achievement

/əˈt͡ʃiːvmənt//əˈt͡ʃiːvmənt/

معنی: دست یابی، انجام، موفقیت، پیروزی، کار بزرگ
معانی دیگر: پیشرفت، نیل، حصول، کامیابی، دست آورد، تحقق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something successfully carried through, esp. through bold or brave action or thought.
مترادف: accomplishment, attainment, coup, deed, effort, exploit, feat, tour de force
متضاد: failure
مشابه: act, action, performance, production, success, triumph

- Winning the chess competition at his age was a great achievement.
[ترجمه Niloo] پیروزی در مسابقه شطرنج در سن اون یک موفقیت بزرگ بود
|
[ترجمه گوگل] پیروزی در مسابقه شطرنج در سن او یک موفقیت بزرگ بود
[ترجمه ترگمان] برنده شدن رقابت شطرنج در سن او دستاورد بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of achieving.
مترادف: accomplishment, attainment, execution, fulfillment, performance, procurement, realization
متضاد: failure
مشابه: acquirement, arrival, completion, consummation, crowning, finishing, production, triumph, winning

- The achievement of their goals now seemed possible.
[ترجمه گوگل] دستیابی به اهداف آنها اکنون ممکن به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] دستیابی به اهداف آن ها اکنون به نظر ممکن می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. achievement tests each sampling a different area of learning
آزمون های تحصیلی که هر کدام بخشی از جنبه های تحصیلی را مورد بررسی قرار می دهد.

2. achievement test
آزمون پیشرفت تحصیلی

3. the achievement of goals
دستیابی به هدف ها

4. a crowning achievement
بزرگترین موفقیت،اوج کامیابی

5. a notable achievement
کامیابی چشمگیر

6. a signal achievement
موفقیت چشمگیر

7. a unique achievement
موفقیت بی نظیر

8. a sense of achievement
احساس موفقیت

9. a life signalized by great achievement
یک زندگی که موفقیت های بزرگ آن را قابل توجه کرده است

10. Success is the continuous journey towards the achievement of predetermined worth while goals . To live your life in your own way . To reach the goals, you've set for yourself . To be the person, you want to be ——that is success .
[ترجمه گوگل]موفقیت، سفر مداوم به سوی دستیابی به ارزش و اهداف از پیش تعیین شده است تا به روش خودت زندگی کنی برای رسیدن به اهداف، شما برای خود تعیین کرده اید برای اینکه آن شخص باشید، می خواهید باشید --- این موفقیت است
[ترجمه ترگمان]موفقیت یک سفر مستمر به سمت دستیابی به ارزش از پیش تعیین شده در هنگام رسیدن به اهداف است زندگی خود را به روش خودتان زندگی کنید برای رسیدن به اهداف، خودتان تعیین کرده اید برای اینکه فرد بودن، شما می خواهید که باشید - - این موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Getting both sides to agree was a notable achievement.
[ترجمه 𝐀𝐘𝐍𝐀𝐙] توافق هر دو طرف یک دستاورد قابل توجه بود.
|
[ترجمه گوگل]جلب رضایت هر دو طرف یک دستاورد قابل توجه بود
[ترجمه ترگمان]رسیدن هر دو طرف به توافق یک دستاورد برجسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You can be justly proud of your achievement.
[ترجمه ریحانه] شما میتوانید صراحتا به موفقیت خود افتخار کنید.
|
[ترجمه گوگل]شما می توانید به درستی به موفقیت خود افتخار کنید
[ترجمه ترگمان]می توانید به حق موفقیت خود افتخار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I rank her achievement very highly.
[ترجمه گوگل]من موفقیت او را بسیار عالی رتبه بندی می کنم
[ترجمه ترگمان]من موفقیت او را خیلی مهم می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I warmly congratulated him on the marvellous achievement.
[ترجمه گوگل]من به گرمی به او به خاطر این موفقیت شگفت انگیز تبریک گفتم
[ترجمه ترگمان]به گرمی به او تبریک گفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We use standardized tests to measure scholastic achievement.
[ترجمه گوگل]ما از آزمون های استاندارد برای سنجش پیشرفت تحصیلی استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از آزمون های استاندارد برای اندازه گیری دستاوردهای تحصیلی استفاده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It is indeed a remarkable achievement.
[ترجمه گوگل]این در واقع یک دستاورد قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]این دستاورد بزرگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was quite an achievement to keep smiling when his heart must have been aching.
[ترجمه گوگل]این یک موفقیت بود که به لبخند زدن ادامه دهد در حالی که قلبش باید درد می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی دلش درد می کرد، وقتی دلش درد می کرد، این دست و پا می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This conference in itself constitutes a solid achievement.
[ترجمه رضا] این کنفرانس به خودی خود یک دستاورد استوار است
|
[ترجمه گوگل]این کنفرانس به خودی خود یک دستاورد بزرگ است
[ترجمه ترگمان]این کنفرانس به خودی خود یک دستاورد منسجم را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دست یابی (اسم)
access, achievement, attainment

انجام (اسم)
achievement, accomplishment, performance, implementation, implement, fulfillment, execution, completion, conclusion, commission, sequel, enforcement, god-speed

موفقیت (اسم)
achievement, hit, success, prosperity

پیروزی (اسم)
win, achievement, success, victory, triumph, conquest

کار بزرگ (اسم)
achievement, feat, magnum opus

انگلیسی به انگلیسی

• attainment; performance, implementation; operation, mission
an achievement is something which someone has succeeded in doing, especially after a lot of effort.
achievement is the fact of achieving something.

