abandon

/əˈbændən//əˈbændən/

معنی: واگذاری، بیخیالی، رها سازی، رها کردن، تسلیم شدن، ترک گفتن، واگذار کردن، تبعید کردن، دل کندن
معانی دیگر: دست کشیدن، متوقف کردن، ول کردن، صرفنظر کردن، قال گذاشتن، ترک کردن، خود را تسلیم کردن، اشتیاق، شور و شعف، رهایی، بی بند و باری، ترک گقتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abandons, abandoning, abandoned
(1) تعریف: to leave (someone or something) with no intention of returning or taking up possession again.
مترادف: desert, forsake, reject, turn one's back on
متضاد: keep, re-claim, retain
مشابه: drop, jettison, leave, maroon, repudiate

- They abandoned the old car in the ditch.
[ترجمه f] انها اتومبیل قدیمی ( فرسوده ) را در گودال رها کردند
|
[ترجمه sina] آنها ماشین قدیمی خود را در گودال انداختند
|
[ترجمه 🖤MANI🖤] آنها آن اتومبیل فرسوده را در جوی رها کردند.
|
[ترجمه نسا] انها ان اتومبیل قدیمی رادرگودال رهاکردند
|
[ترجمه fatima] این جمله اشتباه است نباید دو تا the اورد
|
[ترجمه گوگل] ماشین قدیمی را در گودال رها کردند
[ترجمه ترگمان] اتومبیل قدیمی را در گودال رها کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He abandoned his family and moved far away.
[ترجمه سارا کاووسی] او خانواده اش را ترک کرد و به جای دوری رفت.
|
[ترجمه امیررضا باقرزاده] او خانواده ی خود را رها کرد و بسیار دور شد
|
[ترجمه fate] او ( مذکر ) خانواده اش را رها کرد و به جای دوری رفت
|
[ترجمه کیانا قربانی] او خانواده اش را رها کرد و به جای دوری نقل مکان کرد
|
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] او از خانواده اش دل برید و به جای خیلی دوری رفت.
|
[ترجمه 🖤MANI🖤] او خانواده اش را رها کرد و به جای بسیار دوری نقل مکان کرد.
|
[ترجمه گوگل] او خانواده اش را رها کرد و به دوردست رفت
[ترجمه ترگمان] او خانواده اش را ترک کرد و دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give up by withdrawing from.
مترادف: forsake
متضاد: re-claim
مشابه: give up, relinquish, scuttle, surrender, turn one's back on

- The families were forced to abandon the village that had been their home.
[ترجمه 🖤MANI🖤] خانواده ها مجبور به رهاکردن روستایی شدند که خانه شان بود.
|
[ترجمه محسن] خانواده ها مجبور شدن روستایی که سالها توش زندگی میکردن رها کنن
|
[ترجمه Oliver] خانواده ها مجبور شدند روستایی را که خانه شان بود ترک کنند.
|
[ترجمه گوگل] خانواده ها مجبور به ترک روستایی شدند که خانه آنها بوده است
[ترجمه ترگمان] خانواده ها مجبور شدند روستایی را که خانه آن ها بود رها کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The army abandoned the fort.
[ترجمه 🖤MANI🖤] ارتش دژ را ترک کرد.
|
[ترجمه گوگل] ارتش قلعه را رها کرد
[ترجمه ترگمان] ارتش دژ را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to stop pursuing (an activity, goal, or the like); give up; relinquish.
مترادف: forsake, give up, relinquish
مشابه: renounce

