allay

/əˈleɪ//əˈleɪ/

معنی: ارام کردن، از شدت چیزی کاستن
معانی دیگر: (در مورد درد) فروکش کردن، تسکین دادن، کم کردن، گساریدن، (در مورد ترس و اندوه) تسلی دادن، کاستن (ترس)، خواباندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: allays, allaying, allayed
مشتقات: allayer (n.)
(1) تعریف: to quiet or lay to rest (fears, doubts, and the like).
مترادف: alleviate, calm, hush, lull, mollify, pacify, quell, quiet, relax, smooth over, soothe, still, tranquilize
متضاد: arouse, intensify, provoke
مشابه: analysis, appease, compose, silence, simmer down, smooth, soften

- Their son's message allayed their fears that he'd been injured.
[ترجمه گوگل] پیام پسرشان ترس آنها از مجروح شدن او را کاهش داد
[ترجمه ترگمان] پیام پسرشان به آن ها آرامش داده بود که او مجروح شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Hearing her read from the script allayed the director's doubts that the actress was right for the part.
[ترجمه گوگل] شنیدن خواندن او از روی فیلمنامه، تردیدهای کارگردان را در مورد اینکه بازیگر زن برای این نقش مناسب بوده برطرف کرد
[ترجمه ترگمان] شنیدن صدای او از فیلمنامه، شک و تردیدهای کارگردان را کاهش داد و گفت که این هنرپیشه برای این نقش مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to relieve or mitigate.
مترادف: appease, assuage, blunt, ease, lull, mitigate, mollify, palliate, placate, quiet, relax, relieve, soothe, temper
متضاد: aggravate, exacerbate, intensify, worsen
مشابه: adjust, alleviate, diminish, lessen, lighten, reduce

- As the house burned, the sight of everyone safe outside allayed their sorrow.
[ترجمه گوگل] با سوختن خانه، دیدن همه امن بیرون غم و اندوه آنها را برطرف کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی خانه به سوختن ادامه داد، منظره همه در بیرون از بین رفتن غم و اندوه آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the medicine did not allay my toothache
دارو درد دندانم را تسکین نداد.

2. The police tried to allay her fears but failed.
[ترجمه گوگل]پلیس سعی کرد ترس او را کاهش دهد اما موفق نشد
[ترجمه ترگمان]پلیس سعی کرد ترس او را تسکین دهد اما موفق نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The government is keen to allay the public's fears.
[ترجمه گوگل]دولت مشتاق است تا ترس مردم را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]دولت مشتاق است تا نگرانی مردم را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was anxious to allay any suspicion that she had married for money.
[ترجمه مهدی کوثری] اونگران این بود تا بدگمانی را که اوبرای پول ازدواج کرده رامحو کند
|
[ترجمه گوگل]او مشتاق بود که هرگونه سوء ظن مبنی بر اینکه به خاطر پول ازدواج کرده است برطرف کند
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست بداند که با پول ازدواج کرده است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government is desperately trying to allay public fears/concern about the spread of the disease.
[ترجمه گوگل]دولت به شدت در تلاش است تا ترس/نگرانی عمومی در مورد گسترش این بیماری را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]دولت نومیدانه در تلاش است تا نگرانی های عمومی \/ نگرانی عمومی در مورد گسترش این بیماری را تسکین دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The president made a statement to allay public anxiety.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور برای رفع نگرانی عمومی بیانیه ای صادر کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور برای تسکین اضطراب عمومی بیانیه ای صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They are trying to allay public fears about the spread of the disease.
[ترجمه گوگل]آنها در تلاشند تا ترس عمومی در مورد شیوع این بیماری را کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا ترس عمومی در مورد گسترش این بیماری را کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How can I allay your apprehensions?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم دلهره های شما را برطرف کنم؟
[ترجمه ترگمان]چگونه ممکن است این نگرانی شما را تسکین دهم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That would allay concerns about public confidence in the paediatric services at Middlesbrough General Hospital.
[ترجمه گوگل]این نگرانی ها در مورد اعتماد عمومی به خدمات کودکان در بیمارستان عمومی میدلزبرو را برطرف می کند
[ترجمه ترگمان]این مساله نگرانی ها در مورد اعتماد عمومی در خدمات کودکان در بیمارستان عمومی میدلزبورو را کاهش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But as if to allay our disappointment, teams of curious sea lions kept popping up near our kayaks.
[ترجمه گوگل]اما انگار برای رفع ناامیدی ما، تیم‌هایی از شیرهای دریایی کنجکاو مدام در نزدیکی کایاک‌های ما ظاهر می‌شوند
[ترجمه ترگمان]اما گویی می خواست ناامیدی ما را تسکین دهد، گروه شیره ای دریایی کنجکاو در نزدیکی kayaks ما ظاهر می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They have not taken the time to allay their own worries and uncertainties.
[ترجمه گوگل]آنها برای رفع نگرانی ها و بلاتکلیفی های خود وقت صرف نکرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای کاستن از نگرانی های خود و عدم قطعیت ها وقت صرف نکرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The government is anxious to allay public fears over the safety of beef.
[ترجمه گوگل]دولت مشتاق است تا ترس عمومی در مورد ایمنی گوشت گاو را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]دولت نگران کاهش ترس عمومی از امنیت گوشت گاو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Even the precautions he took could not allay her fears and it wasn't too long before he gave up trying.
[ترجمه گوگل]حتی اقدامات احتیاطی که او انجام داد نتوانست ترس او را برطرف کند و خیلی طول نکشید که او از تلاش دست کشید
[ترجمه ترگمان]حتی این اقدامات احتیاطی هم نمی توانست ترس او را تسکین دهد و خیلی طول نکشید که او تلاش خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But he failed to allay fears that he will be a fatally flawed candidate when pitted against President Bush next autumn.
[ترجمه گوگل]اما او نتوانست ترس ها را از بین ببرد که در پاییز آینده در مقابل پرزیدنت بوش قرار بگیرد
[ترجمه ترگمان]اما او نتوانست نگرانی خود را از اینکه او یک کاندیدای معیوب خواهد بود، در زمانی که در پاییز آینده در مقابل رئیس جمهور بوش قرار خواهد گرفت، از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Sly had to allay their suspicions and stop them probing any further.
[ترجمه گوگل]اسلای باید شک آنها را برطرف می کرد و از ادامه کاوش آنها جلوگیری می کرد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که باید سوظن خود را تسکین دهد و آن ها را معطل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

از شدت چیزی کاستن (فعل)
allay

انگلیسی به انگلیسی

• relieve; calm; alleviate pain; alleviate fear
if you allay someone's fears or doubts, you stop them feeling afraid or doubtful; a formal word.

پیشنهاد کاربران

فروکاستن
The government is trying to allay public fears about the spread of the disease
دولت داره سعی میکنه از شدت ترس عمومی/مردم درباره گسترش/سرایت اون مرض بکاهه
کاهش، فرونشاندن

بپرس