adjusting

جمله های نمونه

1. adjusting the television set for a brighter picture
تنظیم دستگاه تلویزیون برای تصویر روشن تر

2. This button is for adjusting the volume.
[ترجمه آسا] این جمله برای نتظیم کردن صدا است.
|
[ترجمه گوگل]این دکمه برای تنظیم صدا است
[ترجمه ترگمان]این دکمه تنظیم حجم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Try adjusting your grip on the racket.
[ترجمه گوگل]سعی کنید چسبندگی خود را روی راکت تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان] سعی کن شلوغش کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Paul smooth the comforter, adjusting it carefully about his father's neck.
[ترجمه گوگل]پل تسلی دهنده را صاف می کند و آن را با دقت روی گردن پدرش تنظیم می کند
[ترجمه ترگمان]پل راحتی را صاف کرد و با دقت آن را در اطراف گردن پدرش جا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Adjusting your tie is often a sign of nervousness.
[ترجمه گوگل]تنظیم کراوات اغلب نشانه عصبی بودن است
[ترجمه ترگمان]تنظیم کروات شما اغلب نشانه عصبانیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My parents had trouble adjusting to living in an apartment.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم برای تطبیق با زندگی در آپارتمان مشکل داشتند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم با زندگی کردن تو یه آپارتمان مشکل داشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It depicts a small-town world adjusting itself for an event it was certain would come to pass.
[ترجمه گوگل]این دنیای شهری کوچک را به تصویر می‌کشد که خود را برای رویدادی تنظیم می‌کند که مطمئناً اتفاق می‌افتد
[ترجمه ترگمان]این تصویر یک دنیای کوچک از شهر را به تصویر می کشد که خود را برای رویدادی تنظیم می کند که مشخص بود آن به تصویب خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A workman adjusting a machine removed the fence and turned the machine by hand in order to do the job.
[ترجمه گوگل]کارگری که در حال تنظیم ماشین بود، حصار را برداشت و دستگاه را با دست چرخاند تا کار را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]کارگری که ماشینی را مرتب می کرد، نرده ها را کنار زد و دستگاه را به دست گرفت تا کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The adjusting device is located on the amplifier that the microphone is plugged into.
[ترجمه گوگل]دستگاه تنظیم روی آمپلی فایری قرار دارد که میکروفون به آن وصل شده است
[ترجمه ترگمان]دستگاه تنظیم روی تقویت کننده قرار گرفته است که میکروفون به داخل متصل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Costumers are fixing her hair, adjusting her breastplate and lacing up the back of her leather minidress.
[ترجمه گوگل]مشتریان موهای او را مرتب می کنند، سینه او را مرتب می کنند و پشت مینی لباس چرمی او را می بندند
[ترجمه ترگمان]Costumers موهایش را مرتب می کند و زره سینه خود را مرتب می کند و پشت جلد چرمی her را گره می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Imagine an automatically adjusting price list, just change the discount structure or exchange rate and you get a complete new document.
[ترجمه گوگل]یک لیست قیمت را تصور کنید که به طور خودکار تنظیم می شود، فقط ساختار تخفیف یا نرخ ارز را تغییر دهید و یک سند کامل جدید دریافت می کنید
[ترجمه ترگمان]یک لیست قیمت تنظیم خودکار را تصور کنید، فقط ساختار تخفیف یا نرخ مبادله را تغییر دهید و یک سند جدید کامل به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Initiating progress Adjusting to given changes is one thing; initiating changes, particularly desirable changes, is something else again.
[ترجمه گوگل]شروع پیشرفت تنظیم با تغییرات داده شده یک چیز است شروع تغییرات، به ویژه تغییرات مطلوب، دوباره چیز دیگری است
[ترجمه ترگمان]شروع تغییرات با اعمال تغییرات یک چیز است: ایجاد تغییرات، به خصوص تغییرات مطلوب، دوباره چیز دیگری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Adjusting to her style of leadership must have been a learning process for not only the maintenance man.
[ترجمه گوگل]انطباق با سبک رهبری او نه تنها برای مرد نگهدارنده باید یک فرآیند یادگیری باشد
[ترجمه ترگمان]انطباق با سبک رهبری او باید یک فرآیند یادگیری برای نه تنها مرد نگهداری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The method used for the adjusting process is called the learning rule.
[ترجمه گوگل]روشی که برای فرآیند تعدیل استفاده می شود، قانون یادگیری نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]روش مورد استفاده برای فرآیند تنظیم، قانون یادگیری نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fitting, adapting; tuning, putting in working order; modifying, altering

پیشنهاد کاربران

adjusting ( علوم مهندسی )
واژه مصوب: میزان‏سازی 1
تعریف: تنظیم و تصحیح دستگاه
اصلاحی
سازگاری، سازگار شدن
تطبیق، توازن، میزان سازی، انطباق، مطابقت، وفق ( دهی )
تعدیل کننده، تنظیم کننده، تطبیق دهنده، تعدیل گر، تنظیم گر
تطابق پیدا کردن
تنظیم کردن
تطابق

تعدیل

بپرس