abashed

/əˈbæʃ//əˈbæʃ/

(verb - transitive) شرمنده کردن، خجالت دادن، دست پاچه نمودن

جمله های نمونه

1. his mistake abashed him
اشتباهش او را شرمسار کرد.

2. she was easily abashed
او زود خجالتی می شد.

3. The girl was abashed by the laughter of her classmates.
[ترجمه گوگل]دختر از خنده همکلاسی هایش شرمنده شد
[ترجمه ترگمان]دختر از خنده همکلاسی خود شرمنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He said nothing but looked abashed.
[ترجمه گوگل]او چیزی نگفت اما خجالتی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او چیزی نگفت، اما شرمنده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His boss's criticism left him feeling rather abashed.
[ترجمه گوگل]انتقاد رئیسش باعث شد که او احساس شرمندگی کند
[ترجمه ترگمان]انتقاد رئیسش او را کمی شرمنده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If so, I am not abashed.
[ترجمه گوگل]اگر چنین است، من شرمنده نیستم
[ترجمه ترگمان]اگر این طور باشد، من خجالت نمی کشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He looked abashed, uncomfortable.
[ترجمه گوگل]به نظر شرمنده و ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]ناراحت و ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They sat around and listened with abashed smiles as Carlo Marx read them his apocalyptic, mad poetry.
[ترجمه گوگل]وقتی کارلو مارکس شعر دیوانه و آخرالزمانی خود را برایشان می خواند، دور هم نشستند و با لبخندهای شرم آلودی گوش دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها نشسته بودند و با لبخنده ای کم و apocalyptic گوش می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your kindness quite abashed me.
[ترجمه گوگل]مهربانی شما مرا بسیار شرمنده کرد
[ترجمه ترگمان]مهربانی تو مرا خیلی ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She looked rather abashed.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً شرمگین به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او کمی خجالت زده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Both girls fixed their eyes on the ground, abashed.
[ترجمه گوگل]هر دو دختر با شرمندگی چشمانشان را به زمین دوخته بودند
[ترجمه ترگمان]هر دو دختر خود را به زمین دوخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her kindness quite abashed me.
[ترجمه گوگل]مهربانی او مرا بسیار شرمنده کرد
[ترجمه ترگمان]مهربانی او مرا شرمنده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The young men were happy, but a little abashed by all the magnificence.
[ترجمه گوگل]مردان جوان خوشحال بودند، اما از این همه شکوه و عظمت کمی شرمنده بودند
[ترجمه ترگمان]جوان ها شاد بودند، اما از همه شکوه و جلال بیشتر شرمنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He mumbled unintelligibly and looked abashed.
[ترجمه گوگل]نامفهوم زمزمه کرد و شرمسار به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او زیر لب من من کرد و شرمنده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• ashamed, embarrassed; bewildered
if you are abashed, you feel embarrassed and ashamed.

پیشنهاد کاربران

خجالت زده، دستپاچه، شرمنده، شرمسار
خجل، شرمنده ، شرمسار ، معذب
​embarrassed and ashamed because of something that you have done ( ibid )
( . adj ) شرمنده، خجل، شرمسار

بپرس