پیشنهاد کاربران

دستاورد، موفقیت، توفیق، پیشرفت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : achieve
✅️ اسم ( noun ) : achievement / achiever / avhievability
✅️ صفت ( adjective ) : achievable
✅️ قید ( adverb ) :
تحلیل تمامی واژگان مرتبط با پیروزی، موفقیت، دستاورد و . . .
🟧 TRIUMPH 🟧
۱. یک پیروزی، موفقیت یا دستاورد بزرگ یا مهم ۲. شادی
a great or important victory, success or achievement
🟧 ACHIEVEMENT 🟧 دستاورد - دستیابی
...
[مشاهده متن کامل]

something that has been done or achieved through effort : a result of hard work
🟧 SUCCESS 🟧 موفقیت - کامیابی - پیروزی - کامروایی - توفیق
the accomplishment of an aim or purpose // the fact of getting or achieving wealth, respect, or fame
🟧 SUCCESSFULNESS 🟧موفقیت - وضعیت و حالت موفق بودن
the condition of prospering; having good fortune
🟧 PROSPERITY 🟧 موفقیت - کامیابی - کامکاری - رفاه
the state of being successful usually by making a lot of money // the state of being prosperous
🟧 PROSPEROUS 🟧 موفق - مرفه - کامیاب
successful in material terms; flourishing financially
🟧 VICTORY 🟧 پیروزی - فتح - غلبه و شکست دشمن
success in defeating an opponent or enemy
🟧 WIN 🟧 بردن - شکست دادن و پیروز شدن
to achieve victory in a fight, contest, game, etc
🟧 ACCOMPLISHMENT 🟧 موفقیت - تکیل - بردن
something done, achieved, or accomplished successfully // the successful completion of something : the act of accomplishing something
🚨 Prosperity صرفاً داره راجب پول حرف میزنه. نمیتونی بگی من prosperous هستم چون خانواده ی خوبی دارم. فقط میتونی بگی من prosperous هستم چون سالانه ۳۰ میلیون دلار پول درمیارم. ۱۰ تا ویلا و ۲۰ تا ماشین لوکس دارم. موفقیت مالی منطورشه. A prosperous person فرد، کمپانی یا کشوریه که پول درو/پارو میکنه
🚨 Achievement جایگاه والا یا چیز خوبیه که پس از تلاش و زحمت زیاد خودت بدست میاد یعنی دستاورد. بعد از بدست آوردن دستاوردهاست که شما به موفقیت ( success ) و موفقیت مالی ( prosperity ) می رسید.
🚨 Victory فقط داره راجع به جنگ، مبارزه و دعوا حرف میزنه. معنیش میشه موفقیت ولی موفقیت رو فقط در آسفالت کردن دهن دشمن ها میبینه.
🚨 Triumph هم معنی موفقیت میده هم معنی دستاورد. ولی خیلی بیشتر نزدیک achievement و Victory هست. اما اشاره به بزرگی و خفن بودن اون اتفاق داره. یعنی هفت خان رستم رو رد کردی و یه کار شاغی انجام دادی تا بدست بیاد. مثلاً ناپلئون بناپارت کلی موفقیت داشت. از کدوماش؟ Victory, Triumph, Triumph
🚨 Success از همه رسمی تر و کلی تره. میتونه راجب هرچیزی باشه. البته راجب جنگ، پول، . . . حرف نمیزنه. Success یعنی عملی شدن یک دستاورد و هدف. یعنی هر هدفی شما داشتید، اگه به وقوع پیوست شما به موفقیت و success رسیدید تموم شد رفت. حواسمون باشه رسیدن به آرامش، حس خوب و خوشحالی همه Success هستند
🚨 Win فقط داره از Victory و پیروزی و شکست دادن رقیب حرف میزنه، در یک رقابت یا در بازی
🚨 Accomplishment رو تقریباً مترادف Achievement میدونن که اکثر مواقع با s جمع میان. یعنی دستاوردها. البته معنیش میگه با موفقیت تمامی پله ها و مراحل یک کار را انجام دادن و تمام کردنش. مثلاً مسابقه ی دو. کل مسیر را میدویید، به موفقیت میرسید چون تکمیل کردید. به accomplishment رسیدید. کار انجام شد با موفقیت.
البته واژه های بیشتری هم میشه بررسی کرد مثل :
Conquer - Conquest - Beat - Defeat . . .
و حتی خلافش یعنی نزول و شکست و باخت و . . .
ولی فعلاً باشه تا اینجا

کار بزرگ ، دستاورد
achievement ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: موفقیت
تعریف: به انجام رساندن کار و رسیدن به هدف معین و موفقیت در کسب دانش
achievement ( noun ) = triumph ( noun )
به معناهای: پیروزی، موفقیت، کامیابی
Achievement motivation انگیزش پیشرفت
دستیابی ، پیروزی ، موفقیت
they were proud of their children's achievements
آن ها به دستاورد های فرزندانشان مفتخر بودند 🥇🥇🥇
دستاوردیک کار بزرگ
موفقیت
Sth you have done successfuly that was difficult.
موفقیت ، دستاورد.
دستاورد
getting the project done on time was a real achievement
تمام کردن پروژه سر وقت یه دستاورد واقعی بود ⏮
موفقیت، دستیابی
Success

کسب شده
کسب کردن
Achievement مترادف با accomplishment
دستاورد به معنای موفقیت
academic achievement: پیشرفت تحصیلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس