agitate

/ˈædʒəˌtet//ˈædʒɪteɪt/

معنی: تحریک کردن، بکار انداختن، پریشان کردن، تکان دادن، اشفتن، سراسیمه کردن، مضطرب کردن
معانی دیگر: تکان دادن (بطری و غیره به منظور مخلوط کردن مایعات)، آشردن، هم زدن، دل ریش کردن، آشفتن، فعالیت کردن، شوراندن، شر به پا کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: agitates, agitating, agitated
(1) تعریف: to cause to move briskly or with force.
مترادف: churn, shake
مشابه: convulse, jiggle, ruffle, toss, trouble, vibrate

- A washing machine works by agitating the clothes.
[ترجمه alireza] ماشین لباس شویی با گرداندن لباس ها کار می کند
|
[ترجمه Samin] ماشین لباس شویی با چرخاندن لباس ها کار میکند
|
[ترجمه گوگل] ماشین لباسشویی با هم زدن لباس کار می کند
[ترجمه ترگمان] ماشین لباس شویی با تحریک لباس ها کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The wind agitated the curtains.
[ترجمه گوگل] باد پرده ها را تکان داد
[ترجمه ترگمان] باد پرده ها را آشفته می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to upset or excite, esp. emotionally.
مترادف: disturb, excite, fluster, ignite, inflame, perturb, rile, rock, roil, shake, shock, trouble, unsettle, upset
متضاد: calm, compose, lull, soothe, still, tranquilize
مشابه: alarm, bother, discompose, disorder, disquiet, distract, exercise, flurry, instigate, jar, provoke, rattle, ruffle, stir, work up

- His indifference agitated me.
[ترجمه گوگل] بی‌تفاوتی او مرا برانگیخت
[ترجمه ترگمان] بی تفاوتی او مرا مضطرب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: agitated (adj.), agitatedly (adv.)
• : تعریف: to arouse, or attempt to arouse, public support (often fol. by "for" or "against").
مشابه: advance, argue for, foment, incite, instigate, promote, provoke

- Feminists agitate for women's rights.
[ترجمه ماهی] فمینیست ها برای حقوق زنان تلاش میکنند
|
[ترجمه Mohammad] فمینیست ها برای حقوق زنان مبارزه می کنند
|
[ترجمه گوگل] فمینیست ها برای حقوق زنان تبلیغ می کنند
[ترجمه ترگمان] Feminists برای حقوق زنان جا به جا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Protesters agitated against the building of a nuclear power plant in the area.
[ترجمه گوگل] معترضان علیه ساخت نیروگاه هسته ای در این منطقه اعتراض کردند
[ترجمه ترگمان] معترضان در برابر ساختمان نیروگاه هسته ای در این منطقه به هیجان آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. agitate the bottle well
خوب بطری را تکان بده.

2. The unions continue to agitate for higher pay.
[ترجمه موسی] اتحادیه ها برای دستمزد بالاتر همچنان غوغا به پا می کنند.
|
[ترجمه گوگل]اتحادیه ها همچنان به تلاش برای دستمزد بیشتر ادامه می دهند
[ترجمه ترگمان]این اتحادیه ها برای افزایش حقوق خود ادامه خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All you need to do is gently agitate the water with a finger or paintbrush.
[ترجمه موسی] تمام کاری که شما باید انجام دهید این است که به آرامی با انگشت یا قلم مو آب را به هم بزنید.
|
[ترجمه گوگل]تنها کاری که باید انجام دهید این است که آب را به آرامی با انگشت یا قلمو هم بزنید
[ترجمه ترگمان]تنها کاری که شما باید انجام دهید این است که با یک انگشت یا قلم مو، آب را به آرامی agitate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Pour the powder into the solution and agitate it until the powder has dissolved.
[ترجمه موسی] پودر را داخل محلول بریزید و آن را هم بزنید تا پودر حل شود.
|
[ترجمه گوگل]پودر را داخل محلول بریزید و آن را هم بزنید تا پودر حل شود
[ترجمه ترگمان]پودر را در محلول بریزید و آن را تا زمانی که پودر حل شود، تحریک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Agitate the mixture to dissolve the powder.
[ترجمه گوگل]مخلوط را هم بزنید تا پودر حل شود
[ترجمه ترگمان]مخلوط را زیر و رو کنید تا پودر را حل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I didn't want to agitate her by telling her.
[ترجمه Afshin] نمی خواستم با صحبت کردن با او، مضطرب و پریشانش کنم
|
[ترجمه موسی] نمی خواستم با گفتنش تحریکش کنم.
|
[ترجمه گوگل]من نمی خواستم با گفتن او ناراحتش کنم
[ترجمه ترگمان]نمی خواستم با گفتن او agitate کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This remark seemed to agitate her guest.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که این اظهار نظر مهمان او را تحریک کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این تذکر، guest است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Microwaves create very short, high energy radio-waves which agitate and heat water molecules on or near the surface of foods.
[ترجمه گوگل]امواج مایکروویو امواج رادیویی بسیار کوتاه و پرانرژی ایجاد می‌کنند که مولکول‌های آب را روی سطح یا نزدیک سطح غذا به هم می‌زند و گرم می‌کند
[ترجمه ترگمان]microwaves امواج رادیویی بسیار کوتاه و بلند انرژی ایجاد می کنند که مولکول های آب داغ و یا نزدیک سطح مواد غذایی را تحریک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mix the two solutions together and agitate the bottle.
[ترجمه گوگل]دو محلول را با هم مخلوط کرده و بطری را هم بزنید
[ترجمه ترگمان]این دو راه حل را با هم مخلوط کنید و یک بطری را تحریک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The microwaves agitate water molecules in the food to increase the efficiency of heat transfer into the food from the air curtain.
[ترجمه گوگل]مایکروویوها مولکول‌های آب را در غذا به هم می‌زنند تا کارایی انتقال حرارت از پرده هوا به غذا را افزایش دهند
[ترجمه ترگمان]مایکروویو، مولکول های آب را در غذا تحریک می کند تا کارایی انتقال گرما را به غذا از پرده هوا افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The itinerant returned with new resolves to agitate at the Philadelphia Yearly Meeting in 175
[ترجمه گوگل]گردشگر با عزم جدیدی برای تحریک در نشست سالانه فیلادلفیا در سال 175 بازگشت
[ترجمه ترگمان]سیار هی دوره گرد با تصمیمات تازه ای بازگشته بود تا در جلسه سالیانه در فیلادلفیا به شدت اعتراض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hold for 20 30 sec, moving gently to agitate.
[ترجمه گوگل]به مدت 20 30 ثانیه نگه دارید، به آرامی حرکت کنید تا هم بزنید
[ترجمه ترگمان]به مدت ۲۰ دقیقه صبر کنید، به آرامی به سوی agitate حرکت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To agitate or stir until foamy.
[ترجمه گوگل]هم بزنید یا هم بزنید تا کف کند
[ترجمه ترگمان]به agitate یا stir تا آن که کف آلود باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Furious, the workers agitate for a strike.
[ترجمه گوگل]کارگران خشمگین برای اعتصاب تحریک می کنند
[ترجمه ترگمان]کارگران خشمگین، اعتصاب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

بکار انداختن (فعل)
agitate, use, exploit, operate, exercise, activate, actuate, put on

پریشان کردن (فعل)
agitate, stress, confound, distract, afflict, ail, discompose, dishevel, disturb, faze, nonplus, tousle, oppress, disperse

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

اشفتن (فعل)
fluster, agitate, trouble, shake, disquiet, disturb, flurry, frazzle, upset, perturb

سراسیمه کردن (فعل)
confuse, stun, agitate, confound, disconcert

مضطرب کردن (فعل)
fluster, agitate, distress, alarm, upset

تخصصی

[مهندسی گاز] بهم زدن، تحریک کردن
[نساجی] هم زدن - تحریک کردن
[ریاضیات] به هم زدن

انگلیسی به انگلیسی

• stir up, disturb; perturb, excite; cause turmoil and unrest; cause to move in an irregular manner, shake
if you agitate for something, you talk and campaign enthusiastically in order to get it.
if something agitates you, it worries you and makes you unable to think clearly.

پیشنهاد کاربران

سه تا معنی داره:
۱. کسی را سراسیمه و آشفته کردن
۲. هم زدن یک محلول یا مایع
۳. تحریک نگرانی جامعه در مورد یک مسئله
agitate 3 =to make sth, especially a liquid, move around by stirring or shaking it, e. g. Agitate the mixture to dissolve the powder. agitation 3 ( n )
agitate
agitate 2 =to make sb feel angry, anxious, or nervous, e. g. This remark seemed to agitate her guest. agitated ( adj ) , agitation 2 ( n )
agitate
agitate 1 ( v ) ( �dʒəˌteɪt ) =to argue strongly for sth you want, e. g. political groups agitating for social change. agitation 1 ( n ) =public protest in order to achieve political change. agitator 1 ( n )
agitate
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : agitate
✅️ اسم ( noun ) : agitation
✅️ صفت ( adjective ) : agitated
✅️ قید ( adverb ) : _
1 - ( intransitive ) گفت و گو کردن ( همراه با زور و قدرت )
agitate for/against & agitate to do something
2 - ( transitive ) ناراحت و نگران کردن
3 - ( transitive ) تکان دادن
۳معنا اصلی دارد:
۱ ) تکان دادن بطری
۲ ) مضطرب کردن
۳ ) شورش کردن
عصبانی کردن
تکان دادن
agitate ( verb ) = پریشان کردن، مضطرب کردن، تحریک کردن، آزردن، آشفته کردن، بر هم زدن، دل ریش کردن، مزاحم شدن، اخلال ایجاد کردن، شر به پا کردن، شورش کردن، غوغا به پا کردن، تشویش کردن
معانی دیگر>>>>>تکان دادن ( بطری و غیره به منظور مخلوط کردن مایعات ) ، جم خوردن
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف: disturb
Definition = برای اینکه کسی احساس نگرانی یا عصبانیت کند/برای دستیابی به نوع خاصی از تغییر ، به خصوص در عموم یا جمع، با نیروی زیاد به مشاجره و بحث بپردازید/برای تکان دادن مایعات/برای ایجاد عصبی شدن شخص به دلیل نگرانی یا ترس که کنترل آن دشوار است/
examples:
1 - The fact that she had not arrived by midnight agitated her parents.
این واقعیت که او تا نیمه شب نرسیده بود پدر و مادرش را آشفته ( پریشان ) کرده بود.
2 - I didn't want to agitate her by telling her.
نمی خواستم با گفتنش تحریکش کنم.
3 - As a young man, he had agitated against the Vietnam war.
به عنوان یک جوان او علیه جنگ ویتنام شورش کرده بود.
4 - The unions continue to agitate for higher pay.
اتحادیه ها برای دستمزد بالاتر همچنان غوغا به پا می کنند.
5 - Pour the powder into the solution and agitate it until the powder has dissolved.
پودر را داخل محلول بریزید و آن را هم بزنید تا پودر حل شود.
6 - Telephone companies began to agitate for permission to compete in long distance services.
شرکت های تلفنی شروع به اخلال می کنند تا مجوز رقابت در خدمات از راه دور را دریافت کنند.
7 - هرگونه ذکر نام از پسرش او را تحریک می کند ( برآشفته می کند ) .

پریشان کردن

تهییج کردن.
معنی این کلمه تحریک کردن، مضطرب کردن و یا عصابانی کردن نیست، بلکه تهییج کردن است.
مثلا شما در یک تظاهرات به عنوان رهبر تاکتیکی مردم را تهییج میکنید تا مردم درک بهتری ازآنچه برایش می جنگند به دست بیاورند.
عصبانی کردن
آزردن
disturb
to excite and often trouble the mind or feelings of. Mer
to argue strongly for something you want, especially for changes in a law, in social conditions, etc. Ox
تحریک کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس