avaricious

/ˌævəˈrɪʃəs//ˌævəˈrɪʃəs/

معنی: خسیس، ازمند، حریص، طماع، زیادهجو
معانی دیگر: آزمند، طمعکار، عاشق دارایی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: avariciously (adv.), avariciousness (n.)
• : تعریف: marked by avarice; greedy, esp. for wealth; grasping.
مشابه: covetous, grasping, greedy, sordid

- The avaricious relatives fawned over their aging aunt in the hope of inheriting some of her wealth.
[ترجمه گوگل] خويشاوندان بخل به اميد به ارث بردن مقداري از ثروت عمه پير خويش حنايي مي كردند
[ترجمه ترگمان] خویشاوندان حریص به امید به ارث بردن ثروت خود، نسبت به عمه سالخورده خود تملق می گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he is avaricious and will do anything for money
او آزمند است و برای پول به هر کاری تن در می دهد.

2. He sacrificed his own career so that his avaricious brother could succeed.
[ترجمه گوگل]او شغل خود را فدا کرد تا برادر بخل او موفق شود
[ترجمه ترگمان]شغل خود را فدای او کرد تا برادرش موفق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. meanly avaricious and mercenary.
[ترجمه گوگل]بدخواه و مزدور
[ترجمه ترگمان]meanly و حریص و اجیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is wonderfully avaricious, devious and a genius at avoiding parting with even a sou, all to great comic effect.
[ترجمه گوگل]او به طرز شگفت انگیزی بخل، حیله گر و نابغه ای است که حتی با یک سو از جدایی خودداری می کند، همه اینها دارای اثر کمیک عالی است
[ترجمه ترگمان]او فوق العاده حریص، devious و نابغه است که با حتی یک پول سیاه از هم جدا نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was as if Gillray's avaricious monarch was more of an affront than the voluptuary suffering from the horrors of dissipation.
[ترجمه گوگل]گویی پادشاه بخل گیلری بیشتر توهین آمیز بود تا شهوانی که از وحشت پراکندگی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که امپراطور حریص و حریص بیشتر از خوشی و خوشی و خوشی و خوشی و خوشی از خوشی و خوشی به هدر می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When the citizens are avaricious, cowardly, pusillanimous, and love repose more than freedom, they do not hold out against the redoubled efforts of the government.
[ترجمه گوگل]هنگامی که شهروندان بخل، ترسو، تهیدست باشند و بیش از آزادی به آرامش بپردازند، در مقابل تلاش مضاعف دولت مقاومت نمی کنند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که شهروندان حریص، بزدل، بزدل، و عشق بیش از آزادی هستند، در برابر تلاش های مضاعف دولت مقاومت نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's not the Agriculture Ministry but the avaricious enterprises that should be responsible for the accident.
[ترجمه مریم سالک زمانی] در قبال حادثۀ رخ داده، مقصر وزارت کشاورزی نیست، شرکت های مال اندوز و آزمند بایستی پاسخگو باشند.
|
[ترجمه گوگل]این وزارت کشاورزی نیست، بلکه شرکت های بدخواه هستند که باید مسئول این حادثه باشند
[ترجمه ترگمان]وزارت کشاورزی نیست، بلکه شرکت های حریص هستند که باید مسئول این حادثه باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To an avaricious father, a prodigal son.
[ترجمه رها] پدری حریص پسری ولخرج خواهد داشت.
|
[ترجمه مریم سالک زمانی] پسری ولخرج و اسراف کار از پدری خسیس و مال پرست
|
[ترجمه گوگل]به پدری بخل، پسری ولخرج
[ترجمه ترگمان] برای یه پدر حریص، پسر prodigal
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The gentleman is also avaricious, much less pass student.
[ترجمه گوگل]آقا هم بخل است، خیلی کمتر دانشجوی پاس
[ترجمه ترگمان]این آقا هم خسیس است، از محصل کم تر هم کم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She is an avaricious person and seldom helps others.
[ترجمه مریم سالک زمانی] او فردی است ناخن خشک و کمتر دست یاری می گیرد.
|
[ترجمه گوگل]او فردی بخل است و به ندرت به دیگران کمک می کند
[ترجمه ترگمان]او خسیس است و به ندرت به دیگران کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Exceedingly eager for material gain; avaricious.
[ترجمه گوگل]بیش از حد مشتاق به نفع مادی؛ حریص
[ترجمه ترگمان]فوق العاده مشتاق برای منافع مادی، حریص بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Tis the counsel of an avaricious man to beggars.
[ترجمه گوگل]این نصیحت مردی بخل به گدایان است
[ترجمه ترگمان]این پند و اندرز یک مرد حریص برای گدایان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These priests are all thus, greedy and avaricious.
[ترجمه مریم سالک زمانی] این کشیشان همگی مال پرست و طمع کار هستند.
|
[ترجمه گوگل]این کشیش ها همگی حریص و حریص هستند
[ترجمه ترگمان]این کشیشان همه حریص و حریص هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was insatiably avaricious the more he got, the more he wanted to have.
[ترجمه مریم سالک زمانی] حرص او تمامی نداشت، هر قدر بیشتر به دست می آورد دلش بیشتر از آن میخواست.
|
[ترجمه گوگل]او به شدت بخل می کرد، هر چه بیشتر می شد، بیشتر می خواست
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر آزمند می شد، هر چه بیشتر دوست می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They are avaricious and will do anything for money.
[ترجمه گوگل]آنها بخل هستند و برای پول دست به هر کاری می زنند
[ترجمه ترگمان]آن ها حریص هستند و هر کاری را برای پول انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسیس (صفت)
abject, base, ignoble, vile, stingy, miserly, mean, parsimonious, avaricious, hard, tight, penurious, base-minded, base-spirited, costive, dastard, sordid, skimpy, niggardly, ungenerous

ازمند (صفت)
avaricious, avid, greedy, covetous, cormorant

حریص (صفت)
avaricious, eager, avid, fierce, greedy, voracious, hungry, esurient, sharp-set, perfervid, self-covetous

طماع (صفت)
avaricious, greedy, covetous, ravenous, vulturine

زیاده جو (صفت)
avaricious

انگلیسی به انگلیسی

• greedy, desiring power or wealth
someone who is avaricious is very greedy for money.

پیشنهاد کاربران

گرسنه چشم. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) . حریص :
مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم
کس چومن مرغ در حصار نکرد.
...
[مشاهده متن کامل]

خاقانی.
ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت
گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت.
سعدی.
این گرسنه چشم بی ترحم
خود سیر نمیشود ز مردم.
سعدی.
ز گرم خوردن حلوای بوسه معذورم
گرسنه چشم نیارد از این نواله گذشت.
سنجر کاشی ( از آنندراج ) .
|| مردم فقیر و گدا. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) . || کنایه از مردمی هم هست که از قحط و غلا برآمده باشند. ( برهان ) :
این گرسنه چشمان که نگشتند ز تو سیر
خون باد هر آن لقمه که از خوان توگیرند.
باقر کاشی ( ازآنندراج ) .

لانگمن دیکشنری : حریص
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : avarice
صفت ( adjective ) : avaricious
قید ( adverb ) : avariciously
مسابقه اى، قابل رقابت، رقابتیسبقت جو

زیاده خواه

بپرس