affiance

/əˈfaɪəns//əˈfaɪəns/

معنی: نامزدی، اطمینان، اعتماد، پیمان ازدواج
معانی دیگر: (قدیمی)، اعتقاد، ایمان، قول ازدواج، قول و قرار

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: affiances, affiancing, affianced
• : تعریف: to promise or pledge (oneself) to marry; betroth.
مترادف: betroth, engage
مشابه: pledge, plight, promise

- He could not understand how she could affiance herself to such a brutish man.
[ترجمه گوگل] او نمی توانست بفهمد که چگونه او می تواند خود را با چنین مرد وحشی دوست کند
[ترجمه ترگمان] نمی توانست درک کند که چه گونه می تواند خود را به چنین مردی تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He is affianced to her.
[ترجمه گوگل]او به او وابسته است
[ترجمه ترگمان]نامزد او نامزد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The existence of affiance offers the special law suit effect, and asks the parties to bear some duties.
[ترجمه گوگل]وجود وابستگی اثر دعوی ویژه قانونی را ارائه می‌کند و از طرفین می‌خواهد که برخی وظایف را بر عهده بگیرند
[ترجمه ترگمان]وجود of، قانون ویژه را ارائه می دهد و از طرفین می خواهد تا برخی از وظایف را تحمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Affiance is some special contract in the essence.
[ترجمه گوگل]وابستگی در اصل یک قرارداد خاص است
[ترجمه ترگمان]Affiance یک قرارداد خاص در اساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Affiance; Affiance Problem; Character of Affiance; Force Adeffect of Affiance; Adscription of Property; Compensation of Spiritual Damage.
[ترجمه گوگل]وابستگی مشکل وابستگی؛ شخصیت دوست داشتنی; زور اثر افسانه; شرح اموال; جبران خسارت معنوی
[ترجمه ترگمان]Affiance؛ مساله Affiance؛ Character of Affiance؛ Adeffect of Affiance؛ Adscription اموال، جبران خسارت معنوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Slight punishment, ephemeral behavior and the deficiency of affiance management system are the principal causes of honesty deficiency.
[ترجمه گوگل]تنبیه خفیف، رفتار زودگذر و نقص در سیستم مدیریت همبستگی از علل اصلی کمبود صداقت است
[ترجمه ترگمان]تنبیه جزیی، رفتار زودگذر و نقص سیستم مدیریت affiance دلایل اصلی کمبود صداقت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. After the affiance has been relieved, the property presented by the other should be returned. Affiance party can ask for compensation if his or her spirit has been damaged.
[ترجمه گوگل]پس از تسویه یار، اموال ارائه شده توسط دیگری باید مسترد شود در صورتی که روحیه وی آسیب دیده باشد، طرف وابستگی می تواند درخواست غرامت کند
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه the برطرف شد، ویژگی ارائه شده توسط طرف دیگر باید برگردانده شود اگر روح او آسیب دیده باشد، حزب Affiance می تواند درخواست غرامت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Know affiance No offense against pigeons but they seem, in their current numbers, such an unnecessary bird, he says.
[ترجمه گوگل]او می‌گوید که به کبوترها توهین نمی‌کنید، اما با تعداد فعلی‌شان، پرنده‌ای غیرضروری به نظر می‌رسند
[ترجمه ترگمان]او می گوید: به نظر می رسد که در تعداد فعلی شان، این پرنده غیر ضروری به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In order to instruct people to draw affiance and get accord with the socialist marriage system, and to standardize people's court t. . .
[ترجمه گوگل]به منظور دستور دادن به مردم برای ایجاد رابطه و هماهنگی با نظام ازدواج سوسیالیستی و استانداردسازی دادگاه مردمی
[ترجمه ترگمان]به مردم آموزش دهید تا affiance را رسم کنند و با سیستم ازدواج سوسیالیستی هماهنگ شوند و دادگاه را استاندارد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Affiance is an important part of marriage culture in China. It appeared with the development of human society and the change of the marital status.
[ترجمه گوگل]دوست داشتن بخش مهمی از فرهنگ ازدواج در چین است با توسعه جامعه بشری و تغییر وضعیت تاهل پدیدار شد
[ترجمه ترگمان]Affiance بخش مهمی از فرهنگ ازدواج در چین است آن با توسعه جامعه انسانی و تغییر وضعیت زناشویی ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The two families struck an affiance, and kept a record.
[ترجمه گوگل]این دو خانواده با هم رابطه نامزدی برقرار کردند و یک رکورد را حفظ کردند
[ترجمه ترگمان]این دو خانواده به یک affiance برخورد کردند و رکورد را نگه داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In his adolescence, he had apparent abundant affiance.
[ترجمه گوگل]او در دوران نوجوانی اشتیاق فراوانی داشت
[ترجمه ترگمان]در سنین بلوغ، اطمینان فراوان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Affiance is a contract in essence.
[ترجمه گوگل]وابستگی در اصل یک قرارداد است
[ترجمه ترگمان]Affiance یک قرارداد در اصل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Affiance originated from mercenary marriage of ancient society. The relative law of most countries or regions also stipulate the affiance system.
[ترجمه گوگل]نامزدی از ازدواج مزدورانه جامعه باستان سرچشمه می گیرد قانون نسبی اکثر کشورها یا مناطق نیز سیستم وابستگی را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]Affiance از ازدواج مزدوران در جامعه باستان سرچشمه می گرفت قانون نسبی اغلب کشورها یا مناطق نیز سیستم affiance را تصریح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is the primary role to adjust the relationship of affiance how to confirm the time of affiance.
[ترجمه گوگل]این نقش اصلی تنظیم رابطه دوستی است که چگونه زمان رابطه را تأیید کند
[ترجمه ترگمان]این اولین نقش برای تطبیق رابطه of چگونگی تایید زمان affiance است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامزدی (اسم)
affiance, nomination, candidacy, engagement, betrothal, candidature, trothplight, candidate ship, troth, espousal

اطمینان (اسم)
persuasion, certainty, surety, affiance, confidence, assurance, trust, security, certitude, fideism

اعتماد (اسم)
affiance, confidence, trust, faith, reliance, belief, credence, fideism

پیمان ازدواج (اسم)
affiance, marriage

تخصصی

[حقوق] قول، قول ازدواج (نامزدی)

انگلیسی به انگلیسی

• betroth, engage to be married

پیشنهاد کاربران

اعتماد، اطمینان
authoritatively با اطمینان و قاطعیت
magna cum laude
پیمان ازدواج

بپرس