aerodynamic

/ˌeəroʊdaɪˈnæmɪk//ˌeərəʊdaɪˈnæmɪk/

معنی: مربوط به مبحی حرکت گازا و وا
معانی دیگر: مربوط به مبحک حرکت گازها و هوا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to aerodynamics.

(2) تعریف: of a contour or surface, offering the minimum of resistance when moving through air.

جمله های نمونه

1. The secret of the machine lies in the aerodynamic shape of the frame.
[ترجمه گوگل]راز دستگاه در شکل آیرودینامیکی قاب نهفته است
[ترجمه ترگمان]راز ماشین در شکل آیرودینامیک چارچوب قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He only goes aerodynamic in the biggest of games.
[ترجمه گوگل]او فقط در بزرگترین بازی ها آیرودینامیک می کند
[ترجمه ترگمان]او تنها در بزرگ ترین بازی ها آیرودینامیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And the aerodynamic design of the car filtered most of the rain away.
[ترجمه گوگل]و طراحی آیرودینامیکی ماشین بیشتر باران را فیلتر کرد
[ترجمه ترگمان]و طراحی aerodynamic ماشین بیشتر باران را فیلتر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It bore no relation to the equivalent of aerodynamic facts, namely, anthropological evidence as a whole.
[ترجمه گوگل]هیچ ارتباطی با معادل حقایق آیرودینامیکی، یعنی شواهد انسان شناختی به عنوان یک کل، نداشت
[ترجمه ترگمان]آن هیچ ارتباطی با واقعیت آیرودینامیک یا مدرک انسان شناسی به عنوان یک کل نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Baldness is not only sexy, it is aerodynamic. Hot wax your head for maximum performance.
[ترجمه گوگل]طاسی نه تنها سکسی است، بلکه آیرودینامیک است برای حداکثر کارایی، سر خود را با موم گرم کنید
[ترجمه ترگمان]Baldness تنها سکسی نیست بلکه آیرودینامیک است برای حداکثر عملکرد سر خود را موم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Its aerodynamic shape means that wind is funnelled round its surface causing little movement to the structure.
[ترجمه گوگل]شکل آیرودینامیکی آن به این معنی است که باد به دور سطح آن قیف می شود و باعث حرکت کمی در سازه می شود
[ترجمه ترگمان]شکل آیرودینامیک آن بدین معنی است که باد به اطراف سطح آن ارسال می شود و باعث حرکت کمی به ساختار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The aerodynamic buffeting had stopped, and it was now spinning quietly in vacuum.
[ترجمه گوگل]بوفه آیرودینامیکی متوقف شده بود و اکنون بی سر و صدا در خلاء می چرخید
[ترجمه ترگمان]نبرد aerodynamic قطع شده بود و اکنون در جارو برقی به چرخش در آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. By having an aerodynamic, efficient leading edge.
[ترجمه گوگل]با داشتن یک لبه برتر آیرودینامیک و کارآمد
[ترجمه ترگمان]با داشتن آیرودینامیک و لبه تیز کارآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Aerodynamic balances are simpler and lighter than mass balances or power boost.
[ترجمه گوگل]ترازهای آیرودینامیکی ساده‌تر و سبک‌تر از تعادل جرم یا تقویت قدرت هستند
[ترجمه ترگمان]ترازهای aerodynamic ساده تر و سبک تر از موازنه جرم یا افزایش قدرت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The aerodynamic lift variation was relevant to the rotational direction of the cylinder. The faster the rotational speed is, the smaller the unsteady lift amplitude will be.
[ترجمه گوگل]تنوع بالابر آیرودینامیکی مربوط به جهت چرخش سیلندر بود هرچه سرعت چرخش بیشتر باشد، دامنه لیفت ناپایدار کوچکتر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تغییر lift آیرودینامیک مربوط به جهت چرخش سیلندر بود هرچه سرعت دورانی تندتر باشد، دامنه بلند نوسان ناپایدار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. On the basis of static aerodynamic force tests and dynamic response tests, the galloping and (vortex-induced) oscillation performances of H-shaped booms were investigated.
[ترجمه گوگل]بر اساس آزمایش‌های نیروی آیرودینامیکی استاتیک و آزمایش‌های پاسخ دینامیکی، عملکردهای تاخت و تاز و (القای گرداب) نوسانات بوم‌های H شکل مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]براساس آزمایش های نیروی ¬ های استاتیکی و آزمایش های واکنش دینامیکی، عملکرد نوسان galloping و (induced ناشی از vortex)مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Looking as aerodynamic as a side-by-side Frigidaire, it still manages to cut through the air with relatively (note we said relatively) little wind noise due to its 0. 35 coefficient of drag.
[ترجمه گوگل]به نظر آیرودینامیک مانند فریجیدر ساید بای ساید، هنوز هم به دلیل ضریب پسا 0 35، با صدای نسبتاً کمی (توجه داشته باشید که گفتیم) هوا را قطع می کند
[ترجمه ترگمان]با توجه به آیرودینامیک به عنوان یک طرف پهلو به پهلو، هنوز هم از طریق هوا رد می شود (توجه داشته باشید که نسبتا)صدای باد کم به علت صفر بودن آن است ۳۵ ضریب کشیدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Aerodynamic admittance was an important aerodynamic factor in analysis of buffeting of bridges.
[ترجمه گوگل]ورود آیرودینامیکی یک عامل مهم آیرودینامیکی در تجزیه و تحلیل بوفه پل ها بود
[ترجمه ترگمان]ورود aerodynamic یکی از عوامل آیرودینامیک مهمی در تحلیل رفتگی پل ها بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This paper integrates direct lateral force control with aerodynamic control, taking the anti-aircraft missile which has the anti-guided ability in the aerosphere as research subject.
[ترجمه گوگل]این مقاله کنترل نیروی جانبی مستقیم را با کنترل آیرودینامیکی ادغام می کند و موشک ضد هوایی را که توانایی ضد هدایت در هوا کره را دارد به عنوان موضوع تحقیق در نظر می گیرد
[ترجمه ترگمان]این مقاله کنترل نیروی جانبی مستقیم با کنترل آیرودینامیک را با استفاده از موشک ضد هوایی که توانایی anti را در the به عنوان موضوع تحقیق دارد، ادغام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مربوط به مبحث حرکت گاز و هوا (صفت)
aerodynamic

تخصصی

[عمران و معماری] ایرودینامیکی
[زمین شناسی] مربوط به مبحث حرکت گازها و هوا، آیرودینامیک قسمتی از علم دینانمیک که از حرکت هوا و سایر گازها و نیروهای ناشی از این حرکت و نیروهای وارد بر اجسام متحرک در گازها بحث می کند

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to aerodynamics, of the study of the relationship between air and solid objects moving through it (physics)
aerodynamic effects and principles are concerned with the way in which objects move in or through the air.
aerodynamics is the study of the way in which objects move through the air.

پیشنهاد کاربران

aerodynamic
aerodynamic: aer - o - dyn - am - ic
aer = هوا
o = میان وند
dyn = پوی ، پویان ، پویش ، پویَند
am = میان وند نام ساز ، در اینجا : - آن
ic = پس وند نام و زاب ( صفت ) ساز ، - ای
...
[مشاهده متن کامل]

aerodynamic = هواپویشی ، هواپویانی، هواپویندی
پویان : مانند رَوان، دَوان ، گریان ، خندان. . .

بپرس