agitated

/ˈædʒəˌtetəd//ˈædʒɪteɪtɪd/

معنی: مضطرب، متلاطم، پر هیجان
معانی دیگر: سراسیمه، آشفته، پریشان حال، دلریش، هراسیده، آسیمه، آشرده

جمله های نمونه

1. he agitated against his boss
بر ضد رئیس خود تحریک می کرد.

2. they agitated for prison reforms
آنها در راه اصلاحات زندان تلاش می کردند.

3. in an agitated mood
با حالتی مضطرب

4. the pill medicined his agitated nerves
آن قرص اعصاب متشنج او را آرام کرد.

5. He sounded very agitated on the phone.
[ترجمه حسيني راد ] صدای او پشت تلفن بسیار آشفته بود
|
[ترجمه Peter Strahm] او پشت تلفن بسیار اشفته به نظر میرسید.
|
[ترجمه گوگل]صدای او در تلفن بسیار آشفته بود
[ترجمه ترگمان]به نظر خیلی هیجان زده می امد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The doctor becalmed the agitated patient.
[ترجمه پرستو واصلی] دکتر مریض مضطرب را آرام کرد
|
[ترجمه گوگل]دکتر بیمار پریشان را آرام کرد
[ترجمه ترگمان]دکتر که از وضع بیمار آرام گرفته بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She suddenly became very vehement and agitated, jumping around and shouting.
[ترجمه گوگل]او ناگهان بسیار شدید و آشفته شد، به اطراف پرید و فریاد زد
[ترجمه ترگمان]او ناگهان خیلی عصبانی و هیجان زده شد و از جا می پرید و فریاد می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His fiery speech agitated the crowd.
[ترجمه گوگل]سخنان آتشین او جمعیت را به هیجان آورد
[ترجمه ترگمان]سخنان آتشین او جمعیت را به هیجان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was agitated by his sudden appearance at the party.
[ترجمه گوگل]او از ظاهر ناگهانی او در مهمانی آشفته شد
[ترجمه ترگمان]از حضور ناگهانی او در این مهمانی هیجان زده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She's agitated about getting there on time.
[ترجمه گوگل]او برای رسیدن به موقع به آنجا آشفته است
[ترجمه ترگمان]او از اینکه به موقع برسد هیجان زده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She became very agitated when her son failed to return home.
[ترجمه گوگل]وقتی پسرش نتوانست به خانه برگردد، بسیار آشفته شد
[ترجمه ترگمان]وقتی پسرش به خانه بازگشت خیلی آشفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The crowd was agitated by his speech.
[ترجمه گوگل]جمعیت از سخنان او برآشفته شدند
[ترجمه ترگمان]از این سخن به هیجان آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was agitated about his wife's health.
[ترجمه گوگل]او از سلامتی همسرش ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]نگران سلامتی همسرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The hurricane winds agitated the sea.
[ترجمه گوگل]بادهای طوفانی دریا را به هم ریخت
[ترجمه ترگمان]باد طوفان دریا را به هیجان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was agitated because her train was an hour late.
[ترجمه گوگل]او آشفته بود زیرا قطارش یک ساعت تاخیر داشت
[ترجمه ترگمان]او از این که قطار یک ساعت دیر کرده بود آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مضطرب (صفت)
uneasy, confounded, agitated, fretted, disturbed, alarmed, worried, restless, care-worn, harassed, vexatious, pothered

متلاطم (صفت)
agitated, jumpy, flustered, unruly, tempestuous, stormy, jittery

پر هیجان (صفت)
excited, ebullient, agitated

انگلیسی به انگلیسی

• disturbed; perturbed, excited; shaken up
someone who is agitated is so worried about something that they are unable to think clearly or act calmly.

پیشنهاد کاربران

بی تاب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : agitate
✅️ اسم ( noun ) : agitation
✅️ صفت ( adjective ) : agitated
✅️ قید ( adverb ) : _
در مباحث زیست محیطی و فرآیند های شیمیایی منظور " توام با هم زدن" است، مثلا در مبحث مهندسی رآکتور و یا مهندسی بهداشت محیط ما رآکتورهایی داریم که برای جلوگیری از شرایط بی هوازی باید مداوم هم زده شوند.
آشفته حال و ناراحت
He was agitated but he would not let on to what was bothering him .
Let on to sth = to let people know sth
بی قرار
آشفته
پریشان حال
مضطرب
تحریک پذیر
اشفته
نگران
Troubled emotionally and usually deeply
مظطرب شدن
Shaken up
Physically disturbed or set in motion
هیجانی
آشفته پریشان

بپرس