abnegation

/ˌæbnɪˈɡeɪʃn̩//ˌæbnɪˈɡeɪʃn̩/

معنی: انکار، چشم پوشی، کف نفس، رد، فداکاری
معانی دیگر: چشم پوشی (از حقوق خود)، ایثار، ترک علاقه (از دنیویات)، استغفار، ایثارگری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of relinquishing or abandoning, as a right, role, or good.

- Not voting is an abnegation of responsibility.
[ترجمه زهرا] رای ندادن چشم پوشی از مسئولیت است
|
[ترجمه گوگل] رای ندادن سلب مسئولیت است
[ترجمه ترگمان] رای دادن، abnegation مسئولیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. abnegation is the first step toward piety
ایثار اولین قدم در راه تقوا است.

2. The sticking point in faith for me was abnegation.
[ترجمه گوگل]نقطه گیر ایمان برای من تکفیر بود
[ترجمه ترگمان]نقطه اتکا به ایمان به من کف نفس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If the Court holds fast to its abnegation of this traditional role, it could mark a sea change in federal-state relations.
[ترجمه زهرا] اگر که دادگاه بر چشم پوشی از نقش سنتی خود پافشاری کند میتواند تغییری در روابط فدرال سنتی ایجاد کند
|
[ترجمه گوگل]اگر دادگاه به نادیده گرفتن این نقش سنتی خود پایبند باشد، می تواند تغییری اساسی در روابط فدرال و ایالت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]اگر دادگاه نسبت به این نقش سنتی به سرعت تسلیم شود، می تواند نشانه ای از تغییر دریا در روابط دولت فدرال باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. How he regretted his abnegation and his folly in having brought Cosette back into the world, poor hero of sacrifice, seized and hurled to the earth by his very self-devotion!
[ترجمه گوگل]چقدر از انکار و حماقت خود پشیمان شد که کوزت را به جهان بازگرداند، قهرمان بیچاره فداکاری، که با فداکاری بسیارش دستگیر و به زمین پرتاب شد!
[ترجمه ترگمان]چه قدر از کف نفس و حماقت خود که کوزت را به دنیا آورده بود پشیمان بود، قهرمان بی نوا فداکاری، چنگ زده و از خود گذشتگی وی به زمین پرت شده بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The idea of the culture abnegation Marcuse brought up is not only the criticism to current tool's rationality, but also the change in the concept of phoniness Marx raised.
[ترجمه گوگل]ایده انکار فرهنگی که مارکوزه مطرح کرد، نه تنها نقد عقلانیت ابزار کنونی است، بلکه تغییر در مفهوم واهی بودن که مارکس مطرح کرده است
[ترجمه ترگمان]ایده فرهنگ culture که پرورش داده شده است تنها انتقاد از عقلانیت ابزار فعلی نیست، بلکه تغییر در مفهوم of Marx است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Such abnegation has become a popular tactic in these anti - political times.
[ترجمه گوگل]چنین انکار در این دوران ضد سیاسی تبدیل به یک تاکتیک رایج شده است
[ترجمه ترگمان]چنین abnegation در این دوران ضد سیاسی به یک تاکتیک محبوب تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Men with that capacity for self - abnegation do not reach a Presidency.
[ترجمه گوگل]مردانی با این ظرفیت برای خود انکار، به ریاست جمهوری نمی رسند
[ترجمه ترگمان]مردانی با این ظرفیت برای ایثار به نفس، به ریاست جمهوری نمی رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the ensuing confusion the Catholic community locally and nationally saw this as an abnegation of the 1944 Education Act.
[ترجمه گوگل]در سردرگمی متعاقب آن، جامعه کاتولیک در سطح محلی و ملی این را نادیده گرفتن قانون آموزش و پرورش 1944 دانستند
[ترجمه ترگمان]در سردرگمی متعاقب جامعه کاتولیک و در سطح ملی، این موضوع به عنوان کف نفس قانون آموزش ۱۹۴۴ در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Only spontaneous love flowing with sincere generosity and self - abnegation can fertilize the soul of others.
[ترجمه گوگل]فقط عشق خود به خودی که همراه با سخاوت خالصانه و انکار خود جاری می شود می تواند روح دیگران را بارور کند
[ترجمه ترگمان]تنها عشق خود به خودی با سخاوت صادق و ایثار نفس می تواند روح دیگران را بارور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And, withal, a life of privation, isolation, abnegation chastity, with never a diversion.
[ترجمه گوگل]و در کنار آن، زندگی با محرومیت، انزوا، پاکدامنی انکار، بدون انحراف هرگز
[ترجمه ترگمان]و با این حال، زندگی با محرومیت از محرومیت، جداسازی و پاک دامنی را هرگز از خود بی خود نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انکار (اسم)
abjuration, denial, repudiation, disavowal, gainsay, disclamation, abnegation

چشم پوشی (اسم)
renunciation, abnegation, waiver, connivance, condonation

کف نفس (اسم)
abnegation, containment, self-abasement, self-command, self-control, self-sufficiency

رد (اسم)
denial, disavowal, rejection, abnegation, pass, refusal, trace, veto, exception, contradiction, rebuff, rebuttal, repulse, disapproval, disapprobation, contestation, disproof

فداکاری (اسم)
abnegation, dedication, sacrificing, self-devotion, self-sacrifice

انگلیسی به انگلیسی

• self-sacrifice, self denial, renunciation
abnegation means giving up something that you want, even though you would like to do it or have it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

انکارِ نفس ( رسمی ) ، از خود گذشتگی، ایثار، فداکاری
( مذهب ) انکار نفس
خویشتن داری
از خود گذشتگی
فداکاری
چشم پوشی کردن

بپرس