administrator

/ədˈmɪnəˌstretər//ədˈmɪnɪstreɪtə/

معنی: مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رییس، فرمدار، وصی و مجری
معانی دیگر: (حقوق) مدیر و مباشر امور و اموال شخص دیگر، امین ترکه، کارتراز، قیم، متولی، اداره کننده، مجری، رئیس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who manages, esp. business or public affairs; executive; bureaucrat.
مشابه: manager, operator, superintendent

(2) تعریف: a person appointed by a court of law to manage or oversee the estate of a deceased person.

جمله های نمونه

1. the administrator of a pious foundation
متولی یک موسسه ی خیریه

2. he has long experience both as a teacher and administrator
او هم به عنوان معلم و هم به عنوان مدیر تجربه ی طولانی دارد.

3. A hospital administrator has resigned over claims he lied to get the job.
[ترجمه گوگل]یک مدیر بیمارستان به دلیل ادعای دروغ گفتن برای گرفتن این شغل استعفا داد
[ترجمه ترگمان]یک مدیر بیمارستان از ادعاها مبنی بر دروغ گفتن به این شغل استعفا داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The new administrator in accounts is a real stunner.
[ترجمه گوگل]مدیر جدید در حساب ها واقعاً خیره کننده است
[ترجمه ترگمان]این مدیر جدید در حساب، یک شگفتی واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was appointed Apostolic Administrator of Minsk by Pope John Paul II.
[ترجمه گوگل]او توسط پاپ ژان پل دوم به عنوان مدیر حواری مینسک منصوب شد
[ترجمه ترگمان]او توسط پاپ ژان پل دوم به مقام اسقفی شهر مینسک منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The role of administrator absorbed much of Ben's energy.
[ترجمه گوگل]نقش مدیر بخش زیادی از انرژی بن را جذب کرد
[ترجمه ترگمان]نقش مدیر بخش اعظم انرژی (بن)را جذب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If an administrator has no access to information, it's as if he was purblind and hard of hearing and had a stuffed nose.
[ترجمه گوگل]اگر مدیری به اطلاعات دسترسی نداشته باشد، مثل این است که نابینا و کم شنوا بوده و بینی اش پر شده است
[ترجمه ترگمان]اگر مدیر هیچ دسترسی به اطلاعات نداشته باشد، مثل این است که کور و سخت است و دماغ خشک شده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She works as a school administrator.
[ترجمه سین. صاد] او در کسوت مدیر مدرسه کار می کند.
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان مدیر مدرسه کار می کند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان مدیر مدرسه کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I know my limits. I'm not an administrator.
[ترجمه گوگل]من حد خودم را می دانم من مدیر نیستم
[ترجمه ترگمان] من محدوده خودم رو میدونم من یه مدیر نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was a bluff no-nonsense administrator.
[ترجمه گوگل]او یک مدیر بلوف بدون مزخرف بود
[ترجمه ترگمان] اون یه بلوف بود نه یه مدیر مزخرف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our new administrator seems to be trying to stamp her authority on every aspect of the department.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مدیر جدید ما در تلاش است تا اقتدار خود را بر تمام جنبه های این بخش بگذارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که مدیر جدید ما در تلاش است تا قدرت خود را در تمام جنبه های این اداره ثبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's a brilliant organizer and administrator.
[ترجمه گوگل]او یک سازمان دهنده و مدیر درخشان است
[ترجمه ترگمان]او سازمان دهنده و مدیر عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We're engaging the services of a professional administrator.
[ترجمه گوگل]ما از خدمات یک مدیر حرفه ای استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما خدمات یک مدیر حرفه ای را وارد می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's a local government administrator, that is to say a civil servant.
[ترجمه گوگل]او یک مدیر دولت محلی است، یعنی یک کارمند دولتی
[ترجمه ترگمان]او یک مدیر دولتی محلی است، یعنی یک کارمند دولت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدیر (اسم)
principal, master, moderator, administrator, manager, director, foreman, superintendent, helmsman, intendant, padrone, schoolmaster

سرپرست (اسم)
protector, administrator, supervisor, caretaker, superintendent, warden, attendant, overseer, headman, hierarch, symposiarch

مدیر تصفیه (اسم)
administrator, bailiff, special bailiff

رئیس (اسم)
administrator

فرم دار (اسم)
administrator

وصی و مجری (اسم)
administrator

تخصصی

[کامپیوتر] مدیر- نام حسابی که مدیر سیستم ویندوز ان تی 2000 آن را به کار می برد
[حقوق] مدیر ترکه، مدیر تصفیه

انگلیسی به انگلیسی

• manager, director; one who is in charge of managing a computer system (computers); program which regulates system management in windows environment (computers)
an administrator is someone who manages and organizes a country, company, or institution.

پیشنهاد کاربران

مدیر، مدیریت کننده
He was appointed as the new administrator of the company.
او به عنوان مدیر جدید شرکت منصوب شد.
۱. مدیر. رئیس ۲. مجری ۳. سازمان دهنده ۴. قیم
مثال
the administrator of a pious foundation.
مدیر {و رئیس} یک موسسه خیریه
he has long experience both as a teacher and administrator
او یک تجربه طولانی هم به عنوان یک معلم و هم مدیر دارد.
قیّم؛ سرپرست؛ مباشر ( حقوق )
administrate = اداره کردن
administer = تجویز کردن
administrator = مدیر ، سرپرست
administration = دولت ، حکومت ، مدیریت
administrative = مدیریتی ، اجرایی ، اداری
administratively = از لحاظ اداری
از لحاظ مدیریتی ، از لحاظ اجرایی
زمامدار
sb whose job is to manage and organize an office or institution
مدیر سرپرست رئیس
مسئول نگهداری، سرپرست امور پستی، سرپرست
مجری

بپرس