admonishment


معنی: موعظه
معانی دیگر: نصیحت، پند، اگاهی، اخطار، تنبیه، توبی

جمله های نمونه

1. Sometimes he gave them a severe admonishment.
[ترجمه گوگل]گاهی آنها را تذکر شدید می داد
[ترجمه ترگمان]گاهی به آن ها تکیه محکمی می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The more appropriate mythic admonishment would be, so to live their marriages that in this world they may experience life everlasting.
[ترجمه گوگل]توصیه اسطوره‌ای مناسب‌تر این است که ازدواج خود را زندگی کنند تا در این دنیا زندگی ابدی را تجربه کنند
[ترجمه ترگمان]admonishment اسطوره ای آیینی هم خواهد بود، بنابراین برای زیستن در این دنیا ممکن است زندگی جاودان داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His admonishments do more to get my blood rushing than do the miles we travel together around the park.
[ترجمه گوگل]تذکرات او بیشتر از مایل هایی که با هم در اطراف پارک طی می کنیم، خون من را تند می کند
[ترجمه ترگمان]admonishments بیشتر از do که ما با هم در اطراف پارک سفر می کنیم، خون من به سرعت حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That admonishment -- directed at another reporter unfortunate enough to step on the long train of TV host Lisa Rinna -- offers a hint of the rough-and-tumble of Hollywood's most famous walkway.
[ترجمه گوگل]این تذکر - خطاب به خبرنگار دیگری که آنقدر بدبخت بود که سوار قطار طولانی لیزا رینا مجری تلویزیونی شود - اشاره‌ای به ناهمواری معروف‌ترین پیاده‌روی هالیوود دارد
[ترجمه ترگمان]آن admonishment - - به خبرنگار دیگری که به اندازه کافی بدشانسی آورد تا در قطار طولانی \"لیزا Rinna\" (لیسا Rinna)گام بر داشته باشد، نشانه ای از این پیاده روی خشن و پر زرق و برق هالیوود ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ineffectualand an absence of admonishment the public address led to them cavorting before the away fans.
[ترجمه گوگل]بی نتیجه و عدم تذکر در سخنرانی عمومی باعث شد که آنها در مقابل هواداران میهمان حاضر شوند
[ترجمه ترگمان]عدم حضور در آدرس عمومی باعث شد که آن ها در مقابل طرفداران دور شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Then under the influence of the Buddhist ethic of "law of cause and effect", stories of Baogong involved large quantities of "retributive" narration usually with attempt of moral "admonishment".
[ترجمه گوگل]سپس تحت تأثیر اخلاق بودایی «قانون علت و معلول»، داستان‌های بائوگونگ شامل مقادیر زیادی روایت «انتقام‌آمیز» معمولاً با تلاش برای «تذکر» اخلاقی بود
[ترجمه ترگمان]سپس تحت تاثیر اخلاق بودایی \"قانون علت و معلول\"، داستان های of شامل مقادیر زیادی از روایت \"retributive\" معمولا با تلاش \"admonishment\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He chains them together with the same admonishment as for the first woman.
[ترجمه گوگل]آنها را با همان پند و اندرز زن اول به زنجیر می بندد
[ترجمه ترگمان]آن ها را با همان هشدار که برای اولین زن گفته بود به هم وصل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He chains them together with the admonishment as for the first woman.
[ترجمه گوگل]آنها را با اندرز زن اول به زنجیر می زند
[ترجمه ترگمان]آن ها را با پشت خمیده به عنوان اولین زن به هم زنجیر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Moreover, but also has some taunts and the admonishment sound.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، اما برخی از طعنه ها و صدای هشدار نیز دارد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، علاوه بر این، some و صدای admonishment نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Stubbornness was an early characteristic, as was the way he would call a halt to any admonishment laid down by Mud.
[ترجمه گوگل]سرسختی یک ویژگی اولیه بود، همانطور که روشی را که او برای توقف هرگونه تذکری که توسط ماد تعیین می شد، نامید
[ترجمه ترگمان]این یکی از خصوصیات اخلاقی او بود، درست مثل این بود که به هر تکیه که بر روی گل نشسته بود توقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موعظه (اسم)
sermon, allocution, admonishment, preaching, preachment

انگلیسی به انگلیسی

• warning; reproof, reprimand

پیشنهاد کاربران

موعظه. نصیحت، پند، اگاهی
مثال:
There have already come to them reports containing admonishment.
پیش از این برای آنها اخباری حاوی موعظه {و نصیحت} آمده است.
�وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ�
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : admonish
✅️ اسم ( noun ) : admonition ( admonishment ) / admonisher
✅️ صفت ( adjective ) : admonitory
✅️ قید ( adverb ) : _
توصیه

بپرس