhai zhen village in the town government.
[ترجمه گوگل]وابسته نظامی روستای آتزهای ژن در دولت شهر
[ترجمه ترگمان]attachezhai zhen، وابسته نظامی، روستای zhen در دولت این شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Say, he is enraged the ground is taking attache case to go to work.
[ترجمه م.ز] اعصابش بهم ریخته که درست موقع رفتن سر کار ، کیف مدارکش روی زمین افتاد ( و از هم باز شد )
|
[ترجمه گوگل]بگو، او عصبانی است که زمین در حال گرفتن پرونده وابسته برای رفتن به سر کار است
[ترجمه ترگمان]ببین، از اینکه زمین گیر کرده به کار مشغول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Shu Jianping, cultural attache in the Chinese Embassy, recalled how Chinese businessmen, for instance, were initially put off that their Brazilian counterparts showed up late for meetings and dinners.
[ترجمه گوگل]شو جیان پینگ، وابسته فرهنگی در سفارت چین، به یاد می آورد که چگونه تاجران چینی، برای مثال، در ابتدا از اینکه همتایان برزیلی خود دیر در جلسات و شام حاضر می شدند، به تعویق افتادند
[ترجمه ترگمان]\"شو Jianping\"، وابسته فرهنگی در سفارت چین، به یاد می آورد که چگونه تجار چینی در ابتدا از حضور همتایان برزیلی خود برای برگزاری جلسات و شام دعوت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This product design for IC assembly die attache process on die bonder machine.
[ترجمه گوگل]این طراحی محصول برای فرآیند قالب بندی مونتاژ آی سی در دستگاه دای باندر
[ترجمه ترگمان]طراحی محصول برای مونتاژ IC فرآیند وابسته به مرگ ماشین bonder است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The government ordered the commercial attache to return home.
[ترجمه گوگل]دولت به وابسته بازرگانی دستور داد به خانه بازگردد
[ترجمه ترگمان]دولت به وابسته تجاری دستور داد تا به وطن باز گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ill take this briefcase ( attache case ) with me.
[ترجمه گوگل]من این کیف را با خود خواهم برد
[ترجمه ترگمان]من این کیف رو با خودم می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bank attache great Importance to the deal.
[ترجمه گوگل]بانک اهمیت زیادی برای معامله قائل است
[ترجمه ترگمان]این معامله اهمیت زیادی برای این معامله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. An American attache helicopter opened fire on them.
[ترجمه گوگل]یک هلیکوپتر وابسته آمریکایی به آنها آتش گشود
[ترجمه ترگمان]یک هلیکوپتر وابسته آمریکایی به روی آن ها آتش گشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We unpacked our attache cases, which contained our tools and a small radio receiver.
[ترجمه گوگل]جعبه‌های اتشه‌مان را که حاوی ابزار و یک گیرنده رادیویی کوچک بود، باز کردیم
[ترجمه ترگمان]ما کیف attache را که حاوی ابزار و یک گیرنده رادیویی کوچک بود، باز کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته (اسم)
attache

انگلیسی به انگلیسی

• one attached to an official staff (military, diplomatic, etc.)

پیشنهاد کاربران

رایزن، کاردار، دیپلمات
attach�
کاردار
person who helps an ambassador
کاردار ( کنسولگری )
تعلق ، متعلق بودن به
🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه {اَتِشِی} می باشد
مسئول ، دولتمرد ، رجل سیاسی
الصاق کردن
وابسته. [ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) مربوط. متعلق. موقوف. منحصر. منسوب و ملازم. ( آنندراج ) . ج، وابستگان. || در سفارتخانه ها به درجه ای از مأمورین سیاسی اطلاق میشود. و وقتی این کلمه با مضاف الیه استعمال شود معنی آن فرق خواهد کرد مثل وابسته ٔ نظامی یا وابسته ٔ تجارتی، فرهنگستان این کلمه را بجای آتاشه برگزیده است. ( مصوبات فرهنگستان ) . نوکر و سایر منسوبان.
...
[مشاهده متن کامل]

- وابسته ٔ تجارتی ؛ کارگزار و عامل تجارتی دولتی در سفارتخانه ٔ وی در مملکت دیگر.
- وابسته ٔ فرهنگی ؛ نماینده و عامل امور معارفی دولتی در سفارتخانه ٔ وی در مملکت دیگر.
- وابسته ٔ نظامی ؛ کارگزار و عامل نظامی دولتی در سفارت خانه ٔ وی در مملکت دیگر.
مامور دولتی که در سفارت آن دولت در کشور دیگر وظایفی را انجام دهد
جمع ( وابستگان )

آتاشه ( لفظ فرانسه ) وابسته نظامی، دیپلمات یا وابسته رسمی سفارتخانه
یکی از کارکنان سفارت
دل بستن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس