ambivalence

/æmˈbɪvələns//æmˈbɪvələns/

معنی: دمدمی مزاجی
معانی دیگر: (در مورد احساس و فکر) ضد و نقیض (بودن)، دوسوگرایی، تردید، دوگنجایشی، دوظرفیتی (ambivalency هم می گویند)، توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یا چیزی، دارای دو جنبه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: ambivalent (adj.)
(1) تعریف: the presence of conflicting feelings, such as love and hate, toward a person, thing, or situation.

- She had always thought she would be overjoyed at being offered such an opportunity; therefore, she was surprised at her own ambivalence.
[ترجمه گوگل] او همیشه فکر می کرد که از اینکه چنین فرصتی به او پیشنهاد می شود بسیار خوشحال خواهد شد بنابراین، او از دوگانگی خود شگفت زده شد
[ترجمه ترگمان] او همیشه فکر می کرد که از این که چنین فرصتی را به دست آورده است بسیار خوشحال خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the uncertainty or indecision produced by such conflicting feelings.

- Ambivalence prevented him from pursuing the matter further.
[ترجمه گوگل] دوگانگی مانع از پیگیری بیشتر این موضوع شد
[ترجمه ترگمان] ambivalence او را از پی گیری این موضوع منع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she was in a state of ambivalence about having children
او در مورد بچه دار شدن دارای دو احساس متضاد بود.

2. The document expressed some ambivalence over the doctrine of predestination.
[ترجمه گوگل]این سند ابهاماتی را در مورد دکترین جبر بیان می کرد
[ترجمه ترگمان]این سند نشانه ای از تقدیر ازلی را ابراز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She felt a certain ambivalence towards him.
[ترجمه سوسن] اونوعی احساس دوگانه نسبت به وی دارد
|
[ترجمه گوگل]او دوگانگی خاصی نسبت به او احساس کرد
[ترجمه ترگمان]یک زن دمدمی مزاجی را نسبت به او احساس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many people feel some ambivalence towards television and its effect on our lives.
[ترجمه سوسن] بسیاری از مردم احساس نوعی دوگانکی نسبت به تلویزیون و تاثیر آن در زندنگی ما دارند
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم نسبت به تلویزیون و تأثیر آن بر زندگی ما دوگانگی دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم نسبت به تلویزیون و تاثیر آن در زندگی ما احساس بی قراری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was ambivalence among church members about women becoming priests.
[ترجمه سوسن] در بین اعضای کلیسا در باره کشیش شدن زنان تضادبود
|
[ترجمه گوگل]در مورد کشیش شدن زنان در میان اعضای کلیسا دوگانگی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]بین اعضای کلیسا در مورد تبدیل شدن زنان به کشیش ها ambivalence وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. O'Neill had a genuine ambivalence toward US involvement in the war.
[ترجمه گوگل]اونیل نسبت به دخالت ایالات متحده در جنگ دوگانگی واقعی داشت
[ترجمه ترگمان]اونیل در رابطه با دخالت ایالات متحده در جنگ دمدمی مزاجی واقعی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The same ambivalence is evident in the prevailing attitude toward language.
[ترجمه گوگل]همین دوگانگی در نگرش غالب به زبان مشهود است
[ترجمه ترگمان]همین رفتار در نگرش رایج به زبان مشهود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is as an answer to this ambivalence that the civic culture recommends itself.
[ترجمه گوگل]فرهنگ مدنی خود را به عنوان پاسخی به این دوگانگی توصیه می کند
[ترجمه ترگمان]این پاسخ به این ابهام است که فرهنگ مدنی خود را توصیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a result of this foolish ambivalence the Government is in danger of wasting the credit it deserves for the minimum wage.
[ترجمه گوگل]در نتیجه این دوگانگی احمقانه، دولت در خطر هدر دادن اعتباری است که برای حداقل دستمزد شایسته است
[ترجمه ترگمان]در نتیجه این دمدمی مزاجی احمقانه، دولت در خطر هدر دادن اعتبار است که شایسته حداقل حقوق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Moral ambivalence is probably associated with a number of other features which distinguish regulatory misconduct from breaches of the traditional code.
[ترجمه گوگل]دوسوگرایی اخلاقی احتمالاً با تعدادی ویژگی دیگر مرتبط است که رفتار نادرست نظارتی را از نقض قوانین سنتی متمایز می کند
[ترجمه ترگمان]ارتباط اخلاقی احتمالا با تعدادی از ویژگی های دیگر مرتبط است که سو رفتار نظارتی را از نقض قانون سنتی متمایز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A similar ambivalence prevailed in the provision of grave goods as in the bestowal of presents.
[ترجمه گوگل]ابهام مشابهی در تهیه اثاثیه قبر مانند اهدای هدایا حاکم بود
[ترجمه ترگمان]در تامین کالاهای اساسی مانند the هدیه، دمدمی مزاجی مشابهی حکمفرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A third candle was ambivalence, and usually takes the form of two women who are close allies and rivals.
[ترجمه گوگل]شمع سوم دوسوگرایی بود و معمولاً به شکل دو زن است که متحدان و رقبای نزدیک هستند
[ترجمه ترگمان]شمع سوم دمدمی بود و معمولا شکل دو زنی را می گیرد که هم متحدان و هم رقیب یکدیگر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The contradictoriness and ambivalence of racist discourses and interactions are produced by a complex combination of social and psychic structures and forces.
[ترجمه گوگل]تضاد و دوسوگرایی گفتمان ها و تعاملات نژادپرستانه توسط ترکیب پیچیده ای از ساختارها و نیروهای اجتماعی و روانی ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]The و دمدمی گرایی گفتمان های نژادپرستانه و تعاملات را با ترکیب پیچیده ای از ساختارهای اجتماعی و روانی و نیروها ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her petty jealousy and deep ambivalence about Dickinson explode through her schoolmarm prose.
[ترجمه گوگل]حسادت کوچک و دوگانگی عمیق او در مورد دیکنسون در نثر مدرسه ای او منفجر می شود
[ترجمه ترگمان]حسادت کوچک و خصومت عمیق او در مورد دیکنسون از طریق نثر schoolmarm اش منفجر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دمدمی مزاجی (اسم)
ambivalence, freak, pliancy

تخصصی

[روانپزشکی] دوسوگرائی

انگلیسی به انگلیسی

• state of having both positive and negative feelings towards a subject
ambivalence is the state of feeling uncertain or undecided about something, because you can see advantages and disadvantages in it.

پیشنهاد کاربران

تلون طلبی، تلون مزاجی
تردید
دوسوگرایی:
داشــتن همزمــان احــساسات متــضاد یــا مخــتلط در مــورد یــک شــخص، شــیئ یــا موقعیــت اســت . در کــاربرد امــروز دوســوگرایی بیــشتر بــه معنــی دوسـوگرایی عـاطفی مـورد اسـتفاده قـرار مـی گیـرد، به گونه ای که از فردی در حد تنفر بدتان می آید ولی چون او را دوست دارید رفتارهای منزجر کننده اش را میپذیرید و تحمل میکنید.
...
[مشاهده متن کامل]

✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : ambi/valence ✅ تلفظ واژه: am - BIV - alens ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: داشتن همزمان احساسات متعارض ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) : -
[پزشکی] داشتن همزمان احساسات متعارض
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : ambivalence
صفت ( adjective ) : ambivalent
قید ( adverb ) : ambivalently
دودل
ب نظرم ی اصطلاحه، برا بیان ی حس دوگانگی
اینک مثلا همزمان ی نفر رو عاشقش باشی، و در عین حال ازش متنفر هم باشی، ی چیزی ت مایه های دودلی
ambivalence یه اصطلاح است
مثل وقتایی که یه آدم بهت آسیب میزنه ولی هرکاری میکنی نمیتونی ترکش کنی!
و حداقل یبار تو زندگیِ هممون، این موضوع طنابِ دار شده و پیچیده دورِ گردنمون . . .

سردرگمی
دوگانگی
تردید داشتن
دوگانگی احساس
حس دوگانه، احساس متناقض
دو سو گرا، دودل
ناهمخوانی؛ ناهماهنگی؛ چندگانگی؛ دودلی؛ تزلزل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس