adventure

/ædˈvent͡ʃər//ədˈvent͡ʃə/

معنی: حادثه، ماجرا، مخاطره، سرگذشت، تجارت مخاطره امیز، در معرض مخاطره گذاشتن، دستخوش حوادی کردن، با تهور مبادرت کردن، دل بدریا زدن، خود را بمخاطره انداختن
معانی دیگر: ماجراجویی، به مخاطره انداختن، دل به دریا زدن، جرات داشتن، ریسک کردن، (تجارت و غیره) سرمایه گذاری (در کارهای پرمخاطره)، vt : در معر­ مخاطره گذاشتن، دستخوش حوادک کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a journey or other undertaking that involves risk, danger, or excitement.
مترادف: enterprise, venture
مشابه: deed, expedition, experiment, exploit, feat, gamble, journey, risk, romance, speculation, undertaking, voyage

- He wrote a book about his adventures on the Amazon.
[ترجمه :)] یک ماجراجویی که با هیجان همراه است
|
[ترجمه رها] او یک کتاب در مورد ماجرا جویی خود در جنگل های آمازون نوشت
|
[ترجمه محمد م] او یک کتاب در مورد ماجرا جویی های خود در آمازون نوشت
|
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] او یک کتاب در مورد ماجراجویی های خود در آمازون نوشت.
|
[ترجمه y.k] او کتابی درباره ماجراجویی خود در امازون نوشت
|
[ترجمه amir] او یک کتاب در مورد ماجراجویی هایش در آمازون نوشته بود.
|
[ترجمه Asra] او کتابی درمورد ماجراجویی هایش در آمازون نوشت
|
[ترجمه . Pariya (:] او کتابی از ماجراجویی های خودش در امازون نوشت
|
[ترجمه Rojan Djashan] او یک کتاب در مورد ماجراجویی های خود در امازون نوشت
|
[ترجمه farnaz😁❤] او یک کتاب درباره ماجراجویی خود در امازون نوشت
|
[ترجمه ارشیا] او یک کتاب درباره ی ماجراجویی هایش در آمازون نوشت
|
[ترجمه Hasti] او کتابی درباره ماجراهای خود در آمازون نوشت.
|
[ترجمه میرلوحی] او کتابی نوشت درباره ماجراجویی هایش در آمازون.
|
[ترجمه مهرنوش مرادی] او یک کتاب درمورد ماجراجویی هایش در آمازون نوشت
|
[ترجمه Lucifer] او ( مذکر ) یک کتاب درباره خاطراتش در آمازون نوشت
|
[ترجمه سورور جمشیدیان] او ( مذکر ) در مورد سرنوشت سازی و خطرات و کارهای ریسکی خودش یه کتاب توی سایت آمازون نوشت
|
[ترجمه ناشناس] او ( که جنسیت مرد دارد ) در گذشته یک کتاب درباره ی ماجراجویی هایش و حادثه هایی که برایش اتفاق افتاده در آمازون نوشت.
|
[ترجمه خاقان] منظور از on the Amazon رودخانه آمازون است، نه سایت آمازون. او کتابی از ماجراهای خود بر رود آمازون نوشت.
|
[ترجمه گوگل] او کتابی درباره ماجراجویی های خود در آمازون نوشت
[ترجمه ترگمان] او کتابی درباره ماجراهای خود در آمازون نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: participation in exciting or dangerous things, or the feeling that one gets from these experiences.
مشابه: enterprise, initiative

- Some people join the army because they seek adventure.
[ترجمه سورور جمشیدیان] بعضی از افراد عضو ارتش میشوند چون در جستجو و بدنبال ریسک پذیری هستند
|
[ترجمه Tuba] برخی مردم به ارتش می پیوندند زیرا آنها به دنبال ماجراجویی هستند
|
[ترجمه さくら学園] برخی برای این به ارتش می روند چون ماجراجویی دوست دارند
|
[ترجمه گوگل] برخی از مردم به ارتش می پیوندند زیرا به دنبال ماجراجویی هستند
[ترجمه ترگمان] برخی از مردم به ارتش می پیوندند چرا که به دنبال ماجراجویی می گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: adventures, adventuring, adventured
• : تعریف: to risk losing; gamble, venture.
مترادف: hazard, risk, venture
مشابه: bet, endanger, jeopardize, stake, wager

- He adventured his entire savings on the project.
[ترجمه بردیا] او تمام پس انداز خود را روی پروژه سرمایه گذاری کرد
|
[ترجمه فریده] او کل پس انداز بازنشستگی اش برای پروژه ، به مخاطره انداخت
|
[ترجمه سورور جمشیدیان] او همه ی دارایی و پس انداز خودش را روی این پروژه ، قمار ( کاری که ریسک بالا و مخاطره دارد ) کرد
|
[ترجمه گوگل] او تمام پس انداز خود را در این پروژه ماجراجویی کرد
[ترجمه ترگمان] او کل پس انداز خود را در پروژه کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to take the risk.
مترادف: dare, venture

- Having lost everything once, he was hesitant to adventure again.
[ترجمه سورور جمشیدیان] پس از ، از دست دادن ناگهانی هم چیزش، او همچنان در مورد ماجراجویی و ریسک کردن دو دل بود و تردید داشت
|
[ترجمه عارفه] بعد از آنکه یک باره همه چیز را از دست داد، برای ماجرا جویی دوباره مردد ماند
|
[ترجمه گوگل] او که یک بار همه چیز را از دست داده بود، برای ماجراجویی دوباره مردد بود
[ترجمه ترگمان] پس از آن که همه چیز را از دست داد، دیگر به ماجراجویی مردد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to go ahead despite danger or risk.

- They adventured across the ocean.
[ترجمه sara] در طول اقیانوس به ماجراجویی پرداختند.
|
[ترجمه سورور جمشیدیان] در سرار اقیانوس به دنبال ماجراجویی بودند
|
[ترجمه گوگل] آنها در سراسر اقیانوس به ماجراجویی پرداختند
[ترجمه ترگمان] میان اقیانوس به راه افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. only a madman would adventure down this steep mountain
فقط یک آدم دیوانه با پایین رفتن از این کوه پرشیب جان خود را به خطر می اندازد.

2. he was a man full of adventure
او مردی پرماجرا (اهل ماجراجویی) بود.

3. i was ready to embark upon any adventure
آماده ی دست زدن به هر ماجرایی بودم.

4. don quixote sallied out the fort in search of adventure
دون کیشوت در جستجوی ماجرا از قلعه خارج شد.

5. When you're a child, life is one big adventure.
[ترجمه 🙃] وقتی شما یک کودک هستید، زندگی یک ماجراجویی بزرگ است.
|
[ترجمه گوگل]وقتی کودک هستید، زندگی یک ماجراجویی بزرگ است
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه هستید، زندگی یک ماجرای بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These adventure films are pure escapism.
[ترجمه گوگل]این فیلم های ماجراجویی فرار محض هستند
[ترجمه ترگمان]این فیلم های ماجراجویانه، escapism خالص هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You are my most adventure youth dream.
[ترجمه M] تو بزرگترین رویای ماجراجویی دوران جوانی من هستی
|
[ترجمه گوگل]تو ماجراجویی ترین رویای جوانی من هستی
[ترجمه ترگمان]تو بزرگ ترین ماجراجویی دوران جوانی من هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I set off for a new adventure in the United States on the first day of the new year.
[ترجمه گوگل]من در اولین روز سال جدید عازم یک ماجراجویی جدید در ایالات متحده شدم
[ترجمه ترگمان]برای یک ماجراجویی جدید در ایالات متحده در اولین روز سال نو شروع کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Popper described science as the greatest adventure in the world.
[ترجمه گوگل]پوپر علم را بزرگترین ماجراجویی در جهان توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]Popper علم را بزرگ ترین ماجراجویی در جهان توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The reader of adventure stories wants romance and vicarious excitement.
[ترجمه گوگل]خواننده داستان های ماجراجویی عاشقانه و هیجان های جانشین می خواهد
[ترجمه ترگمان]خواننده داستان های ماجراجویانه خواستار عشق و هیجان جانشین شده می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We had a little adventure yesterday.
[ترجمه selin] دیروز یک ماجراجویی کوچکی پشت سر گذاشتیم
|
[ترجمه گوگل]دیروز یک ماجراجویی کوچک داشتیم
[ترجمه ترگمان] دیروز یه ماجراجویی کوچیک داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For me life has got to be an adventure. Enjoy every minute of it.
[ترجمه گوگل]برای من زندگی باید یک ماجراجویی باشد از هر دقیقه ی آن لذت ببر
[ترجمه ترگمان]برای من زندگی باید ماجراجویی باشه از هر دقیقه اش لذت ببر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Life is either a daring adventure or nothing at all. Helen Keller
[ترجمه تازه کار] زندگی چیزی جز یک جستجوی جسورانه نیست.
|
[ترجمه گوگل]زندگی یا یک ماجراجویی جسورانه است یا اصلاً هیچ هلن کلر
[ترجمه ترگمان]زندگی یا ماجراجویی جسورانه ای یا هیچ چیز دیگه ای نیست \"هلن کلر\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My researches into adventure holidays were very fruitful.
[ترجمه گوگل]تحقیقات من در مورد تعطیلات ماجراجویی بسیار مثمر ثمر بود
[ترجمه ترگمان]تحقیقات من در زمینه تعطیلات ماجراجویی خیلی مفید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is foolish to haphazardly adventure.
[ترجمه گوگل]ماجراجویی تصادفی احمقانه است
[ترجمه ترگمان]بدون نظم و ترتیب کار احمقانه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Adventure is a state of mind and spirit. It comes with faith, for with complete faith, there is no fear of what faces you in life or death.
[ترجمه گوگل]ماجراجویی یک حالت ذهنی و روحی است این با ایمان همراه است، زیرا با ایمان کامل، هیچ ترسی از آنچه در زندگی یا مرگ با شما روبرو است وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]ماجراجویی یک حالت ذهنی و روحی است با ایمان کامل است، زیرا با ایمان کامل، هیچ ترسی از آنچه در زندگی یا مرگ وجود دارد وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The biggest adventure you can take is to live the life of your dreams.
[ترجمه M] بزرگترین ماجراجویی که می توانید انجام بدهید زندگی کردن در دنیای رویاهایتان است
|
[ترجمه گوگل]بزرگترین ماجراجویی که می توانید انجام دهید این است که زندگی رویایی خود را داشته باشید
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین ماجراجویی که می توانید بگیرید این است که زندگی رویاهای خود را زندگی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He roved over the sea in search of adventure when he was young.
[ترجمه M] او وقتی جوان بود در دریا به دنبال ماجراجویی می گشت
|
[ترجمه گوگل]او در جوانی در جستجوی ماجراجویی بر فراز دریا می چرخید
[ترجمه ترگمان]وقتی جوان بود، در جستجوی ماجرا به دنبال ماجرا می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حادثه (اسم)
accidence, accident, incident, event, adventure, case, phenomenon, fortuity

ماجرا (اسم)
adventure

مخاطره (اسم)
adventure, risk, hazard, venture, jeopardy, peril, menace

سرگذشت (اسم)
event, adventure, narrative, narration, venture, destiny

تجارت مخاطره امیز (اسم)
adventure

در معرض مخاطره گذاشتن (فعل)
adventure

دستخوش حوادث کردن (فعل)
adventure

با تهور مبادرت کردن (فعل)
adventure

دل به دریا زدن (فعل)
adventure

خود را به مخاطره انداختن (فعل)
adventure

انگلیسی به انگلیسی

• magazine from the national geographic society devoted to outdoor adventure excursions
escapade, exciting experience; risky undertaking
dare, participate in an exciting experience; endanger oneself, put oneself at risk
an adventure is a series of events that you become involved in and that are unusual, exciting, and perhaps dangerous.

پیشنهاد کاربران

ماجراجویی، سفر ماجراجویانه
مثال: Traveling to remote places can be an exciting adventure.
سفر به مناطق دورافتاده می تواند یک ماجراجویی هیجان انگیز باشد.
به خطر انداختن، در معرضِ خطر قرار دادن؛ خطر . . . را پذیرفتن
ماجراجویی
کار پر مخاطره
هیجان
آقای چوبین
معانی مختلف این کلمه ذکر شده در دیکشنری، من سعی میکنم اگر چیزی رو دیکشنری و دوستان ننوشتن اون معنی رو اضافه کنم .
ماجراجویی، سرگذشت، ماجرا
خانم افجه
نمی دونم، مطمئن نیستم، محدود به ماجرا و مامراجویی عاطفی و احساسی میشه؟
پر ماجرا
ماجرای عاشقانه و رمانتیک
کارهای خفن
او نوشت در مورد ماجراجویی هایش در آمازون.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : adventure
✅️ اسم ( noun ) : adventure / adventurism / adventurer / adventuress
✅️ صفت ( adjective ) : adventurous / adventuresome
✅️ قید ( adverb ) : adventurously
ماجراجویی. ماجرا. ماجراجو
یک فیلم ماجراجویی
در حقوق دریایی به معنای مخاطره آمیز و ریسک پذیر
ماجراجویی، ماجراجویی کردن
ماجراجو
venture
ماجراجو
ریسک پذیر
Adventure he’s feeling a feared shock and worry

an unusual and exciting trip or events is an Adventure
دوستان این معنی در کتاب کانون زبان هست
خواهش میکنم تو معنی هایی ک مینویسین ی جمله هم با اون کلمه ب جزء جمله های کتاب زبان انگلیش تایم بنویسید مثلا My father is a man full of adventure
پدر من مرد پرماجرایی است
=ماجرا

An unusual and exciting trip or event
ماجرا، پیشامد و حادثه.
ماجراجویی

ماجرا جویی
اتفاق
سرگذشت 🙂
ماجراجویی - هیجان انگیز
Unsual and exciting event or travel
حادثه و ماجرا جویی

به معنای ( ماجرا )
An unusual and exciting trip or event is . an adventure
اتفاق ، ماجرایی
معنی: حادثه، ماجرا، مخاطره، سرگذشت، تجارت مخاطره امیز، در معرض مخاطره گذاشتن، دستخوش حوادی کردن، با تهور مبادرت کردن، دل بدریا زدن، خود را بمخاطره انداختن
ماجرا
ماجراجویی
سرگذشت ، حادثه ، ماجرا، مخاطره ، ماجراجوئی ، تجارت مخاطره آمیز، دل به دریا زدن ، خود را بمخاطره انداختن
سرگذشت، حادثه، ماجراجویی، ماجراجو، مخاطره امیز، دل به دریا زدن
هیجان انگیز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس