abound

/əˈbaʊnd//əˈbaʊnd/

معنی: فراوان بودن، زیاد بودن، وفور داشتن، تعیین حدود کردن، فراوان شدن
معانی دیگر: وافر بودن، به حد وفور داشتن، مملو بودن، پر بودن از، سرشار بودن، محدود کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: abounds, abounding, abounded
مشتقات: aboundingly (adv.)
(1) تعریف: to be found or available in a large amount or number.
مترادف: proliferate, teem
مشابه: flourish, luxuriate, predominate, preponderate, prevail, thrive

- Rabbits abound in these woods.
[ترجمه سیاوش] این جنگل ها مملو از خرگوش است
|
[ترجمه گوگل] خرگوش در این جنگل ها به وفور یافت می شود
[ترجمه ترگمان] خرگوش ها در این جنگل فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be full; teem (usu. fol. by "with" or "in").
مترادف: brim, overflow, swarm, teem
مشابه: bristle, flood

- The swamp abounds with mosquitoes.
[ترجمه گوگل] این مرداب مملو از پشه است
[ترجمه ترگمان] باتلاق پر از پشه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This part of the city abounds in trendy restaurants and nightclubs.
[ترجمه گوگل] این بخش از شهر سرشار از رستوران ها و کلوپ های شبانه مدرن است
[ترجمه ترگمان] این بخش از شهر مملو از رستوران های مد روز و کلوب های شبانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fruits abound in esfahan
در اصفهان میوه فراوان است.

2. jungles abound in warm moist regions
در نواحی گرم و مرطوب جنگل فراوان است.

3. wild animals abound in africa
در افریقا حیوان وحشی فراوان است.

4. Rumours abound as to the reasons for his resignation.
[ترجمه گوگل]شایعات در مورد دلایل استعفای او بسیار زیاد است
[ترجمه ترگمان]شایعات حاکی از استعفای او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Apples abound here all the year round.
[ترجمه گوگل]سیب در تمام طول سال در اینجا فراوان است
[ترجمه ترگمان]کمپوت سیب تمام سال را در اینجا فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Good fish abound in the North Sea.
[ترجمه foad bahmani] در دریای شمال، ماهی خوب فراوان است.
|
[ترجمه گوگل]ماهی خوب در دریای شمال فراوان است
[ترجمه ترگمان]ماهی خوب در دریای شمال فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stories abound about when he was in charge.
[ترجمه گوگل]داستان های فراوانی در مورد زمانی که او مسئول بود
[ترجمه ترگمان]داستان هایی در مورد زمانی که او مسئول است، فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Examples of this abound in her book.
[ترجمه گوگل]نمونه های این مورد در کتاب او فراوان است
[ترجمه ترگمان]نمونه هایی از این ها در کتاب او به وفور یافت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The rivers there abound in/with fish.
[ترجمه گوگل]رودخانه‌های آنجا سرشار از ماهی هستند
[ترجمه ترگمان]روده ای آنجا پر از ماهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Stories abound of vandalism and looting.
[ترجمه گوگل]داستان‌های خرابکاری و غارت فراوان است
[ترجمه ترگمان]داستان ها از خرابکاری و غارت فراوان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Theories abound about how the earth began.
[ترجمه گوگل]نظریه ها در مورد چگونگی شروع زمین بسیار زیاد است
[ترجمه ترگمان]تئوری ها در این باره که زمین چگونه شروع شد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At that point, probabilities abound, and there is complete uncertainty as to what result that measurement will produce.
[ترجمه گوگل]در آن نقطه، احتمالات فراوان است و عدم قطعیت کامل در مورد اینکه آن اندازه گیری چه نتیجه ای ایجاد خواهد کرد وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در این نقطه، احتمالات فراوان هستند و عدم قطعیت کامل وجود دارد که در نتیجه آن اندازه گیری تولید خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Coral reefs and tropical fish abound for those who like to snorkel.
[ترجمه گوگل]صخره های مرجانی و ماهی های استوایی برای کسانی که به غواصی علاقه دارند فراوان است
[ترجمه ترگمان]رگه های مرجانی و ماهی استوایی برای کسانی که دوستشان دارند فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The story does, however, abound in felicities; the physical descriptions of the planet, for example, are superb.
[ترجمه گوگل]با این حال، داستان سرشار از شادی است برای مثال، توصیفات فیزیکی سیاره فوق العاده است
[ترجمه ترگمان]با این حال، داستان در felicities فراوان است؛ برای مثال، توصیف فیزیکی این سیاره بسیار عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراوان بودن (فعل)
abound, teem, exuberate

زیاد بودن (فعل)
abound

وفور داشتن (فعل)
abound, exuberate

تعیین حدود کردن (فعل)
abound, demarcate

فراوان شدن (فعل)
abound

انگلیسی به انگلیسی

• be plentiful, be abundant; be filled with; overflow with
if things abound or if a place abounds with them, there are very large numbers of them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

( از لغات کتاب 1100 واژه 📚 )
🖊 توضیح: exist in large numbers or amounts
🔍 مترادف: be plentiful
💡 معادل فارسی: فراوان بودن
✅ مثال: rumours of a further scandal abound
abound
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : abound
اسم ( noun ) : abundance
صفت ( adjective ) : abundant
قید ( adverb ) : abundantly
وجود در تعداد زیاد
Questions abound as to this authour's identity and mean
سوالات زیادی حول محور هویت و نیت این نویسنده وجود دارد.
زیاد بودن , فراوان بودن
– Rabbits abound in these woods
– The coast here abounds with rare plants
– Theories abound about how the Earth began
infinite
wild animals abound in Africa
در افریقا حیوانات وحشی فراوان است.
زیاد شدن
فراوان بودن

بپرس