advert

/ˈædvərt//ˈædvɜːt/

معنی: توجه کردن، عطف کردن
معانی دیگر: مورد توجه قرار دادن، عطف کردن به، اشاره کردن به، (بیشتر در انگلیس) مخفف: advertisement، مخفف تجارتی کلمه ءadvertisement

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: adverts, adverting, adverted
• : تعریف: to direct the attention by comment or remark (usu. fol. by "to").
مشابه: allude, refer

- The effects of the illness, to which I adverted earlier, now became apparent to his colleagues.
[ترجمه گوگل] آثار بیماری، که قبلاً به آن اشاره کردم، اکنون برای همکارانش آشکار شد
[ترجمه ترگمان] اثرات بیماری که پیش تر از آن آگاه بودم، اکنون بر همکاران خود آشکار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British; informal) an advertisement.

- Too many adverts takes away from the pleasure of watching television.
[ترجمه Renne] تبلیغات زیاد لذت تماشا کردن تلویزیون را میگیرد
|
[ترجمه گوگل] تبلیغات زیاد لذت تماشای تلویزیون را از بین می برد
[ترجمه ترگمان] بسیاری از adverts از لذت تماشای تلویزیون دوری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I put an advert in the local newspaper.
[ترجمه گوگل]من یک آگهی در روزنامه محلی گذاشتم
[ترجمه ترگمان]من در روزنامه محلی تبلیغ کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The advert featured a dolphin swimming around a goldfish bowl.
[ترجمه گوگل]در این آگهی یک دلفین در حال شنا در اطراف یک کاسه ماهی قرمز بود
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ نشان داد که دلفین در یک کاسه ماهی در حال شنا کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We've been swamped with phone calls since the advert appeared.
[ترجمه گوگل]از زمانی که آگهی ظاهر شد، ما با تماس های تلفنی مواجه شدیم
[ترجمه ترگمان]از وقتی که تبلیغات ظاهر شد، با تماس های تلفنی پر از تلفن بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I saw an advert for a job with a large engineering company.
[ترجمه گوگل]آگهی کار در یک شرکت مهندسی بزرگ را دیدم
[ترجمه ترگمان]من یک تبلیغ برای شغلی با یک شرکت بزرگ مهندسی دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The paper ran our advert last week.
[ترجمه گوگل]روزنامه آگهی ما را هفته گذشته منتشر کرد
[ترجمه ترگمان]روزنامه هفته پیش تبلیغ ما رو انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is time the Government backed up its advert campaigns with tougher measures.
[ترجمه گوگل]زمان آن فرا رسیده است که دولت از کمپین های تبلیغاتی خود با اقدامات سخت گیرانه حمایت کند
[ترجمه ترگمان]اکنون زمان آن رسیده است که دولت فعالیت های تبلیغی خود را با اقدامات سخت تر مورد حمایت قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I saw the advert in "The Times".
[ترجمه گوگل]من آگهی را در "تایمز" دیدم
[ترجمه ترگمان]من تبلیغ را در \"تایمز\" دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Simon got the job by answering an advert in the paper.
[ترجمه گوگل]سیمون با پاسخ دادن به یک آگهی در روزنامه این کار را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]سیمون کار را با جواب دادن به یک تبلیغ روی کاغذ آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She answered an advert for a job as a cook.
[ترجمه گوگل]او به یک آگهی شغلی به عنوان آشپز پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]یک تبلیغ برای کاری به عنوان آشپز جواب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This courtroom battle has been a poor advert for English justice.
[ترجمه گوگل]این نبرد دادگاه یک تبلیغ ضعیف برای عدالت انگلیسی بوده است
[ترجمه ترگمان]این نبرد دادگاه برای عدالت انگلستان تبلیغ ضعیفی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. People should complain when they consider an advert offensive.
[ترجمه گوگل]مردم وقتی تبلیغی را توهین آمیز می دانند باید شکایت کنند
[ترجمه ترگمان]مردم هنگام در نظر گرفتن یک حمله تبلیغی، باید شکایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The advert appeared in "The Guardian".
[ترجمه گوگل]این آگهی در "گاردین" ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]این تبلیغ در \"گاردین\" ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The advert puts over the message clearly and simply: nuclear power is clean.
[ترجمه گوگل]این تبلیغ به وضوح و به سادگی این پیام را بیان می کند: انرژی هسته ای پاک است
[ترجمه ترگمان]تبلیغ این پیام را به روشنی و به سادگی بیان می کند: انرژی هسته ای تمیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A lot of claims are made in the advert.
[ترجمه گوگل]ادعاهای زیادی در این آگهی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ادعاها در تبلیغ صورت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She took out a full-page advert in a magazine.
[ترجمه گوگل]او یک آگهی تمام صفحه در یک مجله چاپ کرد
[ترجمه ترگمان]اون یه تبلیغ کامل تو مجله کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توجه کردن (فعل)
assist, attend, advert, note, figure on, tent, ward, mark, perpend

عطف کردن (فعل)
direct, connect, advert, refer, hark back, retrospect, turn, return

انگلیسی به انگلیسی

• advertisement (informal)
refer to, comment on; draw attention to
an advert is the same as an advertisement; an informal word.

پیشنهاد کاربران

اسم: تبلیغ
فعل: مورد توجّه بودن، توجّه کردن، اشاره کردن
آگهی بازرگانی
تبلیغات بازرگانی
آگهی
تبلیغ

بپرس