aliment

/ˈælɪmənt//ˈælɪmənt/

معنی: رزق، غذا، قوت لایموت، قوت دادن
معانی دیگر: خوراک، قوت، خوراک دادن، پروردن، تغذیه کردن، غذا دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: physical nourishment; food.
مشابه: nourishment, nurture, sustenance

(2) تعریف: sustenance of any kind.
مشابه: food, sustenance
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: aliments, alimenting, alimented
مشتقات: alimental (adj.), alimentally (adv.)
• : تعریف: to sustain or feed.

جمله های نمونه

1. a man must aliment his own wife and children
مرد باید به زن و فرزند خود رزق و روزی برساند.

2. He and others had been larboard abandoned after aliment or able adaptation for over six months.
[ترجمه گوگل]او و دیگران پس از تغذیه یا سازگاری برای بیش از شش ماه رها شده بودند
[ترجمه ترگمان]او و دیگران پس از گذشت بیش از شش ماه به سمت چپ رها شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is important to relieve the aliment suffered from RA, and has remarkably society benefit.
[ترجمه گوگل]تسکین غذای مبتلا به آرتریت روماتوئید حائز اهمیت است و منافع قابل توجهی برای جامعه دارد
[ترجمه ترگمان]مهم است که aliment از RA رنج ببرد و به طور قابل توجهی سود جامعه را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I can make aliment but it never tastes as good as it does at home.
[ترجمه گوگل]من می توانم غذا درست کنم، اما هرگز به اندازه آن در خانه طعم خوبی ندارد
[ترجمه ترگمان]من می توانم غذا درست کنم، اما هیچ وقت به اندازه خانه مزه خوبی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I like eggs, meat, beats by dre, rice, aliment and milk.
[ترجمه گوگل]من تخم مرغ، گوشت، دمنوش، برنج، غذا و شیر را دوست دارم
[ترجمه ترگمان]من از تخم مرغ، گوشت، dre، برنج، برنج و شیر خوشم می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The poor dog had no aliment, it was dying.
[ترجمه گوگل]سگ بیچاره غذایی نداشت، داشت می مرد
[ترجمه ترگمان]سگ بیچاره غذا نخورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At that point in the post-match discussion, Mourinho suddenly revealed another aliment that had struck the dressing room.
[ترجمه گوگل]در آن مرحله از بحث پس از بازی، مورینیو ناگهان یک غذای دیگر را که به رختکن حمله کرده بود، فاش کرد
[ترجمه ترگمان]در این نقطه در بحث پس از مسابقه، مورینو ناگهان ضربه دیگری را که به اتاق تعویض وارد شده بود را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had to lift up the continued atramentous face-veil that afraid from aloft her adenoids every time she capital to alteration a forkful of aliment into her mouth.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد هر بار که یک چنگال غذا را در دهانش تغییر می دهد، حجاب زشت صورت را که از بالای آدنوئیدهایش می ترسید، بلند کند
[ترجمه ترگمان]باید پرده را بالا می زد - توری که هر بار که او را مجبور می کرد چنگال مانندش را در دهانش فرو کند، پوست خود را در دهانش فرو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As they were actual athirst, they ate up all the aliment actual anon.
[ترجمه گوگل]چون تشنگی واقعی داشتند، تمام غذای واقعی را خوردند
[ترجمه ترگمان]در حالی که هنوز تشنه بودند، تمام مدت غذا را صرف غذا خوردن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. HONEY, a most assimilable carbohydrate compound, is a singularly acceptable, practical and most effective aliment to generate heat, create and replace energy, and furthermore, to form certain tissues.
[ترجمه گوگل]عسل، یک ترکیب کربوهیدراتی قابل جذب، یک غذای منحصر به فرد قابل قبول، کاربردی و موثر برای تولید گرما، ایجاد و جایگزینی انرژی، و علاوه بر این، برای تشکیل بافت های خاص است
[ترجمه ترگمان]HONEY، a ترکیب کربوهیدرات، به نحو عجیبی قابل قبول، عملی و most موثر برای تولید گرما، ایجاد و جایگزینی انرژی و همچنین ایجاد بافت های خاص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. After sequencing, the result was tested by using BLAST and compared with the corresponding subetypes. Aliment reports show that the sequence is above 90% with the bulk corresponding subetypes.
[ترجمه گوگل]پس از تعیین توالی، نتیجه با استفاده از BLAST مورد آزمایش قرار گرفت و با زیرگروه های مربوطه مقایسه شد گزارش های غذایی نشان می دهد که توالی بالای 90٪ با زیرگروه های مربوطه عمده است
[ترجمه ترگمان]پس از ترتیب بندی، نتیجه با استفاده از BLAST مورد آزمایش قرار گرفت و با the متناظر مقایسه شد گزارش ها Aliment نشان می دهند که این توالی بیش از ۹۰ % با the متناظر صورت گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رزق (اسم)
aliment

غذا (اسم)
chop, food, diet, dish, aliment, meal, chow, alimentation, nutrition, nourishment, nurture, viand, chop-chop, cuisine, provender, nutriment

قوت لایموت (اسم)
aliment

قوت دادن (فعل)
aliment, nourish, invigorate, energize

انگلیسی به انگلیسی

• food, something that nourishes; support, encouragement

پیشنهاد کاربران

FOOD, NUTRIMENT : غذا، تغذیه
خواجه بار. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] ( اِ مرکب ) طعام بقدر حاجت که آن رابعربی قوت لایموت خوانند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) .
Aliment یعنی غذا با غذا دادن
Ailment یعنی بیماری
دلارام جان اشتباه نوشتن

بپرس