- He abandoned his dream of becoming an actor.
[ترجمه آیدا اسماعیلی] او رویای بازیگر شدن خود را رها کرد.
|
[ترجمه F.S] او رویای خود را مبنی بر تبدیل شدن به بازیگر را رها کرد کرد ( رها سازی بدون بازگشت ) اگه خوشتون اومد لایک کنید تشکر.
|
[ترجمه ش.] او از رویای بازیگر شدن خود دست کشید.
|
[ترجمه 🖤MANI🖤] او بیخیال رویای بازگیر شدنش شد.
|
[ترجمه سهیل حسینی پور] او بیخیال رویای بازیگریش شد.
|
[ترجمه محسن] او دوست داشت بازیگر بشه ولی بیخیال شد
|
[ترجمه شان] او از رویای بازیگر شدن ، دل کند ( رویای بازیگری را کنار گذاشت ) .
|
[ترجمه Oliver] او از رویای بازیگر شدنش دست کشید.
|
[ترجمه گوگل] او رویای بازیگر شدن را رها کرد
[ترجمه ترگمان] او رویای خود مبنی بر تبدیل شدن به یک بازیگر را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They abandoned the project when they realized it was too costly.
[ترجمه سارا کاووسی] آن ها زمانی از پروژه دست کشیدند که متوجه شده بودند بسیار پرهزینه است.
|
[ترجمه 🖤MANI🖤] آنها وقتی پی بردند بسیار پرهزینه است، پروژه را رها کردند.
|
[ترجمه سهیل حسینی پور] وقتی متوجه شدند هزینه پروژه دور از انتظارشان است از آن دست کشیدند.
|
[ترجمه شان] هنگامی که آن ها پی بردند این پروژه ( طرح ) بسیار پر هزینه است، از آن دست کشیدند.
|
[ترجمه گوگل] زمانی که متوجه شدند این پروژه بسیار پرهزینه است، پروژه را رها کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها این پروژه را زمانی رها کردند که فهمیدند بیش از حد پر هزینه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to allow (oneself) to be taken over completely by emotions or impulses.
مترادف: surrender
متضاد: compose, recompose

- He abandoned himself to hysteria.
[ترجمه آیدا اسماعیلی] او خود را به جنون ( دیوانگی ) زده بود.
|
[ترجمه 🖤MANI🖤] او خودش را به هیستری ( هیجان و احساسات غیرقابل کنترل ) زده بود.
|
[ترجمه علی] او خود را به جنون تسلیم کرد.
|
[ترجمه شان] او خودش را تسلیم هیستری ( هیجان زیاد و بیمار گونه ) کرده بود.
|
[ترجمه گوگل] او خود را به هیستری رها کرد
[ترجمه ترگمان] او خود را به حالت جنون درآورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: abandonment (n.)
عبارات: abandon ship
(1) تعریف: freedom from restraint or inhibition.
مترادف: freedom, intemperance, spontaneity, wantonness
متضاد: continence, restraint, self-control, self-restraint
مشابه: �lan, enthusiasm, impetuosity

- The Mardi Gras crowds danced in the streets with abandon.
[ترجمه بابک] گروههای ماردی گرس در خیابانها با شور و شعف رقصیدند
|
[ترجمه آیدا اسماعیلی] گروه های ماردی گریس با آزادی در خیابان می رقصیدند.
|
[ترجمه 🖤MANI🖤] توده های مردمی "ماردی گراس" با بی خیالی در خیابان ها رقصیدند.
|
[ترجمه گوگل] جمعیت Mardi Gras در خیابان ها با رها شدن می رقصیدند
[ترجمه ترگمان] جمعیت ماردی گرای ماردی گرس در خیابان ها می رقصیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He rode the horse with reckless abandon.
[ترجمه ریحانه] او سوار اسبی آزاد و بی پروا بود
|
[ترجمه گوگل] با رهائی بی پروا سوار اسب شد
[ترجمه ترگمان] با بی اعتنایی بی پروا اسب را می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a state in which emotions or impulses control one completely.
مترادف: surrender
متضاد: composure

- She shrieked and waved her arms in abandon.
[ترجمه بابک] او فریاد زد و دستانش را به علامت تسلیم تکان داد
|
[ترجمه Behzad] اوجیغ زد و دستانش را حین ترک کردن تکان داد
|
[ترجمه گوگل] جیغی کشید و دستانش را به نشانه رها کردن تکان داد
[ترجمه ترگمان] او جیغ کشید و دست هایش را به آرامی تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. childish abandon
شور و شعف کودکانه

2. do not abandon hope
امید را از دست نده.

3. the consensus was to abandon the project
عقیده ی همگان این بود که اجرای طرح متوقف شود.

4. When Roy abandoned his family, the police went looking for him.
[ترجمه گوگل]وقتی روی خانواده اش را رها کرد، پلیس به دنبال او رفت
[ترجمه ترگمان]وقتی که \"روی\" خانواده اش رو ترک کرد پلیس دنبالش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The soldier could not abandon his friends who were hurt in battle.
[ترجمه گوگل]سرباز نتوانست دوستان خود را که در جنگ آسیب دیده بودند رها کند
[ترجمه ترگمان]سرباز نمی توانست دوستان خود را که در جنگ مجروح شده بود رها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Because Rose was poor, she had to abandon her idea of going to college.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که رز فقیر بود، مجبور شد ایده خود را برای رفتن به دانشگاه کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]چون رز فقیر بود، مجبور بود از رفتن به دانشگاه منصرف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a general air of festivity and abandon.
[ترجمه ارا] اونجا حال و هوای جشن و بی خیالی بود
|
[ترجمه گوگل]یک هوای عمومی از جشن و رها وجود داشت
[ترجمه ترگمان]یک جشن بزرگ جشن و جشن برپا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The captain gave the order to abandon ship.
[ترجمه farbod] کاپیتان دستور داد که کشتی را ترک کنند
|
[ترجمه گوگل]کاپیتان دستور ترک کشتی را داد
[ترجمه ترگمان]ناخدا فرمان داد که کشتی را ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. People often simply abandon their pets when they go abroad.
[ترجمه عبدالخالق] مردم حیوونات خانگی شونو ول میکنند وقتی که میرن خارج
|
[ترجمه F.S] اغلب مردم هنگام ( زمان ) سفر به خارج از کشور به راحتی حیوانات خانگی خود را رها می کنند
|
[ترجمه کاوه] مردم معمولا هنگام رفتن به خارج حیوانات خانگی شان را واگذار می کنند.
|
[ترجمه گوگل]مردم اغلب وقتی به خارج از کشور می روند حیوانات خانگی خود را رها می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم اغلب به سادگی حیوانات خانگی خود را زمانی که به خارج می روند ترک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No need to abandon their own people more than tears desperate not born.
[ترجمه گوگل]نیازی به رها کردن مردم خود بیشتر از اشک های ناامید نیست
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که مردم خودشون رو بیشتر از این که اشک و ناامیدی به دنیا نیاد رها کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We had to abandon the car.
[ترجمه شهریار] ما مجبور بودیم که از ماشین خارج شویم.
|
[ترجمه محسن خادمی] مجبور شدیم که ماشینو ول کنیم.
|
[ترجمه گوگل]مجبور شدیم ماشین را رها کنیم
[ترجمه ترگمان]باید ماشین رو رها می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Each side declared that it would never abandon its principle.
[ترجمه مرضیه] هر دو طرف اعلام کردن که هرگز از اصولشان عقب نشینی نمیکنند
|
[ترجمه زیام] طرفین اظهار داشتند که هرگز از عقیده خود دست بر نمی دارند
|
[ترجمه شان] هر یک از طرفین اعلام کردند که هرگز از اصول خود، دست بر نخواهند داشت.
|
[ترجمه Mahyar] هر دو طرف اعلام کردند که هرگز از عقیده خود دست نمی کشد.
|
[ترجمه گوگل]هر طرف اعلام کرد که هرگز از اصل خود دست نخواهد کشید
[ترجمه ترگمان]هر طرف اعلام می داشت که هرگز از اصل خود رها نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dreams don't abandon a painstaking pursuit of the people, as long as you never stop pursuing, you will bathe in the brilliance of the dream.
[ترجمه گوگل]رویاها دنبال پر زحمت مردم را رها نمی کنند، تا زمانی که دست از تعقیب نکشید، در درخشش رویا غسل خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]رویاها، پی گیری دشوار مردم را رها نمی کنند، تا زمانی که هرگز پی گیری را متوقف نکنید، در درخشش این رویا، حمام خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One should give up anger; one should abandon pride; one should overcome all fetters. I'll never befall him who clings not to mind and body and is passionless.
[ترجمه گوگل]باید خشم را کنار گذاشت باید غرور را کنار گذاشت باید بر همه قیدها غلبه کرد من هرگز به کسی که به ذهن و بدن نمی چسبد و بی اشتیاق است نخواهم آمد
[ترجمه ترگمان]یکی باید خشم خود را از دست بدهد؛ آدم باید غرور را رها کند؛ آدم باید همه زنجیرها را مهار کند من هیچ وقت بر سر او نخواهم آمد که به جسم و جسم و زندگی خود اطمینان ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Time will abandon those funny oath, until we also agree.
[ترجمه بهروز] مرور زمان باعث دست کشیدن از قسم خوردن های بچه گانه خواهد شد ، مگر اینکه از واقعا به آن موضوع اعتقاد قلبی داشته باشیم
|
[ترجمه گوگل]زمان آن سوگندهای خنده دار را رها خواهد کرد، تا زمانی که ما نیز موافق باشیم
[ترجمه ترگمان]زمان آن سوگندی خنده دار را رها می کند، تا زمانی که ما هم توافق کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I threw you abandon me regardless.
[ترجمه بهروز] من دیگه بیخیال تو شدم ، بدون هیچ ملاحظه ای منو ترک کن
|
[ترجمه شان] من از تو، دست کشیدم، ( تو ، نیز ) مرا بی هیچ ملاحظه ای، ترکم کن.
|
[ترجمه گوگل]پرتاب کردم که مرا رها کن
[ترجمه ترگمان]با وجود این، تو رو به بیرون پرت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We decided to abandon the first draft of the report and start over.
[ترجمه 🦥Moonlight] ما تصمیم گرفتیم که اولین پیش نویس گزارش را رها کنیم و از اول شروع کنیم
|
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتیم پیش نویس اول گزارش را رها کنیم و از نو شروع کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم که اولین پیش نویس گزارش را رها کنیم و شروع کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. How could she abandon her own child?
[ترجمه محسن خادمی] چطور تونست بچه شو رها کنه؟
|
[ترجمه گوگل]چگونه می توانست فرزند خود را رها کند؟
[ترجمه ترگمان]چطور می توانست بچه خود را رها کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واگذاری (اسم)
abandon, surrender, assignment, transfer, cession, submission, abandonment, resignation, demission, condescension, assignation, devolution, bail, conveyance

بیخیالی (اسم)
abandon

رها سازی (اسم)
abandon, triggering, emancipation, abandonment, dereliction, quit

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

تسلیم شدن (فعل)
abandon, surrender, give in, submit, capitulate, succumb, quit, vouchsafe, acquiesce, defer, knuckle, obey

ترک گفتن (فعل)
abandon, abdicate, walk out

واگذار کردن (فعل)
abandon, surrender, concede, cede, assign, relegate, give, transfer, abdicate, admit, quitclaim, title, make over, remise, vest, entrust, intrust, give over, yield

تبعید کردن (فعل)
abandon, exile, displace, banish, deport, expatriate, proscribe, extrude

دل کندن (فعل)
abandon

تخصصی

[کامپیوتر] رها کردن .
[مهندسی گاز] متروک گذاشتن، ترک نمودن، رهاکردن
[حقوق] ترک کردن، اعراض کردن، واگذار کردن

انگلیسی به انگلیسی

• impulsiveness, lack of restraint, lack of inhibition
forsake, leave behind, desert; reject, renounce, give up
if you abandon a place, thing, or person, you leave them permanently or for a long time.
to abandon an activity or idea means to stop doing it or thinking about it before it is finished.
when people abandon ship, they leave it because it is sinking.
if you abandon yourself to an emotion, you feel it strongly and do not try to control it; a literary use.
if you do something with abandon, you do it in a carefree way.

پیشنهاد کاربران

leave, desert, forsake, strand
- give up, relinquish, surrender, yield
لغو کردن ( در مسابقه و غیره )
بی قیدی، بی خیالی
relinguish
رها کردن
ترک گفتن، واگذار کردن، تسلیم شدن، رهاکردن، تبعید کردن، واگذاری، رهاسازی، بی خیالی، ول کردن، بی خیال شدن، ترک کردن،
Band یعنی در کنار هم بودن
Abandon یعنی رها کردن، طرد کردن ( یعنی شکست کنار هم بودن، پس میتونه یجورایی متضاد band باشه هرچند پیشوند a نقشش همینه یعنی معنا رو معکوس میکنه )
ترک کردن/ رها کردن.
abandon = to leave a place, thing, or person, usually for ever
abandon = to stop doing an activity before you have finished it
ترک کردن، رها کردن، تخلیه کردن
He could not abandon his friends who were hurt in the battle او نمیتونست دوستاشو رهاکنه که در جنگ آسیب دیده بودند
abandon 2 ( n ) ( əˈb�ndən ) =an uncontrolled way of behaving that shows that sb doesn't care what other people think, e. g. He signed checks with careless abandon.
abandon
abandon 1 ( v ) ( əˈb�ndən ) =to leave, e. g. People often simply abandon their pets when they go on vacation. abandoned ( adj ) , abandonment ( n )
abandon
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : abandon
اسم ( noun ) : abandonment
صفت ( adjective ) : abandoned
قید ( adverb ) : _
to stop caring for a person, to leave them to take care
of themselves.
دست کشیدن، جداشدن، ترک کردن، دل کندن
آدم سیگارو abandon نمی کنه quit می کنه : Quitting smoking has become the hardest task of my life!
خونوادشو abandon می کنه : She was not selfish enough to abandon her husband
و یه مکان یا محل رو هم leave می کنه : We left the apartment early to catch our flight
...
[مشاهده متن کامل]

این ها استفاده ی برجسته و عمده است
قطعا این واژگان کاربردهای دیگه هم دارن مثلا leave برای خانواده و دوست و همسر و . . . هم به کرات استفاده میشه:
. he left his family to be with that Barbie chick
یا همین abandon مخصوصاً در حالت مجهولی - صفتی برای مکان هم به کار میره:
the abandoned house on Elm Street
ما انسانیم و همگی دانش ناقصی داریم. به یاری همدیگه محتاجیم. بیایم اطلاعات غلط رو گسترش ندیم و اوضاع رو بدتر نکنیم : )

اقای امیر رضا زینال زاده، بنظرم بهتره از خودت در نیاری کی گفته برای خانواده استفاده نمیشه، ؟؟ برای هر جیزی استفاده میشه
When Roy abandoned his family, the police went looking for him.
. وقتی "روی" خانواده اش را ترک کرد، پلیس به دنبالش گشت.

این جمله ثابت میکنه که شما غلط گفتین
ترک کردن بدون برنامه
Desert
leave wite out planing to came back
abandon
ترک کردن، رهاکردن
With reckless/wild abandon:
بصورت افسارگسیخته/وحشیانه
They drank and smoked with reckless abandon:
اونا بصورت افسارگسیخته مشروب خوردن و سیگار کشیدن.
از کاری/چیزی/کسی دست شستن
ترک کردن و هرگز برنگشتن پیش کسی که نیاز به مراقبت و کمک دارد
رها کردن
ترک کردن و هرگز برنگشتن نزد چیزی
ترک کردن مکانی به دلیل وجود خطر
متوقف کردن کاری : ول کردن چیزی به طور کلی
بی خیال

✔️دل کندن، دست کشیدن
It was his instinct for self - preservation that led him to abandon his former friends and transfer his allegiance to the new rulers
ترک کردن ، دست کشیدن، به حال خود رها کردن
the old room had been abandoned years before
اتاق قدیمی سال ها قبل به حال خود رها شده بود
واگذار کردن، رها کردن، ترک کردن، صرف نظر کردن
معنای حقوقی: اعراض کردن
تبعید
Leave without planning to come back/quit
عطای چیزی را لقایش بخشیدن
Leave without planning to come back
ترک کردن. رها کردن. دست کشیدن از
Because Rose was poor she had to abandon
. her idea of going to College
چون رز فقیر بود مجبور شد از رفتن به دانشکده دست بکشد
یله کردن
رهاکردن کسی که مسئولیت آن برعهده ی ماست

نادیده گرفتن
رها کردن
ترک کردن
رهایی، بی بند و باری، بی خیالی
معنایش ترک کردن است ولی برای چیز هایی مانند سیگار میاد. مثلا وقتی ما می خواهیم که بگیم او خانواده اش را ترک کرده باید از کلمه ی leave استفاده کنیم
ترک کردن. فکر چیزی را از سر بیرون کردن
متروک شدن

دست کشیدن ( از تلاش یا ادامه و اتمام کاری ) ، از دست دادن ( امید و . . . )
They abandoned the game because of rain.
She abandoned hope of any reconciliation.
We had to abandon any further attempt at negotiation.
وانهادن
کنار گذاشتن
وانهی ، وانهادن
نیمه رهاکردن. . انتقال دادن.
ناتمام گذاشتن، به نتیجه نرساندن، خاتمه نیافتن
abandon oneself to
خود را به دست. . . سپردن، تسلیمِ. . . شدن
ترک کردن . رها کردن
give up on a plan as well as neglect one's post. . . leave without planning
ترک کردن. رها شدن. رها کردن.
ترک کردن جایی
دست کشیدن از، واگذار کردن، انتقال دادن، نیمه تمام گذاشتن
Stop doing something before it is finished
[مترادف] ترک کردن abdicat
بیخیالی
ترک کردن
رها کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٤)

بپرس