accredit

/əˌkredət//əˈkredɪt/

معنی: برسمیت شناختن، معتبر شناختن، اعتبارنامه دادن، معتبر ساختن، اختیار دادن، اطمینان کردن، مورد اطمینان بودن یا شدن
معانی دیگر: نسبت دادن، منتسب کردن، منسوب کردن، جواز دادن، امتیاز یا اجازه دادن، استوارنامه دادن، اعتبار بخشیدن، مورد لطف قرار دادن، منصوب کردن (به سفارت)، مسئول دانستن، اعتقاد داشتن، معتقد بودن، باور داشتن، اعتماد کردن، استوارنامه دادن به، اطمینان کردن به، برسمیت شناختن موسسات فرهنگی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accredits, accrediting, accredited
مشتقات: accreditation (n.)
(1) تعریف: to give credit to or for; attribute to.
مترادف: ascribe, attribute, impute
مشابه: blame, count, credit, lay

- I accredit my success to my teachers.
[ترجمه ایمان] من موفقیتم را به معلم هایم نسبت می دهم ( مدیون هستم )
|
[ترجمه گوگل] موفقیت خود را نزد معلمانم می دانم
[ترجمه ترگمان] من success رو به معلمم دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to certify, as meeting a set of standards.
مترادف: certify, endorse, sanction
مشابه: approve, attest, authorize, certificate, guarantee, OK, vouch for, warrant

- The committee did not accredit our school.
[ترجمه گوگل] کمیته به مدرسه ما اعتبار نداد
[ترجمه ترگمان] کمیته از مدرسه ما فارغ التحصیل نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to provide (an ambassador or envoy) with credentials.
مترادف: authorize, certify, commission, empower, license, warrant
مشابه: enable, endorse, guarantee, qualify, sanction

(4) تعریف: to believe; credit.
مترادف: believe, credit, trust
مشابه: accept

جمله های نمونه

1. He is accredited with having first introduced this word into the language.
[ترجمه گوگل]او برای اولین بار این کلمه را وارد زبان کرده است
[ترجمه ترگمان]او با اولین بار این کلمه را به زبان وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The agency was not accredited by the Philippine Consulate to offer contracts to Filipinos abroad.
[ترجمه گوگل]این آژانس توسط کنسولگری فیلیپین برای ارائه قرارداد به فیلیپینی ها در خارج از کشور معتبر نبود
[ترجمه ترگمان]این آژانس از طرف کنسولگری فیلیپین مجاز به ارائه قرارداد به فیلیپینی ها در خارج نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The president will accredit you as his assistant.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور شما را به عنوان دستیار خود تأیید می کند
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور شما را به عنوان دستیار خود انتخاب خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The premier accredited Mr. Bush as his representative.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر، آقای بوش را به عنوان نماینده خود تایید کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر، آقای بوش را به عنوان نماینده خود منصوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Colleges may be accredited by regional associations.
[ترجمه گوگل]کالج ها ممکن است توسط انجمن های منطقه ای معتبر باشند
[ترجمه ترگمان]دانشکده ها ممکن است با انجمن های منطقه ای مجوز داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our envoy was accredited to the new government.
[ترجمه گوگل]نماینده ما در دولت جدید تایید صلاحیت شد
[ترجمه ترگمان]نماینده ما داره به دولت جدید خبر می ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They accredited the invention of the telephone to Bell.
[ترجمه گوگل]آنها اختراع تلفن را به بل تایید کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها اختراع تلفن به بل را تایید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This degree programme is fully accredited by the Institution of Electrical Engineers.
[ترجمه گوگل]این برنامه مدرک کاملاً توسط مؤسسه مهندسین برق تأیید شده است
[ترجمه ترگمان]این برنامه به طور کامل توسط موسسه مهندسان برق معتبر شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I accredited you with more sense than your silly behaviour suggests.
[ترجمه گوگل]من تو را با عقل بیشتری نسبت به رفتار احمقانه ات تایید کردم
[ترجمه ترگمان]من تو را با عقل جور در می آورم که رفتار احمقانه تو نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We accredit the invention of the electric light to Adison.
[ترجمه گوگل]ما اختراع چراغ برق را به ادیسون تأیید می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما اختراع چراغ برقی را برای Adison اختراع کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was accredited with having said it.
[ترجمه گوگل]او با گفتن آن معتبر بود
[ترجمه ترگمان]از این که آن را گفته بود، accredited بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They all accredited him with the authorship of this book.
[ترجمه گوگل]همه آنها او را با تألیف این کتاب تأیید کردند
[ترجمه ترگمان]همه او را با نوشتن این کتاب نام می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She is accredited with having first introduced the word into the language.
[ترجمه گوگل]او برای اولین بار این کلمه را به زبان معرفی کرده است
[ترجمه ترگمان]او اولین کسی است که این کلمه را به زبان وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They all accredited him with the true authorship of this thesis.
[ترجمه گوگل]همه آنها او را با تألیف واقعی این پایان نامه تأیید کردند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها او را با نویسندگی حقیقی این رساله تایید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Only accredited journalists were allowed entry.
[ترجمه گوگل]فقط روزنامه نگاران معتبر اجازه ورود داشتند
[ترجمه ترگمان]فقط به روزنامه نگاران معتبر اجازه ورود داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

به رسمیت شناختن (فعل)
accredit, recognize, legalize, legalise

معتبر شناختن (فعل)
accredit

اعتبارنامه دادن (فعل)
accredit

معتبر ساختن (فعل)
accredit, validate

اختیار دادن (فعل)
accredit, empower, authorize, enable, authorise

اطمینان کردن (فعل)
accredit, confide

مورد اطمینان بودن یا شدن (فعل)
accredit

انگلیسی به انگلیسی

• certify; recognize; assign; license, provide with credentials; receive letter of accreditation from an envoy
if someone is accredited in a particular position or job, their position or job is officially recognized. verb here but can also be used as an attributive adjective. e.g. ...an accredited shop steward.

پیشنهاد کاربران

Accredit:endow:assign:impute:attribute:ascribe
نسبت دادن، وابسته دانستن، منتسب کردن، انتساب دادن
1. مأموریتِ رسمی دادن به ( رسمی ) ؛ با استوارنامه فرستادن ( سفیر )
2. به حساب آوردن، محسوب کردن، شمردن، دانستن، نسبت دادن به ( شخص )
3. به حسابِ . . . گذاشتن ( مالی )
4. موردِ تأیید قرار دادن، معتبر دانستن، تأیید کردن
اعتبار چیزی را به کسی دادن
نسبت دادن
اجازه و مجوز دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : accredit
✅️ اسم ( noun ) : accreditation
✅️ صفت ( adjective ) : accredited
✅️ قید ( adverb ) : _
اعطا کردن مدرک
شناختن معتبر

بپرس